📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
🇮🇷پژوهش محسن داداش پور باکر
📲اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی
بسم الله الرحمن الرحیم
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
🇮🇷پژوهش محسن داداش پور باکر
📲اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی
بسم الله الرحمن الرحیم
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
🇮🇷پژوهش محسن داداش پور باکر
📲اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی
بسم الله الرحمن الرحیم
#فرهنگ_عامه
#۲۶عیدماه
📜"۲۶ عیدماه کژی ها و کاستی ها "
✍بیست و شش عیدماه یا عید مردگان یادگاری بجا مانده از نیاکان و اجداد در فرهنگ بومی #مازنی ها خاصه در مناطقی عشایری و ییلاقی ماست که متناسب با سلیقه ،سبک زندگی و نیازهای روزانه آنان طراحی و برگزار می شد که در آن دیدار فامیلان و بزرگان ،احترام به شعائر مذهبی حول بقاع و اماکن زیارتی، اهل قبور و اموات سنت هایی مثل تغدیه و پذیرایی با سبک پوشش و لباس های بومی و محلی و آیین های مثل کشتی و سوارکاری موسیقی و...موج می زد.
📌در شهرستان سوادکوه و بندپی این سنت دیرینه از قدمت و غنای فوق العاده ای برخوردار است و لذا هرساله این آیین سنتی ستودنی در روستای #امام_زاده_حسن، [#شیخ_موسی ، نیراسب و...]
روستایی حد مرزی #سوادکوه و #بندپی بابل با شیوه و رسم خاصی برگزار می شد که متاسفانه سالهای اخیر بدلایل مختلف از مسیر و چهارچوب اصلی خویش خارج و بیشتر به عرصه رقابت و آن هم میدان کشتی و بویژه برای کشتی گیران خارج از محدوده جغرافای این دو شهرستان تبدیل شده است
آنچه مشخص و معلوم است این که
🔸️برنامه کشتی بخشی از آیین این روز بوده است نه همه آن
🔸️دیگر اینکه کشتی بیشتر بخش تفریحی و سرگرمی این جشن بزرگ بوده است و از تشریفات زاید به دور بوده است.
🔸️سوم اینکه فقط کشتی گیران منطقه ای بدون دوبنده و حتی لباس های ورزشی مرسوم امروزی که با همان لباس مالداری به این امر مبادرت می کردند.
🔸️پذیرایی با آش دوغ ، شیرآش ، نان محلی و...
عرصه محصولات دامی محلی
🔸️اجرای موسیقی های بومی و محلی
🔸️گپ و گفت با بزرگان منطقه خصوصا پهلوانان قدیمی معرفی چهره های فرهنگی و ورزشی نوجوان و آینده دار منطقه و....از جمله برنامه های فراموش شده و یا تعطیل شده این رسم کهن #مازنی ها در
امام زاده حسن سوادکوه می باشد.
📌امید است متولیان امر خصوصا ادارات ورزش و جوانان ،فرهنگ و ارشاد اسلامی و بزرگان و متنفذان محلی و منطقه در طول سال هماهنگی های لازم را انجام و تدابیری اندیشیده شود که این جمع مردمی خودجوش در حفظ یک نماد و سنت فرهنگی بیشترین بهره را ببرند.هرچند دخالت دستگاهای دولتی در امور مردمی باعث آسیب جدی به آن خواهد شد ولی هماهنگی و مساعدت لازمه یک کار بزرگ و جمعی میباشد
🔹️تجلیل از بزرگان ورزش و موسیقی شهرستان و بومی
🔹️معرفی نخبه ها و نوجوانان این رشته ها
🔹️استفاده از کشتی گیران و ورزشکاران محلی
🔹️ توجه به موسیقی بومی محلی و دیگر آداب رسوم منطقه...
می توانند در ساماندهی و تعالی این فرهنگ و سنت قدیمی کمک نمایند.
✍️#عموزاده" نامی "
🗓 سهشنبه ۳۱ تیر ۱۴۰۴
🔷🌐 eitaa.com/LafoorInfo
https://eitaa.com/edmolavand/21060
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
💥#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
🇮🇷پژوهش محسن داداش پور باکر
📲اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی
بسم الله الرحمن الرحیم
#فرهنگ_عامه
#مازنی
#تبری
🗓دوم امرداد آغاز سال تبری خجسته باد.
✍... بر پایه یافته های پژوهشی، آغاز سال تبری " دوم امردادماه "برابر با اول" سیاه ماه" تبری باشد.
سیاه ماه به جهت مرگ و میر زیاد به سبب گرما و بیماری بدین نام نهاده شد. و برابر آن " اُمرداد" است که به غلط" مرداد" گویند و آن در معنای نمیرا و جاودانگی است و هر دو، نام دو فرشته یا ایزد باشند.
📌در باب آغاز سال تبری دو دیدگاه وجود دارد؛
۱/گروهی بر این باورند که آغاز سال تبری ازحکومت" کیوس" فرزند "قباد ساسانی" است که کیوس تقریبا ۱۳۳سال قبل از اسلام حاکم تبرستان بودکه واژه" کیاسر" ساری شاید یادگار حکمرانی او باشد. لذا بر این پایه سال ۱۵۳۲ تاریخ تبری باشد.
۲/گروهی بر این باورند که آغاز سال تبری از "گیل ژاماسب" نواده یزدگرد سوم باشد که در سال ۳۰هجری در گذشت.
نامبرده خود را پادشاه تبرستان نامید و حکومت وی نیز شاید آغاز سال تبری باشد ولی نسبت به اولی تاریخش کمتر است.
اما نظریه ی اول به نگاه، قوی تر و درست تر باشد.
😘آغاز سال تبری ومازندرانی بر همه فراوان خجسته و آفرین باد.🇮🇷
سپاس از 🔸️دکتر مهدی زاده آری
نویسنده فرهنگ بومی
#مهدی_زاده_آری
https://eitaa.com/edmolavand/21059
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
💥#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
🇮🇷پژوهش محسن داداش پور باکر
📲اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی
بسم الله الرحمن الرحیم
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
🇮🇷پژوهش محسن داداش پور باکر
📲اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی
بسم الله الرحمن الرحیم
#پژوهش
#قرآن_پژوهی
🔎بررسی ماجرای مسلمان شدن یک تیم تحقیقاتی ژاپنی در مواجهه با سوره تین
(۱)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
وَالتِّینِ وَالزَّیْتُونِ ﴿١﴾ وَطُورِ سِینِینَ ﴿٢﴾ وَهَذَا الْبَلَدِ الأمِینِ ﴿٣﴾ لَقَدْ خَلَقْنَا الإنْسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ ﴿٤﴾ ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ ﴿٥﴾ إِلا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ ﴿٦﴾ فَمَا یُکَذِّبُکَ بَعْدُ بِالدِّینِ ﴿٧﴾ أَلَیْسَ اللَّهُ بِأَحْکَمِ الْحَاکِمِینَ ﴿٨﴾
🍃🌸🍃➖🍃🌸🍃
نام #زیتون به همراه انار در آیه ی ۱۴۱ سوره ی انعام چنین آمده است:
وَهُوَ الَّذِي = و اوست که
أَنْشَأَ = آفرید ، پدید آورد
جَنَّاتٍ = باغ هایی را که
مَعْرُوشَاتٍ = معروش است ۱
وَغَيْرَ مَعْرُوشَاتٍ = و باغ های غیر معروش را ۲
وَالنَّخْلَ = و درخت خرما
وَالزَّرْعَ = و زراعت را که
مُخْتَلِفًا = مختلف است از نظر
أُكُلُهُ = خوردنش ۳
وَالزَّيْتُونَ = و زیتون
وَالرُّمَّانَ = و انار که
مُتَشَابِهًا = از جهتی با هم شبیه
وَغَيْرَ مُتَشَابِهٍ = و از جهتی شبیه نیستند
كُلُوا = بخورید
مِنْ ثَمَرِهِ = از میوه اش
إِذَا = هنگامی که
أَثْمَرَ = به ثمر نشست
وَآتُوا حَقَّهُ = و بدهید حقش را ۴
يَوْمَ حَصَادِهِ = روز دِرو کردنش
وَلَا تُسْرِفُوا = و اسراف نکنید
إِنَّهُ = همانا او
لَا يُحِبُّ = دوست ندارد
الْمُسْرِفِينَ = اسرافکاران را
"""""""""""""""""""""""""""""
۱- مَعْرُوشَاتٍ = باغ هایی که درختانش روی دار بست قرار می گیرد
۲- غَيْرَ مَعْرُوشَاتٍ = درختانی که نیاز به دار بست ندارند
۳- مُخْتَلِفًا أُكُلُهُ = یعنی میوه آن مختلف است
۴- منظور حق مستمندان است
📖محسن قرائتی، تفسیر نور
🍃🌸🍃➖🍃🌸🍃
📝تفسیر سوره تین
۱. قسمهای الهی در سوره تین:
- اشاره به مکانها یا نمادهایی چون تین، زیتون، طور سینین و بلد امین.
- نماد مهدهای پرورش انبیا و نزول حکمتهای الهی.
۲. آفرینش انسان در "احسن تقویم":
- خلقت انسان در بهترین ساختار و قوام.
- توانایی انسان برای عروج از مُلک به ملکوت و تقرب الهی.
۳. احسن الاقوال و احسن الحاکمین:
- انتخاب برترین اقوال و مکتبهای الهی.
- خداوند به عنوان بهترین داور و قانونگذار، مبنای بایدها و نبایدها.
۴. ارتباط فعل و قول الهی:
- هماهنگی کامل افعال و اقوال خداوند.
- بیان ارتباط بین حکمت نظری (بود و نبود) و عملی (باید و نباید).
۵. اماکن مقدس در سوگند الهی:
- بلد امین به عنوان مهد نبوت و حرم امن.
- ارتقای انسان از طریق اعتصام به حبلالله.
۶. نتایج اعمال انسان:
- گروهان صالحین: صعود به مقامهای عالی چون "إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِبُ".
- گروهان طالحین: سقوط به "أسفل سافلین".
۷. پیام کلی سوره تین:
- ارزش تقوا و کلمات طیبه در صعود انسان.
- تأکید بر عدل الهی و داوری حکیمانه در دنیا و آخرت.
📖تلخیصی از تفسیر تسنیم/علامه جوادی آملی
🍃🌸🍃➖🍃🌸🍃
#مسئله | #شبهه | #پرسش
♦ تعدادی از دانشمندان جمع شدند تا با تحقیق در متن قرآن؛ خطا و اشتباهی در آن بیابند و به این ترتیب قرآن را رد کنند!
لذا بسیار در متن قرآن و کلمات آن دقت کردند تا اینکه به این موارد خاصی چون داستان حضرت سلیمان و واژه ی #تین و #زیتون مواجهه شدند...
♦ خداوند در سوره "تین" (انجیر) به این میوه قسم خورده است و دانشمندان دینپژوه میگویند، احتمالاً علت آن است که انجیر یکی از میوههای همه چیز تمام است و کلکسیونی از املاح و ویتامینها دارد؛ لذا مورد توجه خاص قرآن قرار گرفته است. اما این سوگند، ویژگی ظریف دیگری هم در بر دارد که موجب مسلمان شدن یک تیم تحقیقاتی ژاپنی شده است. قصه از اینجا شروع شد که یک گروه پژوهشی ژاپنی، در بین مواد خوراکی به دنبال منبع پروتئین خاصی بودند که به میزان کم در مغز انسان و حیوانات تولید میشود. این پروتئین، کاهش دهنده کلسترول خون و مسئول تقویت قلب و شجاعت انسان است و باز تولیدش بعد از ۶۰ سالگی تعطیل میشود.
ژاپنیها فهمیدند این ماده فقط در انجیر و زیتون موجود است و برای تأمین آن، باید انجیر و زیتون را به نسبت یک به هفت مصرف کرد. یعنی ۷ زیتون و ۱ انجیر! بعد از ارائه این نتیجه یکی از قرآن پژوهان مصری نامهای به این تیم تحقیقاتی مینویسد و اعلام میکند که در قرآن، خداوند به انجیر و زیتون در کنار هم قسم خورده! نام انجیر فقط یک بار و نام زیتون نیز هفت بار در قرآن آمده است!
📌دکتر "طه ابراهیم خلیفه پزشک عربستانی نیز پژوهشی انجام داد.
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
#پژوهش
#قرآن_پژوهی
(۲)
🫒🍾**روغن_زیتون در روایات ²**
🖇 ﴿وَ التِّينِ وَ الزَّيْتُون﴾
📗 سوره تین، آیه۱
خداوند به انجیر و زیتون قسم میخورد. معلوم میشود فوائد زیادی دارد. زیرا خداوند به چیزی قسم میخورد که ارزش زیادی دارد و حکمت دارد.
🖇در روایت دیگر آمده است:
«با روغن زیتون روغن مالی کنید و آن را با نان بخورید زیرا روغن اخیار است و خوراک برگزیدگان است و با پاکی و برکت دو بار مسح شده است در اول و آخر فصل مبارک است و هیچ آسیبی و بیماری با آن نمیرسد.»
«ادَّهِنُوا بِالزَّيْتِ وَ ائْتَدِمُوا بِهِ فَإِنَّهُ دُهْنَةُ الْأَخْيَارِ وَ إِدَامُ الْمُصْطَفَيْنَ مُسِحَتْ بِالْقُدْسِ مَرَّتَيْنِ بُورِكَتْ مُقْبِلَةً وَ بُورِكَتْ مُدْبِرَةً لَا يَضُرُّ مَعَهَا دَاء»
📚المحاسن،ج۲،ص۴۸۴
👌🏻 کلمهی «زیت» در عربی به معنای روغن زیتون است و تمام انواع زیتون ها مشمول این روایات هستند.
🖇در وصیت پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله و سلم به حضرت علی علیه السلام آمده است:
«ای علی روغن زیتون بخور و با آن روغن مالی کن زیرا کسی که روغن زیتون میخورد و روغن مالی میکند با آن، شیطان چهل روز نزدیک او نمیشود.»
يَا عَلِيُّ كُلِ الزَّيْتَ وَ ادَّهِنْ بِهِ فَإِنَّهُ مَنْ أَكَلَ الزَّيْتَ وَ ادَّهِنْ بِهِ لَمْ يَقْرَبْهُ الشَّيْطَانُ أَرْبَعِينَ يَوْما
📚 المحاسن،ج۲،ص۴۸۵
👌🏻شیطان همان میکروب و ویروس یا یکی از اقسام آن است. بنابراین در این روایت آمده است میکروب و ویروس تا چهل روز نزدیک انسان نمیشود . روغن زیتون شیطان را به هر دو معنا از انسان دور میکند یعنی هم او را بیمار نمیکند و هم انسان را گمراه نمیکند و این معنای پاکی روغن زیتون است.
👌🏻 روغن زیتون به عنوان «ادام» مطرح شده است. یعنی غذایی است که با نان خورده میشود.
🖇در روایت آمده است:
«نان پیامبر اکرم صلیالله جو و شیرینی او خرما و خورشت او روغن زیتون بوده است.»
«كَانَتْ قُوتُ رَسُولِ اللَّهِ ص الشَّعِيرَ وَ حَلْوَاهُ التَّمْرَ وَ إِدَامُهُ الزَّيْت»
📚مکارم الاخلاق،ص ۱۵۴
پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله و سلم نان جو را با روغن زیتون میخورد.
🖇پیامبر اکرم صلیالله میفرمایند:
«بر شما باد روغنزیتون زیرا مره (سودا و صفرا) را برطرف میکند و بلغم را از بین میبرد و عصب را تقویت میکند و ضنا (بیماری که منجر به کسالت و لاغری میشود) را برطرف میکند و خلق را نیکو میکند و انسان را دلخوش میکند و غم را برطرف میکند.»
«عَلَیکُمْ بِالزَّیتِ فَإِنَّهُ یکْشِفُ الْمِرَّةَ وَ یذْهِبُ الْبَلْغَمَ وَ یشُدُّ الْعَصَبَ وَ یذْهَبُ بِالضَّنَی وَ یحَسِّنُ الْخُلُق و یطیب النفس و یذهب بالغم»
📚 عيون أخبار الرضا (ع)،ج۱،ص۳۹
🖇در روایت دیگری آمده:
یعنی «بهترین غذا روغنزیتون است، بدن را خوشبو میکند و بلغم را از بین میبرد و رنگ (رخسار) را صاف میکند و عصب را تقویت میکند و بیماری را از بین میبرد و غضب را خاموش میکند.»
«نِعْمَ الطَّعَامُ الزَّیتُ یطَیبُ النَّکْهَةَ وَ یذْهَبُ بِالْبَلْغَمِ وَ یصَفِّی اللَّوْنَ وَ یشُدُّ الْعَصَبَ وَ یذْهَبُ بِالْوَصَبِ وَ یطْفِئُ الْغَضَب»
📚مكارم الاخلاق،ص۱۹۰
✅ سه چیز است که با صفای باطن و تسهیل دریافت های معنوی مرتبط است:
زیتون که موجب طهارت قلب و دوری شیاطین و تطهیر جسم و قلب می شود.
دومین مورد عدس هست که موجب رفع قساوت قلب و نازک شدن قلب و جاری شدن اشک میشود.
و سومین مورد سرکه است که قلب را زنده و روشن و عقل را تقویت می کند.از همین رو غذای انبیاء سرکه و روغن زیتون بوده است.
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
#پژوهش
#قرآن_پژوهی
#زیتون
(۳)
📖در سوره نور آیه ی ۳۵ درخت زیتون با مبارکه یاد شده است
«شَجَرَةٍ مُبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ ))
مبارکه از ریشه ب ر ک می باشد و یکی از معانی آن برکت میباشد.
🔎تحقیقات علمی نشان می دهد زیتون یکی از مقاومترین و همچنین کهنسالترین درخت میوه می باشد. این درخت میتواند صدها سال عمر کند و نمونههایی از درختان زیتون با عمر بیش از هزار سال نیز وجود دارد.
این درخت نسبت به کمآبی بسیار مقاوم میباشد.
📌در ادامه آیه ی نور، تابش نور خاصی از روغن زیتون توصیف شده است که در قسمت ۸ مورد بررسی قرار گرفت.
📎همچنین در سوره ی تین آمده است:
((سوگند به انجیر و زیتون، و کوه سینا، و این شهر امن (مکه) )).
🔎 تحقیقات علمی نشان می دهد، درخت انجیر نیز همانند زیتون، مقاوم به خشکی و با نیاز آبی پایین است و میوهای پرخاصیت بهشمار میرود.
➕همچنین تحقیقات علمی نشان داده است که زیتون و انجیر، اگر در مناطق خشک مانند اطراف طور سینا و مکه رشد کنند، دارای مقادیر بالاتری از ترکیبات فنولی و آنتیاکسیدانها هستند. این مواد نقش مهمی در پیشگیری از بیماریهایی از جمله بیماریهای قلبی، آلزایمر و پیری سلولی ایفا میکنند.
همچنین انجیر و زیتون برخلاف دوریان و بائل و مورامورا و برخی میوه های دیگر که فقط در مناطق محدودی از جهان مصرف دارد، در سراسر جهان مصرف میشوند.
#انجیر
انجیر یک داروست، رطوبت را از بدن میبرد،استخوان هارا محکم کرده،مو را بر بدن می رویاند و درد را از بین میبرد. انجیر بهترین میوه برای رفع یبوست و پاکسازی روده هاست.
#زیتون🫒
زیتون میوهای با خواص بیشماری است که فواید بسیاری برای سلامتی دارد. از جمله این خواص میتوان به کاهش التهاب و استرس اکسیداتیو، پیشگیری از بیماریهای قلبی، کنترل قند خون، تقویت استخوانها، پیشگیری از سرطان، محافظت از سلامت اندامهای تولیدمثل، حفظ سلامت پوست و مو، و بهبود عملکرد دستگاه گوارش اشاره کرد.
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
#پژوهش
#قرآن_پژوهی
(۴)
خب سوره تین؛
بیاید اول چند آیه اول سوره «تین» رو با هم بخونیم:
وَالتِّينِ وَالزَّيْتُونِ، وَطُورِ سِينِينَ، وَهَذَا الْبَلَدِ الْأَمِينِ...
خدا داره قسم میخوره... به انجیر و زیتون.
خیلی وقتا از خودمون میپرسیم چرا خدا به یه میوه قسم میخوره؟
مگه یه انجیر یا زیتون چه داره که خدا روش قسم میخوره؟
اما وقتی میریم سراغ روایات اهلبیت و تفسیر، تازه عمقِ آیه رو میفهمیم.
📌طبق بعضی از روایات، منظور از "تین"، امام حسن (علیهالسلام) هست،
و "زیتون"، اشاره به امام حسین (علیهالسلام) داره.
جالبه که انجیر توی نمادها، نشونهی نسلیه که از طرف دختر ادامه پیدا میکنه،
و زیتون، نشونهی نسلیه که از طریق پسر امتداد داره.
حالا اگه به شجره طیبه اهلبیت دقت کنیم، میبینیم امام زمان (عجلالله تعالی فرجه)،
از طرف پدری به امام حسین میرسن، و از طرف مادری هم به امام حسن،
چون دختر امام حسن، یعنی فاطمه بنتالحسن (سلاماللهعلیها)، همسر امام سجاد و مادر امام باقر (علیه السلام) بودن.
یعنی خدا با این دو قسم، به کلِ مسیر ادامهی امامت داره اشاره میکنه؛
از طریق پسر، از طریق دختر...
همهی نسل اهلبیت، همهی برکتها، توی همین دو میوهی به ظاهر ساده، ولی پررمز و راز پنهونه.
#پژوهش
#قرآن_پژوهی
توی یه روایت دیگه، یه تعبیر دیگه داریم:
گفته شده تین یعنی همون انجیر، اشاره به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) داره،
و زیتون، به امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) برمیگرده.
حالا چرا اینطوری تعبیر شده؟
چون نسل پیامبر، با اینکه خودشون پسر نداشتن که بمونه،
ولی از طریق حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) یعنی دخترشون، نسلشون ادامه پیدا کرد؛
و از اون طرف، نسل حضرت علی (علیه السلام) از طریق پسرهاشون ادامه پیدا کرد.
باز اینجا هم همون معنای پشت پردهی تین و زیتون دیده میشه:
یکی نماد نسلِ ادامهدار از سمت دختر، یکی از سمت پسر...
همهچی تو قرآن یه جور لطیف و دقیق چیده شده... فقط کافیه کمی عمیقتر نگاه کنیم🌿✨
☘🍇☘🍇☘🍇☘🍇☘🍇
⭕القاب_مولا_امیرالمؤمنین❤
✅ #الزَّیتُونُ🔰
زیتون هم از القاب قرآنی امیرمؤمنان علیه السلام گفته شده است؛
چنان که در تفسیر قمی ذیل آیه شریفه نقل شده است: «وَالتِّینِ وَالزَّیتُونِ» 🌱
📚سوره تین، آیه ۱.🌱
مراد از تین، رسول خداست و مقصود از زیتون، امیرالمؤمنین است.🌱
📚 بحارالانوار، ج ۲۴، ص ۱۰۵
📖تفسیرقمی، ج ۲، ص ۴۳۰.🌱
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
#پژوهش
#قرآن_پژوهی
#پرسش_پاسخ
(۵)
⛔️ متن شایعه ⛔️
" خداوند در سوره "تین"(انجیر) به این میوه قسم خورده است و دانشمندان دینپژوه میگویند، احتمالاً علت آن است که انجیر، یکی از میوههای همه چیز تمام است و کلکسیونی از املاح و ویتامینها دارد؛ لذا مورد توجه خاص قرآن قرار گرفته است.
👈اما این سوگند، ویژگی ظریف دیگری هم در بر دارد که موجب مسلمان شدن یک تیم تحقیقاتی ژاپنی شده است.
👈قصه از اینجا شروع شد که یک گروه پژوهشی ژاپنی، در بین مواد خوراکی به دنبال منبع پروتئین خاصی بودند که به میزان کم، درمغز انسان و حیوانات تولید میشود.
این پروتئین، کاهش دهنده کلسترول خون ومسئول تقویت قلب و شجاعت انسان است و بازتولیدش بعد از ۶۰ سالگی تعطیل میشود.
👈ژاپنیها فهمیدند این ماده فقط در انجیر و زیتون موجود است و برای تأمین آن، باید انجیر و زیتون را به نسبت یک به هفت مصرف کرد. یعنی ۷ زیتون و ۱ انجیر ! بعد از ارائه ی این نتیجه یکی از قرآن پژوهان مصری نامهای به این تیم تحقیقاتی مینویسد و اعلام میکند که در قرآن، خداوند به انجیر و زیتون در کنار هم قسم خورده. نام انجیر فقط یک بار و نام زیتون نیز هفت بار .در قرآن آمده است. اللــــــــه اکبر. "
👇👇
🔴 در پاسخ به شایعه
"مسلمان شدن تیم تحقیقاتی ژاپنی، طی تحقیق روی انجیر و زیتون !!" :
1️⃣ نام #زیتون شش بار صراحتا و یکبار غیر مستقیم و کلمه ی #انجیر هم یک بار در قرآن آمده که خواص بسیاری نیز دارند، اما سایر ادعاهای شایعه در منابع معتبر موجود نیست!
👇👇
2️⃣ این شایعه در سال ۲۰۰۹ از قول یک استاد دانشگاه الازهر مطرح شد، 👈اما هیچ منبع معتبری گزارش تحقیقات و مسلمان شدن این تیم را نداد و بازنشر آن در رسانه های داخلی هم فاقد استناد و منبع بود.
3️⃣ نسخه های انگلیسی شایعه مدعی وجود Metallothionein یا MT، در انجیر و زیتون شده اند که در منابع علمی چنین مطلبی نیافتیم و طرح سنین مختلف برای توقف تولید آن در بدن، در نسخه های متفاوت شایعه بیانگر غیر علمی بودن آن است!
📌قابل تحقیق و پژوهش...
#پژوهشگر
#محسن_داداش_پور_باکر
💾شناسه ۱۴۰۴۰۴۳۱۱۴۵۰
https://eitaa.com/edmolavand/21047
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
🇮🇷پژوهش محسن داداش پور باکر
📲اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی
بسم الله الرحمن الرحیم
#ایران_شناسی
#مازندران_شناسی
#غار
#هوتو
📜غار هوتو و کمربند در روستای تروجن | شهیدآباد بهشهر
دهانه بالا و دهانه پایین غار هوتو از درون
در ورودی شهر بهشهر، در روستایی به نام «شهیدآباد» که بیشتر به «تِروجن» مشهور است، تپه ای باستانی وجود دارد که محلی ها به آن «کمربن» می گویند، کمربن در دل خود، دو غار به نام های «هوتو» و «کمربند» دارد.
📌این دو غار، در سال های ۱۳۲۸ تا ۱۳۳۰ هجری شمسی توسط پروفسور «کارلتون استیونز کان» باستان شناسی دانشگاه [پنسیلوانیا] فیلادلفیا آمریکا، مورد کاوش قرار گرفته است.
📌علی ماهفروزی باستانشناس ایرانی در دهه ی ۱۳۹۰ شمسی نیز کاوش باستان شناختی نمود.
🔸اهمیت غار و آثار کشف شده در آن به اندازه ای است که در برخی موارد از این غار به معدن طلای انسان شناسان یاد شده است.
🔸در این غار آثاری از انسانهای اولیه با قدمت ده هزار سال به "انسان هوتو" مشهور است، سه اسکلت شامل یک مرد و زن بالغ به همراه اسکلت زنی جوان میباشند!
🔹غار هوتو و کمربند مازندران، یک غار و محوطه باستانی بسیار ارزشمند متعلق به دوره پیش از تاریخ و به جا مانده از دوره ژوراسیک است.
📌مسیر دسترسی به غار:
براي رسيدن به اين غار از بهشهر به سمت غرب، رستمکلا رانندگي كنيد. سپس از بهشهر، جاده اصلی به سمت نکا و ساری طي كنيد و یا از طریق بلوار هاشمینژاد بهشهر، خودتان را به نزدیکی بیمارستان شهدا برسانید. پس از بیمارستان، خروجی جاده به سمت روستای تروجن به پیش برويد تا به محوطهي غارهای کمربند و هوتو برسید.
🖊گردآورنده #محسن_داداش_پور_باکر
💾شناسه ۱۴۰۴۰۴۳۰۱۰۱۰
https://eitaa.com/edmolavand/21032
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
﷽ن والقلم و ما یسطرون
(۱)
غارهای هوتو و کمربند از عجایب طبیعی و تاریخی ایران محسوب می شود که در سال ۱۳۸۷ در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسیدهاند.
غار هوتو بهشهر با قدمت تاریخی ۷۰ هزار ساله، که در غرب شهرستان بهشهر و در روستای تروجن (شهیدآباد) واقع شده است.
این غار به دلیل آنکه مدفن بسیاری از آثار مهم باستانی در زمینه زندگی انسانهای اولیه است، معروفیتی جهانی دارد. غار “هوتو” در حال حاضر دارای دو مدخل در ارتفاع مختلف و یک سوراخ تهویه در سقف است و با جفت خود، یعنی غار “کمربند”، پنجاه متر فاصله دارد. شاید یکی از دلایلی که این دو غار را جفت یکدیگر مینامند این است که تمامی آثاری كه از غارهای “كمربند” و “هوتو” پیدا شده مكمل هم هستند.
در سال ۱۹۵۱ میلادی، عدهای از محققان و کاوشگران، گودالی عظیم در غار هوتو بهشهر حفر کردند که در عمیقترین نقطه این گودال به سنگ ریزههایی که متعلق به عصر یخچال بود، برخوردند.
در این گودال همچنین، طبقاتی از عصر آهن تا نئولیتیک و در پایین آن آثار پالئولیتیک به چشم میخورد.
برای تحقیق بیشتر، گودال دیگری نیز در طبقات دوران یخبندان حفر کرده و به سنگ ریزههای سیاه دست یافتند که در فاصله میان هر یک از آنها ماسه و لای قرار داشت. کمی پایینتر قشری از سنگ ریزههای قرمز مخلوط با ماسه و پایینتر از آن، قشری دیگری از سنگ ریزههای قرمز مخلوط با ماسه و خاک رس یافت شد. در این قشر اشیائی نیز از سنگ چخماق پیدا شد که به دوران پالئولیتیک برمیگردد. همچنین اسکلت سه انسان در قشر دیگر همین طبقه کشف شد که احتمالاً ۵ الی ۷ هزار سال قبل از ميلاد در این منطقه ميزيستهاند.
درون غار هوتو بهشهر اشیاء دیگری نیز یافت شده که مربوط به دوران یخچال، عهد آهن، نوسنگی و آغاز پارینه سنگی است؛ به عنوان مثال اشیائی از سنگ چخماق کشف شده که مربوط به دوران پارینه سنگی بوده است.
🔲غار هوتو
استخوانبندی مردی بالغ، استخوان ساعد، استخوانبندی دو زن، شاخها و استخوانهای یك نوع آهو، یك جفت استخوانبندی بسیار بزرگ ران، استخوانهای موش درشت صحرایی و استخوانهای سگ دریای
🔲غار كمربند
استخوانهای دختری ۱۲ ساله و استخوانبندی یك مادر جوان و كودك شیرخوار در آغوش، سر یك استخوان بازوی انسان
📌لازم به ذکر است، بر اساس كشفیات باستانشناسی در زیر خاكهای رسوبی و شندار آمل، دندان كرسی فیلی كشف شد كه دهها هزار سال از انقراض این نژاد فیل میگذرد. غار هوتو که به لحاظ کشف اسکلت انسان و قدمت ۷۰ هزار ساله معروفیت جهانی دارد، براي اولين بار در سال ۱۹۴۹ شناسايي و بررسي شد. نتايج به دست آمده از این تحقيقات، نشان دهنده این است که انسانهاي نخستين (دورههاي پارينه سنگي، ميانه سنگي و نوسنگي) در این غار زندگی کردهاند.
📌کاوشگران پس از بررسي بیشتر بر روی این غار، به اين نتيجه رسيدند که در دوره ميانه سنگي، ساکنان این غار با شکار حيواناتي چون آهو، بزکوهي، گوسفند و بز وحشي زندگي خود را گذرانده و در دوره نوسنگي توانستهاند به شبانی و اهلی کردن حیواناتی از قبيل بز و گوسفند و حتي به کار زراعت نيز بپردازند.
👈در سال ۱۳۳۰ هجری شمسی نیز، گروهی از محققان برای بررسی بیشتر از دو غار “هوتو” و ” كمربند ” (واقع در محدوده شهرستان بهشهر) بازدید کرده و یكی از قدیمی ترین فسیلهای كشف شده از انسان در مازندران را در این غار کشف کردند. این گروه در مدت زمان چهار هفته كف سنگ آهكی غار هوتو را حفر كردند و به آثاری از تمدنهای “عصر آهن خام” و “عصر برنز” و نیز “عصر مس” و حتی “عصر سفال” دست پیدا کردند.
https://www.ealiya.com/attraction/hutto-behshahr-cave/
🖊گردآورنده #محسن_داداش_پور_باکر
💾شناسه ۱۴۰۴۰۴۳۰۱۰۱۰
https://eitaa.com/edmolavand/21032
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
(۲)
📜فسیل های انسانی یافته شده در غار هوتو بهشهر
آثار به دست آمده از غار هوتو بهشهر، شامل تيغههايي از سنگ چخماق، اسکلت سه انسان، سنگ دريايي و استخوان آهويي بهنام “لاگازلاسرب گوتروزا” است که مهمترین این کشفیات اسکلت مادر ۱۶ ساله و نوزاد وی میباشد.
👈در سال ۱۹۵۱ میلادی، کاوشگران پس از حفر گودال در غار هوتو و کشف سنگ ریزههای عصر یخچال، برای یافتن اشیاء دیگری به جستجو پرداختند. پس از کندوکاو و بررسی بیشتر، در زیر این سنگ ریزههای سخت، استخوانهای فسیل شده انسانهایی به دست آمد كه ظاهراً دایره وار كنار هم نشسته و طاق غار بر سر آنها فرود آمده است. با مطالعه آلات سنگی و استخوانهایی كه در آن حوالی کشف شد چنین استنباط میشود كه شاید اولین بار بشر كامل در این حدود از جهان به كار كشاورزی پرداخته و بساط تمدن را در آنجا گسترانیدهاند.
📌استخوانهای كشف شده در این غار با استخوانهای كشف شده نیمه انسان ماقبل تاریخ كه به احتمال بسیار در همین دوره میزیستهاند، تفاوت آشكاری دارد ؛ جمجمه کشف شده انسان در غار “هوتو” متعلق به انسان كامل و جدیدی بوده كه تا آن زمان فقط در جنوب دریای خزر یافت شده و چنین به نظر میرسد كه آنها، نیای مستقیم بشر امروزی بودهاند. محققان همچنین از مشخصات غار “هوتو” به این نتیجه رسیدند كه اسكلت انسانها از لحاظ استخوانبندی تفاوت چندانی با انسان كنونی ندارد و طول قد آنها ۱۷۰ سانتیمتر بوده است. منتهی جمجمه آنان كوچكتر و دندانهایشان همه سر پهن و آسیایی بوده که به دورة علفخواری انسان برمیگردد.
📝نتایج به دست آمده از بررسی آثار یافته شده و فسیل ها
گفتنی است، با كشف آلات و ادوات در سواحل دریای خزر مشخص شد كه قبل از ورود آریاییها، انسانها و حیواناتی نظیر ساكنان جنگلی گرمسیری در این منطقه زندگی کردهاند. البته به دلیل عدم بررسی منظم و مستمر باستانشناسی، تاریخ زندگی انسان و سیر تدریجی تمدن آن در مازندران كه مربوط به دوران علف خواری و قبل از عصر یخبندان است، مشخص نشد که مردم مازندران چه سهمی در تاریخ تمدن بشری دارند.
https://www.ealiya.com/attraction/hutto-behshahr-cave/
این غار در در دوره پلیستوسن بر اثر ضربات موج آب درون صخرهای از جنس سنگ آهک بجا مانده از دوره ژوراسیک تشکیل شدهاست.[۵] وجود رودخانهای که از مقابل این غار میگذرد آن را تبدیل به مکانی مطلوب برای سکونت انسان غارنشین کرد.
به نظر می رسد انسانهای غار هوتو از آخرین نسل از انسانهای غارنشین و شکارگر بودند. بعد از این نسل، انسان با یادگیری کشت دانه و کشاورزی به تدریج از غارها بیرون آمد و با یکجانشینی، اجتماعات کوچک در کنار زمینهای کشاورزی را پدیدآورد. همچنین از منظر ژنتیک انسانی، انسان هوتو تا کنون قدیمی ترین انسان کشف شده دارای گروه ژنیکی J2 در ایران میباشد.
🖊گردآورنده #محسن_داداش_پور_باکر
💾شناسه ۱۴۰۴۰۴۳۰۱۰۱۰
https://eitaa.com/edmolavand/21032
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
(۳)
🔎کاوش و اکتشاف
در حالی که کارلتون استیونز کون در بهمن ماه سال ۱۳۲۹ و برای بار دوم به قصد حفاری از غار کمربند به منطقه رفته بود، در انتهای عملیات، کارگران محلی بهطور اتفاقی او را از وجود غاری دیگر در همان نزدیکی، یعنی غار هوتو، آگاه کردند. برخلاف غار کمربند که در زمان اکتشاف افرادی که درویش نامیده میشدند در غار سکونت داشتند، کسی در آن زمان در غار هوتو سکونت نداشت.
🔎کاوشها در غار هوتو
عملیات حفاری از غار هوتو در تاریخ چهارشنبه، ۲۳ اسفند ۱۳۲۹ آغاز شد و در طول چهار هفته به تدریج بیش از ۱۰۰ متر از کف غار خاکبرداری شد. دانشمندان در پایینترین نقطه به سنگریزههایی از عصر یخبندان با قدمتی حدود هفتادوپنجهزار سال رسیدند. در طول عملیات اکتشاف، دانشمندان به اسکلتهای مربوط به ۳ انسان به همراه استخوانهایی از دو انسان دیگر دست یافتند:
👈اسکلت شماره یک در ساعت ۳ بعدازظهر روز جمعه، ۲۵ اسفند ۱۳۲۹ پیدا شد. نتایج آخرین بررسیها که در سال ۲۰۱۳ (سال ۱۳۹۳) بر روی بقایای انسان هوتو در دانشگاه پنسیلوانیا انجام شد نشان میدهد که این اسکلت متعلق به یک مرد با قد ۱۷۵ سانتیمتر بود که در زمان مرگ بین ۳۰ تا ۴۰ سال سن داشت. جمجمه این اسکلت بهطور کامل خرد شده بود که با بدست آمدن تقریباً همه قطعات بهطور کامل بازسازی شد. بررسیها همچنین نشان داد که مرد اسکلت شماره یک اغلب از آبزیان تغذیه میکرد. نشانههایی از مصرف گیاگان و زیاگان (گیاهان و حیوانات) نیز در اسکلت شماره یک دیده شد. الگوی تغذیه مرد اسکلت شماره یک نشانگر آن است که انسان هوتو انسانی شکارگر بود و هنوز کشاورزی نیاموخته بود. همچنین نحوه قرارگیری استخوانهای اسکلت شماره یک نشان دهنده آن بود که استخوانهای این مرد بعد از مرگ و تجزیهٔ بدن، توسط فرد دیگری در گوشه غار قرار داده شده بود.
👈اسکلتهای دوم و سوم در کنار هم در روزهای شنبه و یکشنبه، ۲۶ و ۲۷ اسفند ۱۳۲۹ و در فاصله ۷۵ سانتیمتری از اسکلت شماره یک پیدا شدند. سر این اسکلتها که به شدت خرد شده بودند پایینتر از بدن آنها قرار داشتند. این موضوع در کنار این نکته که اسکلتها به پشت خوابیده بودند نشان دهنده احتمال مرگ در اثر سقوط تخته سنگی از سقف بود. قدمت این دو اسکلت چند دهه بیشتر از اسکت شماره یک است و در زمانی قبل تر از اسکلت شماره یک در غار زندگی میکردند. اسکلت شماره دو متعلق به زنی ۲۷ ساله با قد ۱۶۷ سانتیمتر بودهاست. بررسی استخوانهای لگن این اسکلت نشان از فشار زیاد در هنگام زایمان داشت.
👈اسکلت شماره سه مربوط به زنی ۳۵ تا ۴۰ ساله و قد ۱۵۷ سانتیمتر بود. بررسی استخوانهای این زن نشان دهنده التهاب مفصل یا آرتریت بود.
👈از نفر چهارم تنها استخوان فک بالایی به دست آمد که احتمالاً متعلق به دختری نوجوان بود.
👈نفر پنجم که تنها تکه کوچکی از استخوان طاق جمجمه آن باقی مانده بود احتمالاً زنی مشابه مشخصات نفر سوم بود.
📌تکه استخوانهای پیداشده از عمق حفاری که به نظر میرسد با گذشت زمان و بر اثر سقوط تختهسنگهای غار تکهتکه شدهاند، با ناخالصیهایی همراه بود. این تکهها پس از انتقال به بیرون غار و زدودن ناخالصیها، با لایهای از صمغ عربی رنگآمیزی میشد که از آنها در برابر فرسایش هوا محافظت میکرد.
📌دانشمندان با کنار هم گذاشتن تکههای جمجمههای پیدا شده به مدل جمجمه این انسانها با قدمت حدود ده هزار سال دست یافتند. شکل جمجمه اسکلتهای پیدا شده در این غار با اسکلتهای انسان نئاندرتال و انسانهای پیلت داون* که در زمان مشابه زندگی میکردند تفاوت داشته و تا حد زیادی مشابه جمجمه انسان امروزی است. از همین رو «انسان هوتو» یکی از یافتههای مهم دانشمندان بوده که تأثیر مهمی در دیدگاه انسانشناسان از نحوهٔ تکامل نسل انسان امروزی داشتهاست. دانشمندان جمجمههای به دست آمده را مربوط به اولین نسلهای انسان امروزی میدانند که تقریباً بهطور کامل و سالم نیز به دست آمدهاند.
🔎کاوشهای تازه
این غار در سال ۱۴۰۰ توسط تیمی از دانشگاه تهران به سرپرستی حسن فاضلی استاد باستانشناسی دانشگاه تهران مجدد کاوش شد و علاوه بر تکه استخوانها، اشیاء سفالی زیادی نیز از این غار به دست آمد.
🖊گردآورنده #محسن_داداش_پور_باکر
💾شناسه ۱۴۰۴۰۴۳۰۱۰۱۰
https://eitaa.com/edmolavand/21032
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
(۴)
طبق کاوشهای واندنبرگ در غار هوتو بهشهر سنگریزهها و اسکلت سه انسان کشف شد که ۵۰۰۰ الی ۷۰۰۰ سال قبل (در کتاب تاریخ مازندران باستان ق. م ذکر شده) در این منطقه زندگی میکردند.
غار هوتو در غرب بهشهر واقع و آنچه در این مکان کشف شده شامل نشانههایی از دوران یخچال، عهد آهن، نوسنگی، آغاز پارینه سنگی و اشیائی از سنگ چخماق که مربوط به پارینه سنگی بوده یافت شدهاست. منوچهر ستوده در کتابش از آستارا تا استارآباد این مکان را دقیقتر شرح میدهد: سال ۱۹۵۱ م. گودالی عظیم کنده شد. از عمیقترین نقطه این گودال به سنگریزههای عصر یخچال برخوردند. در این گودال طبقاتی از عهد آهن تا نئولیتیک و در پایین آن آثار پالئولیتیک دیده میشود. برای تحقیق بیشتر گودالی در طبقات دوران یخبندان کنده شد که شامل سنگریزههای سیاه بود. در فاصله میان هر یک ماسه و لای قرار داشت. کمی پایینتر قشری از سنگریزههای قرمز مخلوط با ماسه و پایینتر از آن قشری از سنگریزههای قرمز مخلوط با ماسه و خاک رس دیده شد. در این قشر اشیائی از سنگ چخماق بدست آمد که مربوط به عصر پالئولیتیک است. در قشر دیگر این طبقه بود که اسکلت سه انسان کشف شد.
"غارهای هوتو و کمربند - ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد" https://fa.m.wikipedia.org/wiki/%D8%BA%D8%A7%D8%B1%D9%87%D8%A7%DB%8C_%D9%87%D9%88%D8%AA%D9%88_%D9%88_%DA%A9%D9%85%D8%B1%D8%A8%D9%86%D8%AF
🔲وجه تسمیه
اهالی روستا برای این نام جالب دو روایت دارند. عدهای هوتو را به معنی «آهن تخت» میدانند که سنگی شبیه به آن در غار وجود دارد. دستهای دیگر معتقدند اسم این غار برای این هوتو است که اگر یک نفر در غار «هو» بگویید، انعکاس صدایش به صورت «تو» برمیگردد. هرچند که به نظر میرسد نظریهی اول درستتر باشد اما داستان دوم هم روایت جالبی از اسم این غار باستانی است.
📖گونهشناسی و فناوری صنایع سنگی غار هوتو از دوران میانسنگی تا مسوسنگ: تأملی بر اقتصاد بومی در تولید دستافزارهای سنگی در ناحیه کنار بوم دریای کاسپی
✍صنایع سنگی غارهای هوتو، کمربند، التپه و کمیشان، فراوانترین یافتههای حاصل از کاوش در این محوطهها از دوران میانسنگی و نوسنگی هستند که با عنوان «میانسنگی کاسپی» شناخته میشوند. یکی از مهمترین ویژگیهایی که صنایع میانسنگی کاسپی را بهعنوان صنعتی محلی و مستقل تعریف مینماید، استفاده از ماده خام محلی در منطقهای است که به لحاظ زیستمحیطی، منطقهای کنار بوم محسوب میشود.
از کاوشهای جدید در غار هوتو، مجموعاً 1539 عدد دستافزار سنگی از چهار دوره «انتقالی به مسوسنگ»، «نوسنگی با سفال»، «نوسنگی بیسفال» و «میانسنگی» به دست آمده است که در مقاله حاضر ویژگیهای گونه شناسانه و فناورانه آنها توصیف شدهاند. اتکا کامل بر ماده خام محلی در تولید صنایع سنگی منجر به شکلگیری ویژگیهایی در این صنایع شده است که مهمترین آنها ساختار فناوری خانگی در جوامعی است که در زمینه تأمین ماده خام کاملاً مستقل هستند و تقریباً تمام مراحل برداشت و تولید و مصرف ابزار در محوطه صورت میگرفته است. همچنین محاسبه اندیس برابری در صنایع هوتو نشانگر تنوع بالای فعالیتها در اردوگاههای اصلی است. نکته دیگر در رابطه با ماده خام محلی این است که با توجه به ابعاد بزرگ ماده خام در دسترس، اندازه بزرگ ابزارها و فراوانی ابزارهایی که روی تراشهها ساخته شدهاند طبیعی به نظر میرسد. اکثر این ویژگیها در صنایع سنگی غار کمیشان هم قابل ملاحظه است.
نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
مژگان جایز
مجتبی صفری
ثنا قاسمی
۱/ استادیار گروه باستانشناسی دانشگاه تهران، باستانشناسی دانشگاه تهران
۲/ استادیار گروه باستانشناسی دانشکده میراث فرهنگی، صنایعدستی، گردشگری، دانشگاه مازندران، بابلسر، ایران.
۳/ کارشناسی ارشد گروه باستانشناسی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، تهران، ایران.
https://jarcs.ut.ac.ir/article_97141.html
🖊گردآورنده #محسن_داداش_پور_باکر
💾شناسه ۱۴۰۴۰۴۳۰۱۰۱۰
https://eitaa.com/edmolavand/21032
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
🇮🇷پژوهش محسن داداش پور باکر
📲اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی
بسم الله الرحمن الرحیم
📩پرویز
سلام
آیا این مطلب صحت دارد 👇
قتل عام مردم مازندران توسط زکی خان زند
🔴آیا قتل عام مردم مازندران توسط زکی خان زند صحت دارد؟
📌وقتی که حسین قلی خان قاجار معروف به جهانسوز شاه در مازندران ادعای پادشاهی کرد کریم خان زند، پسر عموی خود زکی خان را با قشونی بزرگ به مازندران فرستاد و به او اختیار کامل داد و وقتی زکی خان در مازندران به پیروزی دست یافت، دستور به قتل عالم مردم مازندران داد.
▶️در این اتفاق، زکی خان زند پسر عموی کریم خان زند، جنایت را به بالاترین حد خود رساند و بسیاری از مردم مازندران را کشت و از سر بریده آنها مناره ای بزرگ ساخت.
کسانی که در مورد محاصره کرمان توسط آقامحمد خان قاجار دروغ های بسیاری گفته اند و خودرا مردم دوست می دانستند در مورد این نظری ندارند؟؟؟
📚تاریخ جامع ایران، جلد ۱۱ صفحه ۷۳۷
https://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/4634
#ایران
#تاریخ
#زندیه
📝پاسخ را در همین صفحه و یا با مراجعه پیامرسان ایتا کانال #پژوهش_ادملاوند مشاهده نمائید.
💾شناسه ۱۴۰۴۰۴۲۹۱۴۳۱
https://eitaa.com/edmolavand/21023
https://eitaa.com/edmolavand/21024
https://eitaa.com/edmolavand/21025
https://eitaa.com/edmolavand/21026
https://eitaa.com/edmolavand/21027
https://eitaa.com/edmolavand/21028
📖مطالعه بیشتر👇👇
https://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/4638
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
⚠️قتل عام زند در مازندران | زکی خان زند
#تاریخ
#مازندران
#زکی_خان_زند
(۱)
🔲زکی خان، منشاء زیانها و لطمات فراوانی برای خاندان زند بود. خونریزیها و وحشیگری های او، همچنان که کریم خان پیش بینی کرده بود یکی از عوامل مهم نابودی زندیه شد.
✍افرادی که در دوره زندیه به پادشاهی رسیدند در شعری از کتاب جنّتهالاخبار چنین به نظم آمده است:
چهل و سه سال بدی شش نفر ز زند جلی
شدند حاکم ایران به حکم لم یزلی
کریم بود و ابوالفتح و بعد از آن صادق
علیمراد و دگر جعفر است و لطفعلی
📚ص۱۳، جنتهالاخبار، محمد حسن بن محمد رحیم لنجانی اصفهانی، به تصحیح میرهاشم محدّث - ۱۳۹۱
✍زكريا زكى خان زند، از فرماندهان زند، پسر بوداق خان و برادر ناتنى و پسرعموى كريم خان* و صادق خان زند*.
از تاريخ تولدش در منابع سخنى نرفته، اما مسلّمآ از كريم خان و صادق خان كوچك تر بوده است.
او متعصب، خودخواه و تندخو بود و گاهى در قساوت افراط مى كرد.
زكى خان به همراه طايفه زند به فرمان نادر افشار، به اجبار به دره گز خراسان كوچ كرد و همراه با آنان در ۱۱۶۰، پس از قتل نادر، به موطن طايفه زند (دهكده هاى پرى و كمازان) بازگشت.
او در بيشتر جنگهاى كريم خان شركت داشت، سردارى شجاع و بى باك بود و معمولا فرماندهى نگهبانان ارگ كريم خان را به عهده داشت...
📚گلستانه، ص ۳۲۲ـ۳۳۳؛ نامى اصفهانى، ص ۱۰۱ـ۱۰۳، ۱۱۰ـ ۱۱۶)
"زکی خان زند" https://rch.ac.ir/article/Details/14630
📌 از مهمترین وقایع عصر کریمخان مربوط به حوادث بعد از مرگ وی میباشد. اختلاف و درگیریهایی که به مدّت ۱۵ سال ما بین خاندان زند طول کشید و تنها نتیجهاش پایمال و لگدکوب شدن مردم توسط حاکمان موقّتی بود و زمینه را برای استقرار قاجارها آماده ساخت.
⚠️قتل عام زند در مازندران
زکی خان، از نزدیکترین افراد کریم خان، در مازندران جنایتی کرد که بعدها مردم آن منطقه با آغامحمدخان قاجار متحد شدن تا انتقام بگیرند. ضابط منطقه هزارجریب دامغان به لشکریان زکی خان زند علوفه و آذوقه نداد. او هم عصبانی شد و تو در یک اقدام وحشیانه همه... ۱/
از زن و مرد و بچه کشت. ابوالحسن غفاری کاشانی این واقعه را شرح میده: «کل آن جماعت را دستگیر کردند. به حکم زکی خان تیغ قتل عام از نیام کشیده به قتل دو هزار کس از آن جماعت پرداختند و از سرهای ایشان در منطقه مذکور کله منارها رو به اوج افراختند. حاجی زکی خان را نمیز بستند و... ۲/
بند از بندش جدا کردند.» سربازان زندیه بعد از کشتار، شروع به غارت اموال کردند. تو رستم التواریخ، محمدهاشم آصف در اینباره نوشته: «پس از قتل مردان، هنگامی که وقت نماز شد به دقت وضو گرفته و در نهایت خضوع و خشوع مشغول نماز شد و نوافل و... ۳/
تعقیبات آن را به جا آورد؛ و پس از آن اهل و عیال کشته شدگان را فرستاد آوردند و به اقسام فضایح در ملا عام، پرده نلاموس ایشان را پاره کرده و باز نماز شب میگذارد و دائم به اوراد واذکار مشغول بود.»
📝پناهی سمنانی در این باره به نقل قول مینویسد:
«هشتاد نفر از مازندرانیان را به عنوان هواخواهان حسینقلیخان دست بسته نزد او آورده بودند. وی به میرغضب دستور داد تا سرهای آنها را با شمشیر قطع کند. میرغضب همین که چهار نفر را گردن زد دستش لرزید و خان خون آشام از روی غیظ از جا برخاست و شمشیر را از او گرفته، هفتاد و شش نفر دیگر را با دست خود گردن زد و چون وقت نماز شد بلافاصله با دقّت تمام وضو گرفته به نماز ایستاد و نوافل و تعقیبات را هم به جای آورد و سپس به به احضار اهل و عیال مقتولین فرمان داد و به اقسام فضایح در مجلس در ملاء عام پردهی ناموس ایشان را پاره کرد و باز نماز شب را به جای آورد.
سرانجام پس از آن که با کاروان اسرا به شیراز رسید و کریم خان از او بازجویی کرد که چرا بدین گونه عمل کرده است؟ پاسخ داد: من در خونریزی بیاحتیاطم. تو که مرا میشناسی چرا بدین کار فرستادی؟ وکیل روی از او بگردانید و گفت خدا جزای تو را بدهد که میترسم عاقبت خاندان مرا براندازی و چنین شد که او پیشبینی کرده بود...
📝مؤلّف جامع جعفری نیز ماجرای عجیبی را از زکیخان نقل میکند و روایت میکند که:
... نزدیک مقتل کشتگان سجاده گسترده، ادای فریضهی ظهر را تکبیرهالاحرام گفت و به قرائت حمد اشتغال داشت که یکی از نیم بسملانِ تیغ بیداد او که هنوز حشاشّه در بدن باقی داشت ... به آواز ضعیف آیت استغاثت میخواند. در دَم، نماز قطع کرده گفت: سر او را نزد من آورید که چون آواز او نارسا است. از نزدیک دریابم تا چه گوید و مسلک کدام مدّعا میپوید؟ پس به دستیاری تیغ میان سر و پیکر تفریق کرده و سرش را به پیشگاه حضور آن شقاوت دستور آوردند.»
📚صص ۸۷ و ۸۸ - آغامحمّدخان قاجار - چهرهی حیلهگر تاریخ - محمّداحمد پناهی
🖊گردآورنده #محسن_داداش_پور_باکر
💾شناسه ۱۴۰۴۰۴۲۹۱۴۳۴
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
#تاریخ
#مازندران
#زکی_خان_زند
(۲)
⚠️قتل عام زند در مازندران
👈زکی خان بعد از فوت کریمخان به حمایت از محمّدعلیخان داماد خود برخاست و در مقابل بقیّهی خوانین زند بگله و هزاره که از ابوالفتحخان پسر بزرگتر کریمخان حمایت میکردند، موضعگیری کرد. سرانجام با نیرنگ و قسم نامه آنها را فریب داد و بیست و سه نفر و به روایتی دیگر شانزده نفر از نزدیکترین اقوام خود را قتل عام نمود.
✍زكريا زكى خان زند در ۱۱۸۰ حسينقلى خان جهانسوز*، پسر محمدحسن خان و برادر آقامحمدخان قاجار، كه كريم خان از روى دلجويى و ملاطفت به خاندان قاجار، حكومت دامغان را به او سپرده بود، منطقه را به آشوب كشيد و بر مازندران و گرگان نيز مسلط شد. چون حاكم مازندران از سركوب وى عاجز بود، كريم خان به زكى خان مأموريت داد تا به غائله خاتمه دهد.
او با سپاهى عازم سمنان شد و در خاتمه دادن به شورش، خشونت بسيار كرد و از سرهاى رؤساى شورشيان مناره ساخت و با عده اى اسير به شيراز بازگشت.
📚نامى اصفهانى، ص ۱۷۱ـ۱۷۲؛ غفارى كاشانى، ص ۳۵۳ـ۳۵۴
"زکی خان زند" https://rch.ac.ir/article/Details/14630
📌یکی از کسانی که در اضمحلال خاندان زند نقش اصلی را ایفا کرده است زکیخان فرزند بوداق و برادر نا تنی کریمخان میباشد. وی قبل از فوت وکیل نیز سابقهی بیرحمی و سفّاکی خود را نشان داده بود که به عنوان مثال به حادثه کشتار مازندران میتوان اشاره کرد.
[برای آگاهی از آن حادثه به صفحه ۶۲ آینه عیبنما (نگاهی به دوران قاجاریه) از این نگارنده مراجعه شود.]
📌نام زکیخان در خاندان زند به عنوان سمبل بیرحمی و همچنین در کنار سفّاکان تاریخ قرار دارد و خود وی نزد کریمخان اقرار میکند که من در سفّاکی بیباکم و لذّت من در خونریزی است.
[مترجم کتاب کریم خان زند نوشته جان. ر. پری در صفحه ۲۱۸ درمورد زکی خان مینویسد:
«رفتار زکی خان در گیلان از تبهکاریهای تاریخی او میباشد. در هرجا که قدم میگذاشت مردم را تحت فشار میگذاشت، مالشان را میبرد و خودشان را میکشت. در اصفهان نیز به هنگام طغیان علیه کریم خان رفتار مشابهی داشت. طوفان هزارجریبی در بارهاش گفته است:
زکی خان چو در غارت اصفهان
برانگیخت آتش برآورد دود
پس از بردن سیم و زر وآن چنان
به فرزند و زن دست یغما گشود
که نه زادهای ماند جز طفل اشک
نه زایندهای غیر زاینده رود
در گیلان پس از آن که شدّت عمل بسیار نشان داد حاجی زکی خان، ریش سفید چهار دانگه کلاته را به فلک بست و بند از بندش جدا ساخت.
برای گرفتن پول از مردم به آن ها حواله مقداری روغن بنفشه بادام فرستاد. چون نتوانستند تحویل دهند پول فراوان گرفت.»]
"زکی خان کیست؟ - پیام تاریخ" https://payametarikh.blogsky.com/1399/06/05/post-369/%D8%B2%DA%A9%DB%8C-%D8%AE%D8%A7%D9%86-%DA%A9%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D8%9F
✍دکترعبدالحسین نوایی درباره یکی از انواع مجازاتهای اعمال شده او مینویسد:
«یکی از انواع مجازاتهای او این بود که دستور میداد مردان را به چوبی ببندند و چوب را وارونه در زمین بنشانند به طوری که سر آن بیچارگان در خاک رود و پایشان بیرون بماند و در چهار ده کلاته کلّه مناری از سر بیگناهان ترتیب داد. این مرد خونخوار میگفت: من مجتهد آدمکشان هستم و عقیدهاش این بود که این آدمکشیها برای مصلحتی بزرگتر و عامتر جایز است.»
📚ص ۱۲۳ - کریم خان زند – دکترعبدالحسین نوایی - ۱۳۴۸
سرجان ملکم رفتار خون آشام زکیخان را توجیه کرده و یکی از ضروریات عصر میداند و مینویسد:
«برخی از این نوع کارها ضروری حکمرانی عصر بوده است تا آن جا که شداید اعمال زکیخان باعث آرامی ملک شد؛ زیرا که ملایمت طبع کریمخان باعث این شده بود که جمعی طریقهی عناد و طغیان در پیش گرفتند به این خیال که اگر کاری از پیش نرفت سزایی هم نخواهد بود، یعنی کریمخان خواهد بخشید.»
📚ص ۲۹۸، مختصر تاریخ ایران در دورههای افشاریه و زندیه، دکتررضا شعبانی - ۱۳۷۸
🖊گردآورنده #محسن_داداش_پور_باکر
💾شناسه ۱۴۰۴۰۴۲۹۱۴۳۴
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
#تاریخ
#مازندران
#زکی_خان_زند
(۳)
⚠️قتل عام زند در مازندران
🔴مرگ زکی خان
📝مؤلّفان رستمالتّواریخ و تاریخ گیتیگشا و گلشن مراد چگونگی قتل زکیخان را تقریباً مشابه هم ثبت کردهاند که شرح واقعه را مؤلّف گلشن مراد چنین توصیف میکند:
«جمعی از مردم ایزد خواست را به تقصیر این که مبلغ شش هزار تومان از وجوه دیوان اصفهانی را به عزم شیراز تا به ایزد خواست آورده و جمعی از گماشتگان نوّابِ جهانبانِ کشورستان تعاقب آن کرده و در محل مذکور به آن برخورد کرده و به اصفهان مراجعت داده و اهل ایزد خواست بازوی ممانعت نگشاده بودند، به آتش خنجر قهر و سیاست سوخته و خس و خار وجود آن ضعیفان را به شرارهی شرارت مشتعل ساخته، نایره جود و بیداد در خاندان ایشان افروختند. چند نفر دیگر از قلعهگیان را از بالای قلعه به زیر و از فراز بروج و فصیل [دیوار کوچک درون حصار یا درون بلد] سرنگون و سرآویز به جانب نشیب افکنده، نهال عمر و زندگانی و شجرهی حیاتشان را از بیخ و بن برکنده، زهر نیستی در ساغر هستی ایشان آکندند و مردان مابقی را نیز به این گناه گرفتار شکنجهی رنج و تعب و نساء و صبیان ایشان را اسیر و عرصه غارت و نهیب ساختند. سبحان الله، رشته قساوت قلبی تا به کجا میکشد و دود آتش باطنی تا به چه حد میرسد؟ بار گران این قِسم شرارت چگونه در کفه میزان حوصله یزدانی قرار گیرد و صورت شاهد این نوع لجاجت در مقیاس حلم خداوند چه سان عکس پذیرد؟
لطف حق با تو مداراها کند
چون که از حد بگذرد رسوا کند
👈زکی خان نظر به جرأت جبلی و تهوّر ذاتی برخود روا نمیداشت که شخصی از حارسان و ارباب کشیک به پیرامون خوابگاه او گردد و احدی از نگهبانان راه پرستاری و محافظت او را به قدم محارست نوردد. در آن اوقات به سوای یک دو نفر از دختران ایزدخواستی که زکیخان ایشان را به همخوابگی خویش گزیده و در اندرون خلوت و ساحت با آنها همآغوش گردد، در کنار خود کشیده دیگر آفریدهای در آن جا حضور و راه به خلوت خان مزبور نداشت.
👈پس از ارباب مواضعه خانعلی و رضاخان قدم جرأت و جلادت پیش گذاشته و گلولهی تفنگی بر میان سینه او انداخته و فیالفور از سراپرده برآمده، معاونان ایشان طنابهای خیمه را بریده بر روی زکیخان انداختند.
بعد از آن رضاخان قدم پیش نهاده در آن تیره شب بر زکیخان دست یافته سرش را به دم خنجر الماس پیکر از تن جدا ساخت.
از صحیحالقولی مسموع شد که بعد از این مقدّمه جسد خان تا چند روز در کنار قلعه ایزدخواست افتاده و لگدکوب طفلان و بعد هر پارهای از آن بر سر چوب بازیچه کودکی در جولان بود.
آخرالامر مردم ایزد خواست آن را فراهم آورده در زیر مسقّفی که به کنار قلعه واقع است مدفون ساختند.
بعد از آن که خانعلی و رفقا از مهّم زکیخان فارغ ساختند، در همان وقت این آوازه را در میان اردو انداختند. در آن شب هنگامهی روز محشر بر پا و در میان اردو و سپاه علامت قیامت و غوغای فزع اکبر آشکار شده، مردم به گرد سراپرده نوّاب کامیاب شاهزادهی اعظم ابوالفتحخان مجتمع و شاهزاده از این معنی مطّلع گشته، در همان شب سرِ زکیخان را به مصحوب (یار و همراه شدن) چند نفر از غلامان به جانب کرمان و قلعهی آقا به نزد نوّاب اعتضادالدّوله محمّدصادقخان فرستاد و خود با جمعی که در اطراف و کنار او مجتمع گشته بودند به طرف شیراز مراجعت و به سمت مقّر دولت معاودت نموده و به شیرازه بندی اوراق دولت پرداختند.»
📚ص ۴۸۱، گلشن مراد، تألیف ابوالحسن غفّاری کاشانی، به اهتمام غلامرضا طباطبایی مجد، ۱۳۶۹
📚آینه عیب نما، نگاهی به دوران افشاریه و زندیه، علی جلال پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، ۱۳۹۷،ص ۳۸۷
✍پژوهش علی جلالپور چهارشنبه ۵ شهریور ۱۳۹۹ ساعت 15:32
📌زكى خان بيش از حد مغرور بود و از گذاشتن نگهبان در اطراف چادرش امتناع مى كرد
📚نامى اصفهانى، ص ۲۲۰ـ۲۲۷
📌او در جمادى الاولى ۱۱۹۳، پس از حدود صد روز حكومت، در چادرش با تپانچه كشته شد.
📚كلانتر، ص ۷۱ـ۷۲
📚منابع :
ابوالحسن غفارى كاشانى، گلشنمراد، چاپ غلامرضا طباطبائى مجد، تهران ۱۳۶۹ش، حسن بن حسن فسائى، فارسنامه ناصرى، چاپ منصور رستگار فسائى، تهران ۱۳۶۷ش؛ محمدبن ابوالقاسم كلانتر، روزنامه ميرزامحمد كلانتر فارس: شامل وقايع قسمتهاى جنوبى ايران از سال ۱۱۴۲ تا ۱۱۹۹ هجرى قمرى، چاپ عباس اقبال آشتيانى، تهران ۱۳۶۲ش؛ ابوالحسن بن محمدامين گلستانه، مجمل التواريخ، چاپ مدرس رضوى، تهران ۱۳۵۶ش؛ محمدصادق نامى اصفهانى، تاريخ گيتى گشا، با مقدمه سعيد نفيسى، تهران ۱۳۶۳ش؛ هادى هدايتى، تاريخ زنديه، ج ۱، تهران ۱۳۳۴ش
🖊گردآورنده #محسن_داداش_پور_باکر
💾شناسه ۱۴۰۴۰۴۲۹۱۴۳۴
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
#تاریخ
#مازندران
#زکی_خان_زند
(۴)
⚠️قتل عام زند در مازندران
✍دکتر سعید میرسعیدی:
زکی خان برادر مادری کریمخان زند برخلاف عموم امرای زندیه بسیار سفاک و ستمگر بود. او در زمان وکیل بارها دردسرهایی برای حکومت ایجاد کرده بود که هربار بهخاطر رافت و بخشش برادر از مجازات رهایی یافته بود. در صفر سال ۱۱۹۳ قمری که کریم خان در شیراز درگذشت زکی خان بلافاصله و درحالیکه جسد وکیل روی زمین مانده بود دست به کشتار امرای مخالف خود زد و پایهگذار دورهای طولانی از خشونتهای خانوادگی در میان زندیه بر سر قدرت شد. او دو پسر وکیل ابوالفتح خان و محمدعلی خان را به تناوب اسما بر تخت سلطنت نشانده و در واقع خود قدرت را در دست گرفت.
📜مدت زمان حکومت زکی خان:
میرزا محمد، کلانتر فارس، حکومت زکی خان را صد روز و مجمل التواریخ سه ماه نوشته است.
📌عموم منابع او را بسیار خشن و سنگدل و ستمگر نوشتهاند.
کاپیتان فرانکلین سیاح انگلیسی او را خونآشامترین و قسیالقلبترین حکام ایران نامیده است.
به گفته میرزامحمدکلانتر فارس بهخاطر اینکه بسیار سفاک و بیباک و غیور بود، عامه سپاهی و رعیت از او هراسان بودند.
🔴قتل زکی خان
زکی خان در ایزدخواست در میانه راه شیراز و اصفهان درست به همان شیوهای که نادرشاه کشته بود در چادرش به قتل رسید.
روایات مختلفی از دلایل قتل او وجود دارد. بعضی منابع خشونت او در قتل بعضی از مردم ایزدخواست و پیشوای مذهبی شهر را دلیل نارضایتی سپاه و قتل او میدانند اما مجموعا به نظر میرسد هراس ایلات و امرا از او و ایمن نبودن از خشم او و نیز هواخواهی ابوالفتح خان دلایل اصلی قتل او بوده باشد. در اردوگاه جنگی که آن شب در حوالی قلعه ایزدخواست متوقف بود، نیمه شب گروهی از سران ایلات به چادرش هجوم آورده و او را کشتند. تاریخ گیتیگشا قاتل او را خانعلی خان و جمعی از طایفه مافی و مورخ کتاب گلشن مراد، خانعلی خان و رضاخان مافی نوشتهاند. مجملالتواریخ این شخص راجانعلی خان مافی آورده است. به روایت گلشن مراد، جسد او چند روز در کنار قلعه ایزدخواست افتاده بود و «لگدکوب طفلان و هر پارهای از آن بر سر چوب بازیچه کودکی در جولان بود.»
با مرگ زکی خان مردم و بزرگان قشون، ابوالفتح خان پسر ارشد وکیل را که در اردو بود به شیراز آورده و بر تخت سلطنت نشاندند اما سلطنت او نیز دوامی نداشت و با اینکه گمان میرفت که با قتل زکی خان اغتشاشات پس از مرگ وکیل پایان گیرد، اما چشم طمع صادق خان و علیمرادخان زند به قدرت در سالهای بعد باعث ادامه این درگیریها شد و این سلسله اتفاقات طی ۱۶ سال بعد از مرگ وکیل، منجر به ضعف تدریجی زندیه و قدرت یافتن آقامحمدخان قاجار و در نهایت سقوط سلسله زند بهدست او در سال ۱۲۰۹ ه.ق شد.
"روایت کشته شدن زکی خان زند در ایزدخواست" https://donya-e-eqtesad.com/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D8%A7%D9%82%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D8%AF-36/3359655-%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%DA%A9%D8%B4%D8%AA%D9%87-%D8%B4%D8%AF%D9%86-%D8%B2%DA%A9%DB%8C-%D8%AE%D8%A7%D9%86-%D8%B2%D9%86%D8%AF-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%DB%8C%D8%B2%D8%AF%D8%AE%D9%88%D8%A7%D8%B3%D8%AA
شماره روزنامه:۴۲۷۸
تاریخ چاپ:۱۳۹۶/۱۲/۹
شماره خبر:۳۳۵۹۶۵۵
✍زکی خاک اما در مازندران زیاد نماند، زیرا از بس به قتل مردم مازندران دست زد که کریم خان او را معزول کرد و به سرداران سپاه وی نامه ای محرمانه نوشت و آنان را مرخص کرد که به وطن خود بازگردند و زکی خان هم به ناچار با کاروانی از اسرای بیگناه به شیراز برگشت. شاید یکی از علت های مهم گرویدن مازندرانی ها به آقامحمدخان قاجار پس از مرگ وکیل الرعایا و نفرت آنان از زندیه همین کشتارهای بی جهت زکی خان بود.
📚محمد احمد پناهی سمنانی، آقا محمد خان قاجار، چهره حیله گر تاریخ، ص۸۸.
#تاریخ
#مازندران
#زکی_خان_زند
🌿زندیان یا زندیه یا دودمان زند نام خاندانی پادشاهی از طایفهٔ زندیان ملایر است. کریم خان زند موسس این سلسله پادشاهی متولد شهرستان ملایر است و قبر مادر وی همچنان در روستای پری از توابع ملایر قابل مشاهده است.
🖊گردآورنده #محسن_داداش_پور_باکر
💾شناسه ۱۴۰۴۰۴۲۹۱۴۳۴
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
#شجره_نامه
#زندیه
#طایفه | #ایل | #خاندان
🌿طایفه زند از اقوام ایرانی بهشمار میآمدند که در میانه زاگرس و دشتهای همدان به روش دامداری میزیستند[۱][۲][۳] دانشنامه ایرانیکا زندها را ایرانیتبار و طایفه ای شبانی از شاخهٔ لک و در ادامه لکها را گروهی از «لرهای شمالی» میداند که در زاگرس داخلی و دشت همدان سکوت داشتهاند.[۴] دائرةالمعارف اسلامی طایفه زند را یکی از طوایف لرهای شمالی به شمار می آورد.[۱][۵]
🌿ریشه
دانشنامه بریتانیکا که به زندگینامه کریم خان زند (سر سلسلهٔ این خاندان) پرداخته، کریم خان زند را حاکمی ایرانی از قبیله ای فروتن معرفی کرده اما مستقیماً به قومیت یا تعلق ایلیاتی زندیان اشاره ای نکردهاست.
🌿نامهای زیر از طوایف «زند» بهشمار میآیند:
زند، زندی، کریم خانی، زندی یکتا، زند حقیقی، زندپور حسینشاهی، شفا زند، ژند، زند اعظم، زند مقدم، زندیپور، پورزند، زند وکیل، زند وکیلی، وکیلی، زنداقطاعی، زند زمانی، زند کریمی، زند کشکولی، شمساللهی، مقیمی زند، زند خانهشهری، زندباف، زند کریمخانی، زند لک، زند یافتآبادی، زند بابارئیسی، زندیه، لشنی زند، لشنی، خواجهپور، زند تابنده، قدیمی، خواجهپور تادوانی، خواجه، خواجهدوانی، زندبینا، کرمی، زندی گوهرریزی، زند بصیری
📚دانشنامه ایرانیکا زندها را ایرانیتبار و طایفه ای شبانی از شاخهٔ لک و در ادامه لکها را گروهی از «لرهای شمالی» میداند که در زاگرس داخلی و دشت همدان سکوت داشتهاند.[۲۱] علیمراد خان زند ششمین حاکم زند، جد خود ایناق خان زند را لر میداند و در ادامه خود را لر توصیف میکند.[۲۲] دانشنامه بریتانیکا که به زندگینامه کریم خان زند (سر سلسلهٔ این خاندان) پرداخته، کریم خان زند را حاکمی ایرانی از قبیله ای فروتن معرفی کرده اما مستقیماً به قومیت یا تعلق ایلیاتی زندیان اشاره ای نکرده است.[۲۳] دودمان زند به رهبری کریمخان زند در سال ۱۱۶۳ هجری شمسی در ایران به قدرت رسیدند. شرفنامه بدلیسی آورده که خوانین زند خود را از قوم لر معرفی میکردند.[۲۴] دانشنامهٔ جهان اسلام زندها را از طوایف لک میداند که به گفتهٔ این منبع «شاخه ای از ایل لر» بودهاند.[۲۵] ویلیام فرانکلین در کتاب «از بنگال به ایران» ایل زند را یکی از طوایف لک معرفی کرده است.[۲۶] در کتاب «پیشینهٔ ایرانیان» تألیف عبدالعظیم رضایی زندیان از ایل لک و از طوایف لر معرفی شدهاند.[۲۷] در کتاب «تهران به روایت تاریخ» اثر مسعود نوربخش از زندها به عنوان طایفه ای لک از ایل زند یاد شده است که در روستای دیه پری در ملایر به شغل گله داری اشتغال داشتند.[۲۸] دائرةالمعارف شرح حال رجال ایران که به تاریخ زندگی رجال ایران در قرنهای ۱۲، ۱۳ و ۱۴ هجری میپردازد، زندیه را شعبه ای از طایفهٔ لک میداند و به نقل از سر جان ملکم راجع به وجه تسمیه زند چنین میآورد: «برخی بر آنند که این طایفه را زند به جهت آن خواندند که زرتشت محافظت از کتاب زند اوستا را به ایشان محول کرده بود.»[۲۹]
در کتاب ایران نامک نوشته شده کریم خان زند معمولاً به زبان لری یا فارسی سخن میگفت.[۳۰]منابع بسیار دیگر نیز آمده که طایفه زند از قوم لر بهشمار میآمدند که در میانه زاگرس و دشتهای همدان به روش دامداری میزیستند[۳۱][۳۲][۳۳]کتاب «تاریخ مفصل اسلام» که بخشی از آن به تاریخ ایران پس از اسلام اختصاص یافته، با اشاره به نام کریم خان، طایفهٔ زند را شعبهٔ کوچکی از طایفهٔ لک میداند.[۳۴] بسیاری از منابع از زندها به عنوان ایلی از مردم لر یاد کردهاند.[۳۵][۳۶][۳۷][۳۸][۳۹][۴۰][۴۱][۴۲][۴۳][۴۴][۴۵][۴۶][۴۷]در برخی منابع، زند و لک جدا از هم ذکر شدهاند.[۴۸][۴۹] در کتاب «کریم خان زند نیکوترین زمامدار تاریخ ایران» تألیف پناهی سمنانی آمده که زندها به دلیل عدم شهرت به لک معروف شدند.[۵۰]
بسیاری از منابع، زندها را از مردم لک میدانند.[۵۱][۵۲][۵۳][۵۴][۵۵][۵۶][۵۷][۵۸][۵۹]
سلسلهٔ زندیه به دست کریمخان زند، رئیس طایفه زند بنیان نهادهشد.[۶۰] به عقیده برخی، از دوران حکومت آل بویه از قرن دهم میلادی به این سو خاندان زند نخستین خاندان ایرانی بود که بر ایران حکمرانی کرد.[۶۱] طایفهٔ زند گروهی بودند با معیشت شبانی که در اراضی دامنهٔ زاگرس دهستان پری و کمازان در نزدیکی ملایر امروزی زندگی میکردند و به وسیله نادرشاه به خراسان کوچ اجباری شده و در دره گز اسکان داده شدند. در برخی منابع نیز زند و لک جدا از هم ذکر شدهاند.[۶۲][۶۳] در کتاب «کریم خان زند نیکوترین زمامدار تاریخ ایران» تألیف پناهی سمنانی آمده که زندها به دلیل عدم شهرت به لک معروف شدند.[۶۴] اگرچه در برخی از منابع آمده که زندها به دلیل عدم شهرت به لک معروف شدند.[۶۵] ولی بهطور کلی همهٔ منابع کریمخان و جانشینان او را از طایفهٔ زند میدانند. برخی نیز معتقدند زندها ممکن است کرد باشند.[۶۶][۶۷]
🖊گردآورنده #محسن_داداش_پور_باکر
💾شناسه ۱۴۰۴۰۴۲۹۱۴۳۴
@edmolavand
"زندیان - ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد" https://fa.m.wikipedia.org/wiki/%D8%B2%D9%86%D8%AF%DB%8C%D8%A7%D9%86
🖊گردآورنده #محسن_داداش_پور_باکر
💾شناسه ۱۴۰۴۰۴۲۹۱۴۳۴
https://eitaa.com/edmolavand/21024
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
🇮🇷پژوهش محسن داداش پور باکر
📲اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی
بسم الله الرحمن الرحیم
راسخون
|تاریخ : يکشنبه، 13 اسفند 1391
📜تحولات سیاسی و اداری در دوره ی زندیه
جنگ های داخلی بین اقوام مختلف، پس از نادر ادامه یافت. طایفه ابدالی به سرکردگی احمدخان درانی، هرات و سیستان را متصرف شد، افعانستان را دولتی مستقل اعلام کرد. در استرآباد و مازندران محمد حسن خان قاجار، و در جنوب
نویسنده: سید علی علوی
جنگ های داخلی بین اقوام مختلف، پس از نادر ادامه یافت. طایفه ابدالی به سرکردگی احمدخان درانی، هرات و سیستان را متصرف شد، افعانستان را دولتی مستقل اعلام کرد. در استرآباد و مازندران محمد حسن خان قاجار، و در جنوب آذربایجان آزادخان افغان سردار سابق نادرشاه بیش از پیش بر قدرت خود افزودند. خان نشین های آذربایجان شمالی و ارمنستان، و سلطان نشین گرجستان شرقی نیز عملا اعلام استقلال کردند. در ایران مرکزی علی مردان خان رئیس ایل بختیاری و کریم خان رئیس ایل زند حکومت را به دست گرفتند. (ورهرام 1385: 43) بنا به گفته اقبال آشتیانی در این زمان ابوالفتح خان بختیاری که در زمان سلطنت شاهرخ حکومت اصفهان را به عهده داشت و همیاری علی مردان خان بختیاری که در زمان سلطنت شاهرخ حکومت اصفهان را به عهده داشت و همیاری علی مردان خان بختیاری و کریم خان موجب شکست او، و رانده شدنش از اصفهان شده بود، چاره ای جز تسلیم ندید و اطاعت رقبای خود را گردن نهاد، و سه خان لر در سال 1163 در باب سلطنت ایران به مشورت پرداختند و تصمیم ایشان عاقبت بر این قرار گرفت که یکی از دخترزادگان شاه سلطان حسین صفوی را به نام اسماعیل سوم به پادشاهی بردارند، و علی مردان خان نایب السطنه ئ کریم خان سردار سپاه و ابوالفتح خان والی اصفهان باشد. این سه مرد سوگند یاد کردند که با هم سلطنت شاه اسماعیل سوم را حفظ کنند اما وفای به این سوگند دیری نپایید. نخستین کسی که این پیمان را نقص کرد علی مردان خان بود که در غیاب کریم خان، ابوالفتح خان را کشت. کریم خان که در این تاریخ برای دفع سرکشان به کردستان رفته بود، به اصفهان آمد و آن جا را گرفت و علی مردان خان به بختیاری پناه برد.(اقبال آشتیانی، بی تا: 739-740) و بدین ترتیب سلسله زند تأسیس شد(1209-1163 هجری قمری مطابق 1974-1749میلادی). کریم خان زند (1163-1193)، شیراز را مقر خویش قرارداد و با کنار گذاشتن شاه اسماعیل سوم، عملاً خود حکومت را در دست گرفت، اما لقب شاهی بر خود ننهاد و به لقب وکیل الرعایا اکتفا کرد. در ابتدای زمام داری کریم خان جنگ های داخلی کماکان ادامه داشت و نواحی فارس، استرآباد، مازندران و آذربایجان محل منازعه کریم خان، و محمد حسن خان قاجار در آخرین نبردی که به منظور محاصره شیراز کرد از کریم خان و شیخ علی خان زند شکست خورد و به مازندران گریخت. شیخ علی خان زند به قصد سرکوبی قطعی وی به تعقیبش پرداخت. پیوستن دسته یوخاری باش به زندیه کار را بر محمد حسن خان سخت تر کرد و سرانجام وی در میدان نبرد به دست امرای یوخاری باش به قتل رسید. کشته شدن محمد حسن خان، موجب شد که امرای اشاقه باش و آغا محمد خان و حسین قلی خان دو فرزند محمد حسن خان به ترکمن ها پناهنده شوند. اما این وضع چهار سال بیش تر دوام نیافت، چه آغامحمد خان و حسین قلی خان به دربار کریم خان رفتند و در آن جا به عنوان گروگان ساکن شدند.(ورهرام 1385: 43-44) بعد از محمد حسن خان کسی که به مخالفت با کریم خان برخاست فتحعلی خان افشار از اتباع آزادخان افغان بود. کریم خان و شیخ علی خان به دفع او به ارومیه رفتند و فتحعلی خان از در عذرخواهی درآمد و عفو شد. پس از دفع فتحعلی خان افشار و مسلم شدن آذربایجان، زندیه کرمان و یزد و جنوب خراسان را هم تحت امر خود درآوردند و کریم خان از این تاریخ تا سال آخر عمر خویش به لشکرکشی مهمی مبادرت نورزید و بیش تر اوقات خود را در شیراز صرف خوش گذرانی و ترفیه حال مردم و آبادی نمود و کوششی که او به خصوص در تهیه اسباب عیش و راحت مردم و دفع ظلم و تعدی از ایشان کرد، بیش از هر چیز کریم خان را محبوب معاصرین نمود و وی را سربلند و نیک نام کرد.(اقبال آشتیانی، بی تا: 743)
روابط ایران و غرب در زمان زندیه
آرامشی که پس از دوران پرتلاطم اواخر دوره صفویه تا اوایل دوره زندیه به همت کریم خان به وجود آمد زمینه را برای اعزام نمایندگان غربی و جلب رضایت حکم روایان ایران برای گرفتن امتیاز و نفوذ در این مرز و بوم فراهم ساخت. کریم خان که مردی عامی بود و به علت صفای باطنش یکی از خوش نام ترین سلطان این مرز و بوم، به علت ناآگاهی و بی اطلاعیش از قواعد دیپلماسی، فرمانی تأمل برانگیز صادر کرد. در رابطه با صدور فرمان مذکور، لازم به ذکر است که تجارت دریایی خلیج فارس به هنگام حکومت کریم خان در دست انگلیسی ها و هلندی ها بود و فرانسوی ها که در این ایام با انگلیسی ها در حال جنگ بودند، در خلیج فارس نیز مزاحم انگلیسی و هلندی ها می شدند، چنان که در محرم 1173 با چهار کشتی به بندرعباس آمدند و دارالتجاره ی انگلیسی ها را گلوله باران کردند و پس از سوزاندن عمارت و غارت اشیاء آن، پس از یازده روز از آن جا رفتند. چهار سال بعد از این واقعه، انگلیسی ها مرکز تجاری خود را از بندر عباس به بصره منتقل کردند و این عمل بعد از آن که هلندی ها هم دارالتجاره خود را به خاک عثمانی منتقل کردند، موجب ضرر و زیان تجارت خارجی ایران شد. کریم خان برای تلافی این حال انگیسی ها را در سال 1177 به بوشهر برگرداند و حق انحصار تجارت بوشهر را به ایشان واگذاشت.(اقبال آشتیانی، بی تا: 744) هرچند موافقت با تأسیس تجارت خانه با توجه به اختلالی که در امر تجارت خارجی ایران به وجود آمده بود، ظاهراً امر نامعقولی نبوده است، و بی شک کریم خان به نیت ترفیه حال مردم و رونق تجارت خارجی این فرمان را صادر کرده است، نه تمایل به انگلیسی ها، چرا که پس از انتقال مرکز تجاری انگلیسی ها به بصره کریم خان مصمم شد آن جا را مسخر سازد تا هم زهرچشمی از انگلیسی ها بگیرد و هم بصره را از رونق و اعتبار تجاری بیندازد. و به همین منظور اردوی ایران از خشکی و دریا در ماه صفر 1189 بصره را در محاصره گرفتند، و انگلیسی ها که می دانستند غرض عمده ی کریم خان از لشکرکشی به بصره، دشمنی با ایشان است دو کشتی خود را در اختیار عثمانی ها گذاشت ولی ایرانیان پس از سیزده ماه محاصره بصره، بالاخره این شهر را در سال 1190 به تصرف خود درآوردند. (اقبال آشتیانی، بی تا: 749-747) اما مفاد فرمان، و دامنه ی اختیاراتی که به بیگانگان داده شده است عجیب است و محل تأمل. محمود در مورد مفاد این قرارداد می نویسد: در سال 1176 هجری مطابق 1763 میلادی، در آن هنگام که کریم خان زند به سلطنت رسید. انگلیسی ها از او اجازه خواستند در بوشهر تجارت خانه ای دایر نموده و در اطراف و سواحل خلیج فارس متاع خویش را به فروش رسانند و امتعه ایران را خریداری کنند. و اینک فرازهایی از فرمان کریم خان زند، مبنی بر اجازه ی داد و ستد به انگلیسی ها:
«الحال نظر به این که جناب ویلیام آندریوپرایس نماینده ی ملت انگلیس به خلیج فارس وارد شده و دارای اختیارات مخصوص می باشد که در بوشهر ایجاد کارخانه نماید و مستر بنجامین جرویس را در آن جا مقیم کرده. او نیز به موجب دستور نماینده ی فوق الذکر مستر توماس دورن فورد و استفن هرمیت را نزد اینجانب فرستاده تا از من فرمانی تقاضا نمایند، که اجازه بدهم به موجب سابقه قدیمی که در تجارت این مملکت داشتند، مجدداً در آن تجارت نمایند. اینک به میل و اراده ی خود و نظر به حسن دوستی که نسبت به ملت انگلیس دارم به نماینده ی فوق الذکر بکه از طرف پادشاه و کمپانی خود، رسالت دارد. این مقررات را که غیرقابل تغییر و با ایمان کامل باید محترم شناخته شود به موجب فرمان مخصوص اعطا می نمایم.
کمپانی انگلیسی می تواند هر مقدار زمین که برای تجارت خانه ی خود لازم دارد در بوشهر یا در هر محلی که می خواهد در سواحل خلیج فارس کارخانه بسازد، اختیار کند و هرچند توپ بخواهند در آن کارخانه سوار کنند مجاز خواهند بود. در باب حقوق گمرکی، هیچ نوع حقوق گمرکی به متاع انگلیسی ها یا به آن متاعی که از ایران خارج می کنند تعلق نخواهند گرفت. نه در بوشهر و نه در سایر بنادر خلیج فارس. مشروط بر این که هیچ وقت اموال یا متاع سایرین را چه واردات باشد و چه صادرات، جزء متاع خویش قلم داد نکنند. تجار انگلیسی مجاز می باشند متاع خود را چه در بوشهر و چه در سایر نقاط مملکت به فروش برسانند و هیچ نوع مالیاتی از آن ها دریافت نخواهد شد. مگر این که شیوخ و یا حکام بنادر، فقط حقط دارند سه درصد (3%) از آن ها حقوق گمرکی برای متاعی که صادر می کنند دریافت دارند.
هیچ یک از ملل اروپایی حق ندارند متاع پشمی، جز انگلیسی ها به بنادر خلیج فارس وارد نماید و هرگاه کسی چنین عملی را انجام دهد، بدون ملاحظه متاع او ضبط دیوان اعلی خواهد گردید.
هرگاه یکی از تجار ایرانی به کمپانی انگلیس حقاً مدیون شد، شیخ محل یا حاکم، او را مجبور خواهد نمود قرض خود را تأدیه کند. در صورتی که حاکم یا شیخ نتواند وصول نماید، کمپانی انگلیس خود مجاز خواهد بود به طریقی که صلاح می داند، طلب خود را از مدیون وصول کند.
در هر محلی که انگلیسی ها دارای تجارت خانه شوند، مترجمین و سایر نوکرهای آن ها از ادای هر مالیاتی معاف خواهند بود، هم چنین این اشخاص در تحت اوامر آن ها بوده و مطیع حاکم آن ها خواهند بود و کسی دخالت نخواهد کرد. در هر جایی که انگلیسی ها مقیم باشند، در آن جا محل در اختیار آن ها خواهد بود که اموات خودشان را در آن محل دفن کنند و هرگاه محتاج به محل باشند که در آن جا برای خودشان باغی احداث کنند که آن زمین متعلق به پادشاه باشد مجاناً واگذار می شود. اگر محل، مال غیر باشد یک قیمت عادلانه در مقابل آن خواهند پرداخت.(محمود 1353، ج1: 8-5)
در سال 1193 هجری مطابق 1779 میلادی کریم خان زند درگذشت و چون جعفرخان برادرزاده ی کریم خان زند، در بصره تسلط و اقتدار به هم رسانیده بود. در فرمانی که از طرف جعفرخان صادر شد تسهیلاتی برای انگلیسی ها (که در بصره تجارت خانه داشتند) قائل شد که بنا به گفته خودش در همین فرمان که گوید: «لازم است دوست محترم ما بالیوز انگلیس مقیم بصره به خوبی بداند که عواطف و همراهی ما درباره شما بسیار زیاد و فوق خیال شماهاست». والحق جعفرخان تسهیلات اعطایی کریم را اتم و اکمل نمود. در فرمان مذکور آمده است: «هر اندازه متاع ملت انگلیس وارد ایران گردد هیچ مانعی و عایقی برای ورود آن سد راه نخواهد بود و آزادانه در هر کجای ایران به خواهند می توانند متاع خودشان را به فروش رسانند و پس از فروش هم در تحت حفاظت ما، آسوده خاطر وجوه آن را برگردانند. (در فرمان کریم خان این قید وجود داشت که: انگلیسی ها مجاز نیستند تمام وجوه مال التجاره خودشان ر ا که در ایران به فروش می رسانند به خارج حمل کنند زیرا که این عمل انگلیسی ها مملکت ایران را از حیث ثروت و مکنت فقیر خواهد نمود). ما قول می دهیم که به هیچ اسم و رسم یا عنوانی از آن ها وجهی دریافت نداریم و اگر سابقاً قرار بوده حقوق گمرکی مطالبه شود بعد از این فرمان ما به هیچ عنوانی مطالبه حقوق گمرکی نخواهیم نمود و آن چه هم در سابق برقرار بوده ما آن ها را لغو و باطل می نماییم (قاعدتاً اشاره به 3% حقوق گمرکی در فرمان کریم خان است) این فرمان در تاریخ هشتم ربیع الثانی سال 1202 مطابق هیجده ژانویه 1788 صادر گردیده است. (محمود 1353، ج1: 9-10)
جانشینان کریم خان زند
کریم خان در روز سیزدهم صفر 1193 به علت کهولت و بیماری هایی که بر او غلبه کرده بود درگذشت و سه پسر و چهار دختر از خود به جا گذاشت، ولی بدان علت که کسی را به عنوان جانشین خود تعیین نکرده بود، پیش از آن که جسد او به خاک سپرده شود نزاع بر سر تصاحب تخت شاهی، در میان بازماندگان او درگرفت. ابتدا «زکی خان» برادر مادری کریم خان، «ابوالفتح خان» پسر ارشد کریم خان را به سلطنت برداشت، ولی طولی نکشید که «محمد علی خان»، پسر دیگر کریم خان را با وی شریک کرد و در واقع خود زمام امور را در دست گرفت و در دوره حکومت صد روزه خود جمعی از خوانین زند را به قتل رساند.[1] در این مدت «صادق خان» برادر وکلیل الرعایا که در زمان مرگ کریم خان در بصره به سر می برد، برای تصاحب تاج و تخت برادر عازم شیراز شد، و شیراز را به محاصره خود درآورد، اما چون سپاهیان صادق خان از ترس عملی شدن تهدید زکی خان که به آنان پیام داده بود «اگر با من موافقت نکنید، تمام عیال شما که در شهر توقف دارند، به باد فنای حوادث خواهم داد» از گرد او پراکنده شدند و تنها قریب سیصد تن باقی ماندند، ناگزیر صادق خان دست از محاصره شیراز برداشت و عازم کرمان شد. در این حال «علی مراد خان زند» خواهرزاده زکی خان، اصفهان را به نام وارث کریم خان به تصرف آورد. زکی خان برای دفع علی مرادخان عازم اصفهان شد و در قصبه ایزد خواست مرتکب فجایعی شد که ناچار در شب 23 جمادی الاول سال 1193 علی خان مافی و بعضی دیگر به خوابگاه او رفته، به گلوله تپ آن چه رهسپار آخرتش کردند. (شعبانی 1385: 159-160) میرزا محمد کلانتر می نویسد: زمان استبداد زکی خان صد روز تمام بود. بعد از قتل او، ابوالفتح خان و محمد علی خان که هر دو در اردو بودند را برداشته به شیراز آمدیم. ابوالفتح خان در روز 23 جمادی الاول 1193 به شیراز وارد شد، صد هزار نفر مردم شیراز به استقبال وی آمدند و او را به پادشاهی تهنیت گفتند و روز بعد خطبه و سکه را به نام او نمودیم.(شعبانی 1385: 161) وی در بدو امر علی مرادخان را به سرداری عراق (عجم) منصوب کرد و قاصدی نیز به جانب صادق خان عموی خود که در کرمان بود فرستاد و او را به شیراز دعوت کرد. صادق خان اگرچه ابتدا روش تبعیت و تمکین از شاه جوان را در پیش گرفته بود، اما دیری نپایید که صادق خان با برخی از بزرگان در برانداختن حکومت ابوالفتح خان متحد شد و روز یک شنبه نهم شعبان 1193، بدون نزاع و جدال وی را از سلطنت خلع کرده به حکومت هفتاد روزه ابوالفتح خان خاتمه داد.(شعبانی 1385: 161) بنا به گفته بامداد: صادق خان پس از این که ابوالفتح خان را از سلطنت خلع کرد وی را در حال مستی گرفته زندانی کرد، و بالاخره چند روز بعد در ربیع الاخر 1193 او را کور کرد (بامداد1371، ج2: 499). علی مراد خان که از جانب ابوالفتح خان به حکومت عراق منصوب شده بود، با شنیدن خبر عزل ابوالفتح خان، مدعی صادق خان شد و از زنجان رهسپار اصفهان گردید. در خلال سال 1194 اصفهان و نواحی شمال فارس میدان زد و خورد پسران صادق خان (از جمله جعفرخان)، و سرداران علی مراد خان زند بود. در اوایل سال 1195ق اصفهان به کلی از تسلط صادق خان خارج شد و سپاهیان علی مراد خان به سرداری اکبرخان [2] و صید مرادخان[3] به طور پیاپی فرزندان صادق خان را در آباده و هزار بیضا شکست دادند. صادق خان پس از محاصره شیراز توسط علی مرادخان ناچار در قلعه شیراز حصاری شد. تا بالاخره سپاهیان باجلان و فیلی که مستحفظ دروازه ی باغ شاه بودند و از تداوم محاصره و قحط و غلایی که در شیراز بروز یافته بود، و خشم و خشونت و بی رحمی بی حد و حصر صادق خان که در این ایام به اندک بهانه ای به بریدن دست و پا و بینی و گوش مردم فرمان می داد، به ستوه آمده، در روز هیجدهم ربیع الاول سال 1195، دروازه های شهر را به روی سپاهیان علی مراد خان گشودند، و بدین طریق سپاهیان علی مرادخان وارد شهر شدند و پس از غارت چند محله شیراز، صادق خان و دو فرزندش «تقی خان» و «علی نقی خان» را دست گیر کردند. اکبرخان به فرمان علی مرادخان آنان را «اولاً از حلیه بصر عاری نمود و بعد از دو سه ساعتی، هر سه نفر را به قتل رسانید!».(شعبانی 1385: 162-163) بامداد در این مورد می نویسد: از پسران صادق خان، «جعفرخان» پسر بزرگ او که برادر مادری علی مرادخان بود، به علی مرادخان پیوست و «حسن خان» پسر کوچک صادق خان ناخوش شد (وی در ایام محاصره درگذشت) و فقط تقی خان و علی نقی خان برای عملیات باقی ماندند و سخت به مدافعه پرداختند، محاصره شیراز نه ماه طول کشید و قحط و غلای شدیدی پدید آمد و علی نقی خان، تا آخرین درجه ی ممکن مردانه جنگید و بالاخره مغلوب شد و اکبرخان فرمانده ی قوای مهاجم فاتح شیراز گردید و علی نقی خان نیز همانند پدر به اراک پناهنده شد، و تمام شهر به تصرف اکبرخان درآمد، پس از دو روز مذاکره صادق خان از در مصالحه درآمد، و ارک را به تصرف اکبرخان داد، و یک روز بعد اکبرخان، به امر علی مرادخان، صادق خان و تقی خان را کور کرد و بعد از گذشتن دو سه ساعتی هر سه نفر را در ربیع الاول 1196، کشت (بامداد 1371، ج5: 500) علی مرادخان پس از ظلم و ستم بسیاری که بر مردم رواداشت و اموال بسیاری که به یغما برد، به اکبرخان فرمان داد فرزندان وکیل را کور کند. چند روز بعد نیز دستور توقیف اکبرخان را صادر کرد. و او را به جعفرخان (پسرصادق خان) سپرد تا به قتل برساند. سرانجام علی مراد خان پس از جمع آوری مالیات و خراج فارس، حکومت آن ایالت را به «صید مراخان» واگذار کرد و خود به اصفهان رفت، و در آن جا تاج گذاری کرد و به نام خود سکه زد.(شعبانی 1385: 163) در مدتی که خوانین زند به جان هم افتاده بودند، آقامحمد خان قاجار، بدون مزاحمت دیگران، شهرهای مازندران و گیلان را تحت فرمان خود آورده بود و در سال های اول حکومت علی مرادخان، حوزه نفوذ خود را تا قزوین و تهران توسعه داده و زمینه سلطنت جدیدی را در شمال ایران فراهم ساخته بود. علی مرادخان پس از جمع آوری سپاه، «شیخ ویس»، فرزند پانزده ساله ی خود را به فرماندهی سپاه گماشت و مأمور جنگ با آقا محمد خان کرد. پس از جنگ و گریزهایی، بالاخره سپاهیان شیخ ویس از مقابل سپاهیان آقا محمد خان گریختند. علی مراد خان برای جبران شکست «شیخ ویس»، مجدداً به جمع آوری سپاه پرداخت، اما این لشکر هم از «جعفرقلی خان» برادر آقا محمد خان شکست خورد. پس از شکست های پی درپی علی مرادخان، «جعفرخان زند» دست به شورش زد و از زنجان به سوی اصفهان حرکت کرد. در این ایام علی مراد خان مریض شد و در مورچه خورت اصفهان درگذشت.(شعبانی 1385: 164-165)
«جعفرخان زند» هم پس از سه سال سلطنت، که همه ی آن را صرف کور کردن و محبوس نمودن فرزندان و حامیان علی مرادخان، و جنگ با خان قاجار، و فرو نشاندن اعتراضات عشایر، از جمله شیخ غضبان و اعراب بنی کعب در نواحی دورق، «خسروخان» والی کردستان، «الله قلی خان» حاکم کرمانشاه و خوانین تون و طبس کرد و شکست هایی که نصیبش شد، سرانجام بیمار شد، و به علت بیماری کم تر می توانست از شیراز خارج شود. در سال 1203 بیماری او شدت یافت، این خبر به صید مرادخان زند و حاجی علی قلی خان کازرونی [4] و ابراهیم خان که در همان ارگ مسکونی زندانی بودند رسید. آنان به کمک دیگر یاران و برادران، خود را از بند رهانیدند و پنهانی بر سر جعفرخان بیماری ریختند و سرش را از تن جدا کردند.(شعبانی 1385: 165تا168) توطئه گران بلادرنگ «صید مرادخان» را به سلطنت برداشتند. اما قتل جعفر خان موجب بلوایی عظیم در شیراز شد. نفوذ جعفر خان و جناح وابسته به او، بیش از آن بود که به صید مراخان فرصت دهند بیش از چند صباحی بر تخت سلطنت بنشیند. عناصر مهم و مؤثر در برانداختن صید مرادخان زند، حاجی ابراهیم کلانتر، مرد متنفذ فارس و وزیر خاندان زند، میرزا حسن و دیگر بزرگان بودند. آنان صید مرادخان را دست گیر و زندانی کردند و لطفعلی خان زند، پسر جعفرخان را در دوازدهم شعبان 1203 به جای او نشاندند.(شعبانی 1385: 168-170)
لطفعلی خان، پسر جعفرخان، نواده صادق خان و هشتمین حکم ران سلسله زندیه بود که از سال 1203 بر تخت نشست و سرانجام پس از شش سال سلطنت و رشادت های زیاد و بی تدبیری ها و ناپختگی های زیادتر، به سال 1209 در اثر خیانت اطرافیان توسط دشمنان اسیرشد و سرانجام به فرمان آقا محمد خان قاجار به دست میرزا محمد خان، حاکم تهران کشته شد و جسدش در بقعه امام زاده زید دفن گردید. (شعبانی 1385: 170-178) و بدین نحو دوره حکومت زندیه به پایان رسید.
تشکیلات اداری در دوره زندیه
تشکیلات اداری در زمان زندیه نیز کمابیش همانند تشکیلات اداری عصر صفویه و افشاریه بود و متصدیان امور و صاحبان مناصب زیر، وظایفی مشابه ادوار قبل را به عهده داشتنند.
شاه: در محرم 1164در اصفهان، کریم خان نوه ی دختری شاه سلطان حسین صفوی، فرزند هشت ساله ی «سید میرزا مرتضی صدرالممالک» که نام مادرش را «خان آغا بیگم و یا مریم بیگم» بود را با عنوان شاه اسماعیل سوم بر تخت سلطنت نشاند.(ورهرام 1385: 107-108)
نایب السلطنه: شاه سلطان اسماعیل سوم در واقع مقامی تشریفاتی داشت. و به علت صغر سن در سال 1164 «علی مردان خان» به عنوان نایب السلطنه معرفی شد، که با قدرت گرفتن کار کریم خان عملاً «نایب السلطنه» قدرت اجرایی چندانی نداشت.(ورهرام 1385: 108)
وکیل: «وکیل الدوله»، «وکیل الرعایا» و «وکیل الخلایق» القابی است که کریم خان داشت. عنوان «وکیل الدوله» در کتب تاریخی بیش تر ذکر شده است. این منصب در ادوار قدیمی تر، مانند عصر صفویه نیز وجود داشته است و بالاترین مقام حکومت را وکیل می خواندند. به طوری که پس از جلوس شاه اسماعیل اول، معلم وی (لله باشی) به نام حسین بیگ لله، با سمت «وکیل نفس نفیس همایون» نایب السلطنه شد. شاه عباس اول این مقام را که در واقع مقام نایب السلطنه بود، منسوخ نمود. پس از سقوط دولت صفوی در سال 1135 و در زمان شاه طهاسب دوم پسر شاه سلطان حسین، این مقام با عنوان «وکیل الدوله» مجدداً باب شد. کریم خان نیز با چنین عنوانی در واقع کلیه مراکز قدرت را در اختیار خود گرفت.(ورهرام 1385: 108-109)
وزیر: از جمله مناسبی که در زمان زندیه ذکر کرده اند منصب وزیر است و نوشته اند که میرزا محمد جعفر یا میرزا جعفر از سادات اصفهان وزیر کریم خان زند بوده است.(بامداد 1371، ج5: 221) لطفعلی خان زند در سال 1305 که مسافرت جنگی خود را به طرف کرمان آغاز نمود برادر خود خسرومیرزا را به جای خود در شیراز گذاشت و وزارت را به حاج ابراهیم کلانتر داد.(بامداد 1371، ج1: 478)
نایب الوزاره: یکی دیگر از مناصب در دوره کریم خان نایب الوزاره بوده است. بامداد می نویسد: «میرزا عبدالباقی» برادر میرزا جعفر، وزیرکریم خان بود. کریم خان در سال 1182 قمری او را نایب الوزاره نمود. وزیر در این جا به معنی نخست وزیر و نایب الوزاره معاون نخست وزیر بوده است.(بامداد 1371، ج5: 138)
مستوفی: منصب مستوفی گری، چون ادوار گذشته، از جمله مناصب دوره ی زندیه بود و گمان نمی رود که در عصر زندیه در وظیفه ی وی که نظارت بر امور مالی بود تغییر عمده ای پدید آمده باشد. نوشته اند: میرزا محمد جعفر یا میرزا جعفر از سادات اصفهان که در اوایل حال در دفترخانه نادرشاه سررشته دار(حسابدار) یا مستوفی نظام لشکر بود، بعد از نادرشاه در عهد آزادخان هوتکی غلیجائی در سال های 1166 و 1167 حاکم اصفهان بود، و هنگامی که کریم خان در سال 1175 متوجه آذربایجان گردید میرزا محمد جعفر، به منصب استیفاء ممالک رسید، یعنی مستوفی الممالک شد. (بامداد 1371، ج5: 221) و بعد از آن به مقام وزارت رسید. میرزا عقیل نیز از مستوفی های درجه اول بود و در دربار کریم خان وکیل، تقربی داشت و از خاصان وی به شمار می رفت، وی در سال 1176 قمری به جرمی که کسی از آن سر در نیاورد و نفهمید که چه بوده است، به حکم کریم خان کشته شد(بامداد 1371، ج5: 154) زیرنظر مستوفی الممالک، اغلب مناصب دیگری مانند ناظر، داروغه و دفترخانه، صاحب توجیه، ضابطه نویس و اوارجه نویس نیز به خدمت مشغول بوده اند. گاه نیز مأموران مالیاتی مانند عمال، تحصیل داران و محصلان مالیاتی، زیر نظر مستوفی به کار مشغول بوده اند.(ورهرام 1385: 110)
ایشک آقاسی: منصب ایشیک آقاسی در دوره های قبل از زندیه و بعد از آن یعنی دوره قاجار نیز وجود داشته است. ایشیک آقاسی در واقع ریاست تشریفات و انتظامات دربار را به عهده داشته است. اغلب، امور داخلی حرم خانه نیز به وظایف او اضافه می شد.(ورهرام 1385: 110) بنابه گفته مهدی بامداد: «خدامراد خان زند» از منسوبان و سرداران کریم خان (عم علی مراد خان زند و پدر صید مراد خان زند) عهده دار این سمت در دربار کریم خان بود. کریم خان در سال 1172 خدامراد خان را که سمت ایشیک آقاسی (رئیس تشریفات) دربار را برعهده داشت با سپاهی برای گرفتن کرمان روانه نمود.(بامداد 1371، ج6: 95)
معیّرالممالک: یکی از مناصب مهم در ضراب خانه بود. نظارت و ریاست ضراب خانه، نظارت و دقت در عیار مسکوکات، جلوگیری از تنزل جنس و پول و دیگر امور ضراب خانه از جمله وظایف وی بوده است. وی هم چنین نمایندگانی در سراسر ایران داشته است. «ضراب باشی» و «زرگرباشی» نیز تحت نظارت او بودند. ضراب باشی در مراحل مختلف ضرب سکه شخصاً نظارت داشت و زرگرباشی، امور زرگرخانه و خرید و فروش جواهرات دولتی را برعهده داشت.(ورهرام 1385: 110)
منشی الممالک: وظیفه صاحب این منصب تهیه اسناد و مدارک امور مملکتی و فرستاد آن به کلیه نقاط کشور بود. گاه نیز وظایف منشی را «مجلس نویس» انجام می داد. «صاحب قلمدان» نیز از مناصبی بود که زیرنظر منشی به کار اشتغال داشت.(ورهرام 1385: 111-110)
وقایع نگار: مناصب «وقایع نگار»، «مجلس نگار» و «واقعه نویس» از جمله مناصب مهم این عهد بود. بامداد می نویسد: میرزا محمد صادق اصفهانی از سادات موسوی و متخلص به «نامی» و معروف به میرزا محمد صادق منشی، از دبیران و شاعران نامی زمان خویش که چندین تألیف، از جمله «تاریخ گیتی گشا در تاریخ زندیه» از خود به یادگار گذاشت، سمتش در دربار کریم خان زند وقایع نگار بود. نامی در سال 1243 قمری درگذشت.(بامداد 1371، ج5: 250)
ایلچی باشی: وظیفه وی، سرپرستی هیأت های اعزامی دولتی و رساندن پیغام های حکومتی بود. ایلچیان چاپارانی را نیز برای مأموریت خود همراه داشتند. (ورهرام 1385 :111) از دیگر مناصب کشوری و اداری عصر زند، «کشیک چی باشی»، «خادم باشی» و «میر شب» بود که به ترتیب وظایفی مانند نگهبانی و حراست، خدمت گزاری به افراد عالی مرتبه حکومتی، و نگه داری شهر و تجسس را برعهده داشتند. میرشب زیرنظر داروغه انجام وظیفه می کرد.(1385: 111)
کلانتر: وظیفه وی نظارت بر اصناف و تعیین ریش سفیدان صاحب حرف و پیشه بوده است. کلانتر شیراز که مقر حکومت زندیه بود، از اعتبار خاصی برخوردار بود. از کلانتران معروف این عصر، میرزا محمد کلانتر و میرزا ابراهیم خان کلانتر بودند[5]. مقام کلانتر در عصر زندیه، گاه معادل حاکم بود.(ورهرام 1385: 11)
داروغه: امنیت و نگه داری شهر و محلات نزدیک به آن، از جمله وظایف داروغه بود. داروغه به نحوی زیر نظر کلانتر انجام وظیفه می کرد و خود نیز سرپرستی محتسب، نقیب و میرشب را دارا بود. صالح خان زند داروغه، از معروف ترین داروغه های اوایل عصر زندیه به شمار می رفت.(ورهرام 1385: 111-112)
مناصب کشوری در عصر زندیه
تقسیمات کشوری عصر زندیه، کم و بیش همان تقسیمات کشوری عصر صفوی و افشاری است. و کسانی با عناوین والی، بیگلر بیگی، حاکم، خان و سلطان اداره بخش های مختلف کشور را برعهده داشتند.
والی: این مقام از دوران گذشته عالی ترین مقام کشوری بوده است. اما والیان سرحرحدی به علت موقعیت جغرافیایی و سیاسی کماکان از اعتبار ویژه ای برخوردار بودند. از ولایات عصر زندیه، ولایات عربستان، لرستان، کرمانشاهان و کردستان بود. مجمل التواریخ گرجستان را نیز از ولایات دانسته است قابل توجه این که، همان مناطقی که در زمان صفویه به عنوان ولایت اعلام شده بود، در عهد زند نیز کماکان دارای والی بود. لازم به ذکر است که در عهد زند در تقسیمات کشوری هم از ایالت و هم از ولایت نام برده می شد، و هر دو تقسیم بندی در این دوره وجود داشته است. فارس و اصفهان را گاه ایالت و زمانی ولایت خوانده اند. از میان والیان، والی فارس مقام ارزشمندی را دارا بوده است.(ورهرام 1385: 113)
بیگلربیگی: فرمانروایانی بودند که از جانب وکیل زند بر مناطقی که اهمیت سوق الجیشی کم تری از ولایات داشت، منصوب می شدند.(ورهرام 1385: 113)
حاکم: حاکمان معمولاً بر یک شهر، حکم می راندند. کریم خان پس از فتح هر شهر، بلافاصله حاکمی را بر آن شهر می گماشت. به طور مثال پس از سلطه بر مراغه، حاجی قاسم خان را به حکومت این شهر گماشت، و نیز در سال 1175 حاج جعفرخان را به حکومت تهران منصوب کرد.(ورهرام 1385: 113)
خان: از عناوینی بود که از دوره های قبل نیز متداول بود. در عصر صفویه عنوان خان از اهمیت ویژه ای برخوردار بود. در عصر افشاری نیز غیر از دریافت عنوان خان که گاه با منصبی همراه بود، افراد بنابر ارتقاء رتبه، می توانستند به لقب خانی مفتخر شوند. خود کریم خان پس از بازگشت از خراسان، موفق به دریافت لقب خانی شد.(ورهرام 1385: 113-114)
سلطان: از عناوینی که در عصر صفوی و افشار نیز متداول بود، لقب سلطان بود. لقب سلطان پس از بیگلربیگی و گاه خان قرار داشت.(ورهرام 1385: 114)
مناصب لشکری در عهد زندیه
در مورد مناصب نظامی در عصر زندیه آن چه می توان گفت این که بالاترین منصب تشکیلات نظامی «سردار سپه» که خود کریم خان این سمت را برعهده داشت. از دیگر مناصب نظامی در این دوره می توان از مناصب زیر یاد کرد:
قورچی باشی: از صاحب منصبان عمده نظامی بود، در واقع قورچی باشی به منزله وزیر جنگ بود. با توجه به این که در دولت کریم خانی، خود کریم خان سردار سپاه بود، می توان گفت قورچی باشی مقام دوم را در سلسله مراتب نظامی داشته است.(ورهرام 1385: 127)
توپچی باشی: مسئولیت توپ خانه را برعهده داشت و در جنگ ها به ویژه این سمت از اهمیت خاصی برخوردار بود. منصب توپچی باشی اغلب مستقیماً از جانب کریم خان تعیین می شد. به طور مثال در حمله کریم خان به آذربایجان، سمت توپچی باشی را به لطف علی خان گرجی واگذار کرد. سمت توپچی باشی را «میرآتشی» نیز می گفتند.(ورهرام 1385: 127) تفنگچی باشی، زنبورکچی باشی، چرخچی باشی، جزایرچی باشی نیز هم چون عصر افشاریه از جمله مناصب نظامی عهد زندیه بود که در مورد هریک، ذیل نظام اداری عهد افشار سخن گفتیم.
جمع بندی
سه خان لر(ابوالفتح خان بختیاری و علی مردان خان بختیاری و کریم خان زند) در سال 1163 در باب سلطنت ایران به مشورت پرداختند و تصمیم ایشان عاقبت بر این قرار گرفت که یکی از دختر زادگان شاه سلطان حسین صفوی را به نام اسماعیل سوم به پادشاهی بردارند، و علی مردان خان نایب السطنه و کریم خان سرار سپاه و ابوالفتح خان والی اصفهان باشد. این سه مرد سوگند یاد کردند که با هم سلطنت شاه اسماعیل سوم را حفظ کنند اما وفای به این سوگند دیری نپایید. و علی مردان خان در غیاب کریم خان، ابوالفتح خان را کشت. کریم خان که در این تاریخ برای دفع سرکشان به کردستان رفته بود، به اصفهان آمد و آن جا را گرفت و علی مردان خان به بختیاری پناه برد. و بدین ترتیب سلسله زند تأسیس شد(1209-1163 هجری قمری مطابق 1974-1749 میلادی). کریم خان زند (1163-1193)، شیراز را مقر خویش قرار داد و با کنار گذاشتن شاه اسماعیل سوم، عملاً خود حکومت را در دست گرفت، اما لقب شاهی بر خود ننهاد و به لقب وکیل الرعایا اکتفا کرد. در ابتدای زمام داری کریم خان جنگ های داخلی کماکان ادامه داشت و نواحی فارس، استرآباد، مازندران و آذربایجان محل منازعه کریم خان شد. محمد حسن خان و آزادخان افغان بود. بالاخره در این نبردها پیروزی نصیب کریم خان، محمد حسن خان و آزادخان افغان بود. بالاخره در این نبردها پیروزی نصیب کریم خان شد. پس از زد و خوردهای بسیار با رقبا، زندیه کرمان و یزد و جنوب خراسان را هم تحت امر خود درآوردند و کریم خان پس از این موفقیت ها تا آخر عمر خویش به لشکرکشی مهمی مبادرت نورزید و بیش تر اوقات خود را در شیراز صرف خوش گذرانی و ترفیه حال مردم و آبادی نمود.
کریم خان زند در روز سیزدهم صفر 1193 به علت کهولت و بیماری هایی که بر او غلبه کرده بود درگذشت. ولی بدان علت که کسی را به عنوان جانشین خود تعیین نکرده بود، پیش از آن که جسد او به خاک سپرده شود نزاع بر سر تصاحب تخت شاهی، در میان بازماندگان او درگرفت. ابتدا «زکی خان» برادر مادری کریم خان، «ابوالفتح خان» پسر ارشد کریم خان را به سلطنت برداشت، ولی طولی نکشید که «محمد علی خان»، پسر دیگر کریم خان را با وی شریک کرد و در واقع خود زمام امور را در دست گرفت و در دوره حکومت صد روزه خود جمعی از خوانین زند را به قتل رساند. در این مدت «صادق خان» برادر وکیل الرعایا که در زمان مرگ کریم خان در بصره به سر می برد، برای تصاحب تاج و تخت برادر عازم شیراز شد، و شیراز را به محاصره خود درآورد، اما دست از محاصره شیراز برداشت و عازم کرمان شد. در این حال «علی مراد خان زند» خواهرزاده زکی خان، اصفهان را به نام وارث کریم خان به تصرف آورد. زکی خان برای دفع علی مرادخان عازم اصفهان شد و در قصبه ایزد خواست به رسید. و ابوالفتح خان در روز 23جمادی الاول 1193 به شیراز وارد شد و مردم او را به پادشاهی تهنیت گفتند و روز بعد خطبه و سکه به نام او کردند. وی به دست صادق خان عمویش که به دعوت وی از کرمان به شیراز آمده بود در روز یک شنبه نهم شعبان 1193، از سلطنت خلع شد و به حکومت هفتاد روزه ابوالفتح خان خاتمه داده شد. صادق خان پس از این که ابوالفتح خان را از سلطنت خلع کرد چند روز بعد در ربیع الاخر 1193 او را کور کرد. علی مراد خان که از جانب ابوالفتح خان به حکومت عراق منصوب شده بود، با شنیدن خبر عزل ابوالفتح خان، مدعی صادق خان شد و از زنجان رهسپار اصفهان گردید. سپاهیان علی مراد خان شیراز را محاصره کردند. در روز هیجدهم ربیع الاول سال 1195، سپاهیان علی مرادخان وارد شهر شدند و پس از غارت چند محله شیراز، صادق خان و دو فرزندش «تقی خان» و «علی نقی خان» را دست گیر کردند. اکبرخان به فرمان علی مرادخان آ«ان را «اولاً از حیله بصر عاری نمود و بعد از دو سه ساعتی، هر سه نفر را به قتل رسانید!» علی مراد خان پس از ظلم و ستم حکومت ایالت فارس را به «صید مرادخان» واگذار کرد و خود به اصفهان رفت، و در آن جا تاج گذاری کرد و به نام خود سکه زد. در مدتی که خوانین زند به جان هم افتاده بودند، آقا محمد خان قاجار، بدون مزاحمت دیگران، شهرهای مازندران و گیلان را تحت فرمان خود آورده بود و در سال های اول حکومت علی مرادخان، حوزه نفوذ خود را تا قزوین و تهران توسعه داده و زمینه سلطنت جدیدی را در شمال ایران فراهم ساخته بود. پس از درگذشت علی مرادخان در مورچه خورت اصفهان. پس از او جعفرخان زند بر اریکه قدرت نشست.
«جعفرخان زند» هم پس از سه سال سلطنت، که همه ی آن را صرف کور کردن و محبوس نمودن فرزندان و حامیان علی مرادخان، و جنگ با خان قاجار، و فرونشاندن اعتراضات عشایر نمود، سرانجام بیمار شد، و در سال 1203 صید مرادخان زند و حاجی علی قلی خان کازرونی و ابراهیم خان که در همان ارگ مسکونی زندانی بودند، به کمک دیگر یاران و برادران، خود را از بند رهانیدند و پنهانی بر سر جعفرخان بیمار ریختند و سرش را از تن جدا کردند. توطئه گران بلادرنگ «صیدمرادخان» را به سلطنت برداشتند. اما قتل جعفرخان موجب بلوایی عظیم در شیراز شد. نفوذ جعفرخان و جناح وابسته به او، بیش از آن بود که به صید مرادخان فرصت دهند بیش از چند صباحی بر تخت سلطنت بنشیند. آنان صید مرادخان را دست گیر و زندانی کردند و لطفعلی خان زند، پسر جعفرخان را در دوازدهم شعبان 1203به جای او نشاندند.
لطفعلی خان، پسر جعفر خان، نواده صاق خان و هشتمین حکم ران سلسله زندیه بود که از سال 1203 بر تخت نشست و سرانجام پس از شش سال سلطنت و رشادت های زیاد و بی تدبیری ها و ناپختگی های زیادتر، به سال 1209 در اثر خیانت اطرافیان توسط دشمنان اسیر شد و سرانجام به فرمان آقا محمد خان قاجار به دست میرزا محمد خان، حاکم تهران کشته شد و جسدش در بقعه امام زاده زید دفن گردید. و بدین نحو دوره حکومت زندیه به پایان رسید.
تشکیلات اداری در دوره زندیه: تشکیلات اداری در زمان زندیه نیز کمابیش همانند تشکیلات اداری عصر صفویه و افشاریه بود و متصدیان امور و صاحبان مناصب زیر، وظایفی مشابه ادوار قبل را به عهده داشتند.
شاه: در محرم 1164 در اصفهان، کریم خان نوه ی دختری شاه سلطان حسین صفوی، فرزند هشت ساله ی «سید میرزا مرتضی صدرالممالک» که نام مادرش را «خان آغابیگم و یا مریم بیلگم» بود را با عنوان شاه اسماعیل سوم بر تخت سلطنت نشاند.
نایب السلطنه: شاه سلطان اسماعیل سوم در واقع مقامی تشریفاتی داشت. و به علت صغر سن در سال 1164 «علیمردان خان» به عنوان نایب السلطنه معرفی شد، که با قدرت گرفتن کار کریم خان عملاً «نایب السلطنه» قدرت اجرایی چندانی نداشت.
وکیل: «وکیل الدوله»، «وکیل الرعایا» و «وکیل الخلایق» القابی است که کریم خان داشت. عنوان «وکیل الدوله» در کتب تاریخی بیش تر ذکر شده است. این منصب در ادوار قدیمی تر، مانند عصر صفویه نیز وجود داشته است و بالاترین مقام حکومت را وکیل می خواندند.
وزیر: از جمله مناسبی که در زمان زندیه ذکر کرده اند منصب وزیر است و نوشته اند که میرزا محمد جعفر یا میرزا جعفر از سادات اصفهان وزیر کریم خان زند بوده است.
نایب الوزاره: یکی دیگر از مناصب در دوره کریم خان نایب الوزاره بوده است. بامداد می نویسد: «میرزا عبدالباقی» برادر میرزا جعفر، وزیر کریم خان بود. کریم خان در سال 1182 قمری او را نایب الوزاره نمود. وزیر در این جا به معنی نخست وزیر و نایب الوزاره معاون نخست وزیر بوده است.
مستوفی: منصب مستوفی گری، چون ادوار گذشته، از جمله مناصب دوره ی زندیه بود و گمان نمی رود که در عصر زندیه در وظیفه ی وی که نظارت بر امور مالی بود تغییر عمده ای پدید آمده باشد.
ایشیک آقاسی: منصب ایشیک آقاسی در دوره های قبل از زندیه و بعد از آن یعنی دوره قاجار نیز وجود داشته است. ایشیک آقاسی در واقع ریاست تشریفات و انتظامت دربار را به عهده داشته است. اغلب، امور داخلی حرم خانه نیز به وظایف او اضافه می شد.
معیّرالممالک: یکی از مناصب مهم در ضراب خانه بود. نظارت و ریاست ضراب خانه، نظارت و دقت در عیار مسکوکات، جلوگیری از تنزل جنس و پول و دیگر امور ضراب خانه از جمله وظایف وی بوده است.
منشی الممالک: وظیفه صاحب این منصب تهیه اسناد و مدارک امور مملکتی و فرستاد آن به کلیه نقاط کشور بود. گاه نیز وظایف منشی را «مجلس نویس» انجام می داد. «صاحب قلمدان» نیز از مناصبی بود که زیر نظر منشی به کار اشتغال داشت.
وقایع نگار: مناصب «وقایع نگار»، «مجلس نگار» و «واقعه نویس» از جمله مناصب مهم این عهد بود.
ایلچی باشی: وظیفه وی، سرپرستی هیأت های اعزامی دولتی و رساندن پیغام های حکومتی بود. ایلچیان چاپارانی را نیز برای مأموریت خود همراه داشتند. از دیگر مناصب کشوری و ادرای عصر زند، «کشیک چی باشی»، «خادم باشی» و «میرشب» بود که به ترتیب وظایفی مانند نگهبانی و حراست، خدمت گزاری به افراد عالی مرتبه حکومتی، و نگه داری شهر و تجسس را برعهده داشتند. میرشب زیر نظر داروغه انجام وظیفه می کرد.
کلانتر: وظیفه وی نظارت بر اصناف و تعیین ریش سفیدان صاحب حرف و پیشه بوده است. کلانتر شیراز که مقر حکومت زندیه بود، از اعتبار خاصی برخوردار بود. مقام کلانتر در عصر زندیه، گاه معادل حاکم بود.
داروغه: امنیت و نگه داری شهر و محلات نزدیک به آن، از جمله وظایف داروغه بود. داروغه به نحوی زیر نظر کلانتر انجام وظیفه می کرد و خود نیز سرپرستی محتسب، نقیب و میرشب را دارا بود.
تقسیمات کشوری عصر زندیه، کم و بیش همان تقسیمات کشوری عصر صفوی و افشاری بود. و کسانی با عناوین والی، بیگلربیگی، حاکم، خان و سلطان اداره بخش های مختلف کشور را برعهده داشتند.
بیگلربیگی: فرمانروایانی بودند که از جانب وکیل زند بر مناطقی که اهمیت سوق الجیشی کم تری از ولایات داشت، منصوب می شدند.
حاکم: حاکمان معمولاً بر یک شهر، حکم می راندند. کریم خان پس از فتح هر شهر، بلافاصله حاکمی را بر آن شهر می گماشت.
خان: از عناوینی بود که از دوره های قبل نیز متداول بود. در عصر صفویه عنوان خان از اهمیت ویژه ای برخوردار بود. در عصر افشاری نیز غیر از دریافت عنوان خان که گاه با منصبی همراه بود، افراد بنابر ارتقاء رتبه، می توانستند به لقب خانی مفتخر شوند. خود کریم خان پس از بازگشت از خراسان، موفق به دریافت لقب خانی شد.
سلطان: سلطان از عناوینی بود که در عصر صفوی و افشار نیز متداول بود، لقب سلطان پس از بیگلربیگی و گاه خان قرار داشت. در مورد مناصب نظامی در عصر زندیه آن چه می توان گفت این که بالاترین منصب تشکیلات نظامی «سردار سپه» بود که خود کریم خان این سمت را برعهده داشت. از دیگر مناصب نظامی در این دوره می توان از مناصب زیر یاد کرد:
قورچی باشی: از صاحب منصبان عمده نظامی بود، در واقع قورچی باشی به منزله وزیر جنگ بود. با توجه به این که در دولت کریم خانی، خود کریم خان سردار سپاه بود، می توان گفت قورچی باشی مقام دوم را در سلسله مراتب نظامی داشته است.
توپچی باشی: مسئولیت توپ خانه را برعهده داشت و در جنگ ها به ویژه این سمت از اهمیت خاصی برخوردار بود. منصب توپچی باشی اغلب مستقیماً از جانب کریم خان تعیین می شد. سمت توپچی باشی را «میرآتشی» نیز می گفتند.
تفنگچی باشی، زنبورکچی باشی، چرخچی باشی، جزایرچی باشی نیز هم چون عصر افشاریه از جمله مناصب نظامی عهد زندیه بود که در مورد هر یک، ذیل نظام اداری عهد افشار سخن گفتیم.
پی نوشت ها :
1. بنابه گفته بامداد زکی خان هفتاد تن از رؤسای طایفه زند را قتل عام کرد.(بامداد 1371، ج2: 485)
2. اکبرخان پسرزکی خان دایی علی مرادخان بود. بنابراین اکبرخان پسردایی علی مرادخان بود.
3. صید مراد خان پسر مرادخان زند عموی علی مرادخان بود بنابراین صید مرادخان پسرعموی علی مرادخان بود.
4. حاجی علی قلی خان کازرونی، از سرکردگان نادرشاه و کریم خان بود و به عنوان سردار جنگی با سرکوب شورشیان طبس شر آنان را از جعفرخان، دفع کرده بود. ولی جعفرخان با ناسپاسی و پیمان شکنی در روز سیزدهم رمضان 1200 او را دست گیر و در ارگ شاهی زندانیش کرده بود.(شعبانی 1385: 168)
5. حاج میرزا ابراهیم در ایام خان خای فارس و پس از مرگ کریم خان(13 صفر 1193 قمری) در زمان جعفرخان زند، به منصب کلانتری منصوب شد. (باستانی پاریزی 1371، ج2: 860)
منبع: علوی، سید علی؛ (1390)، تاریخ تحولات سیاسی و اداری در ایران (از آغاز حکومت امرا و سلاطین تا پایان عصر قاجار)(جلد دوم)؛ تهران: دانشگاه امام صادق، چاپ اول.
#تاریخ ایران #ایران اسلام
"rasekhoon.net/article/amp/show/681459/ایران-اسلامی" https://rasekhoon.net/article/amp/show/681459/%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
🇮🇷پژوهش محسن داداش پور باکر
📲اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی
بسم الله الرحمن الرحیم
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
🇮🇷پژوهش محسن داداش پور باکر
📲اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی
بسم الله الرحمن الرحیم
📜گذری بر فرهنگ و تاریخ شهر اقلید | اکبر رضایی فرد
#ایران_شناسی
#تاریخ
#اقلید
📜گذری بر فرهنگ و تاریخ شهر اقلید
(قسمت اول)
اگر بر اساس مطالعات تاریخی بپذیریم ،داستان های شاهنامه ریشه های تاریخی و ملی دارند.داستان سیاوش و فرود به سه هزار سال پیش از میلاد بر می گردد،یعنی تقریبا پنج هزار سال پیش ،در مورد داستان فرود نگارنده با اقتباس از مقاله استاد احمد تدین که در کتاب هفتم نشریه فرهنگ به چاپ رسیده و تحقیقات انجام شده توسط خودم ،مطالبی را خدمت همشهریان عزیز ارایه می کنم که خالی از نقد نمی باشد .
یکی از داستان های شاهنامه داستان فرود فرزند سیاوش از پادشاهان کیانیان می باشد که بر اساس انطباق با مکان های تاریخی و جغرافیایی به احتمال بسیار زیاد محل حوادث فرود در اقلید می باشد.که نمونه ای از این ابیات آورده می شود
گذر بر کلات ایچ گونه مکن
کز آن ره روی خام گرددسخن
در آنجا فرود وبا مادر است
یکی لشگر گشن گند آور است
کلات احتمالا همین تل قلات در مرکز اقلید است که آثار تاریخی فراوانی در خود دارد،
در جای دیگر از کلات به عنوان دژی پر آب توصیف کرده که هنوز چشمه های اطراف آن گواه همین مطلب است
بیت دیگر
زیک سو بیابان بی آب ونم
کلات است وارد دگر سوی راه جرم
جرم احتمالا همان مکان ارجمان امروزی می باشد که بر اثر گذر زمان تغییراتی در نام یافته است
چو لشکر بیامد به راه جرم.
کلات از بر وزیر آب میم
میم در واقع همان مریم آباد ابرکوه است که امام زاده ای با همین تابلو میم دارد
در اشعار این داستان بیش از ده مکان جغرافیایی مانند تخوار ،سپید کوه،پری باد ،جریره، سخل گزین و.......وجود دارد که همگی حکایت از این دارد که محل حوادث فرود احتمالا در اقلید است .
ادامه دارد
🖊نگارنده #اکبر_رضایی_فرد
💾شناسه ۱۴۰۴۰۴۲۸۱۰۰۸
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
#ایران_شناسی
#تاریخ
#اقلید
📜گذری بر فرهنگ و تاریخ شهر اقلید
(قسمت دوم)
بخش اول حوض دختر گبر
قبل از هرچیز خدمت همشهریان عزیز عرض کنم که هدف از نگارش این مطالب آشنایی با تاریخ و فرهنگ شهر اقلید و احساس هویت تاریخی و فرهنگی بیشتر خصوصا در نسل جوان است.
هرچند اعتقاد دارم بیشتر خوانندگان عزیز اهل مطالعه و تحقیق هستند و نوشتن این مطالب بردن زیره به کرمان است ،ضمنا مطالب ارایه شده دارای منبع علمی و پژوهشی معتبر می باشد.هرچند خالی از نقد علمی نمی باشد.
یکی از مکان های مهم تاریخی شمال فارس حوض دختر گبر واقع در ضلع جنوبی تل قلات می باشد .تل قلات که اهمیت بسیار تاریخی دارد و دارای استودان ،امام زاده جلیل قدر مورد احترام ،دوچشمه معروف ،مسحد جامع،درخت گردوی بسیار کهنسال ،آثار قلعه ساسانی وقبل از آن،دخمه زردشتیان وآتشکده بوده است .
این تپه در دوران قبل از اسلام وقبل از گرویدن مردم به دین مبین اسلام از اهمیت مذهبی و اجتماعی نزد مردم زردشتی آن زمان برخوردار بوده است .
در ضلع جنوبی این تپه حوض دختر گبر وجود دارد که قدیمی ترین گوردخمه خصوصی در دوره ساسانیان می باشد.
این کتیبه از کتیبه های بسیار مهم وبا ارزش وبا الفبای پهلوی کتابی می باشد و تاریخ دقیق آن متعلق به ۶۳۸میلادی یازدهمو دوازدهم آبان ماه می باشد.
این گور نوشته به نام حوض دختر گبر بر روی صخره ای طبیعی کنده شده است،که بر روی دیواره آن به خط پهلوی با الفبای کتابی در ۲۱سطر نگارش شده است،
این کتیبه متعلق به فردی به نام آهوگ پسر بابک می باشد که مرزبان و سرپرست شبستان در بیشاپور بوده و احتمالا چون موطن اصلی وی اقلید بوده ویا چون این تپه از قداست مذهبی نزد زرتشتیان آن زمان برخوردار بوده وصیت می کند که در این مکان تدفین شود(تاریخ حوض دختر گبر ادامه دارد)
🖊نگارنده #اکبر_رضایی_فرد
💾شناسه ۱۴۰۴۰۴۲۸۱۰۰۸
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
#ایران_شناسی
#تاریخ
#اقلید
📜گذری بر فرهنگ و تاریخ شهر اقلید (قسمت سوم)
بخش دوم حوض دختر گبر
ضمن عرض سلام خدمت همشهریان عزیز در قسمت قبل به صورت مختصر در خصوص کتیبه حوض دختر گبر مطالبی ارایه گردید.
این کتیبه دارای ۲۱سطر می باشد که تعدادی از سطور آن مخدوش واز بین رفته است ،اما همچنان با ارزش می باشد،
بر اساس شواهد موجود فردی که دستور ساخت این دخمه را برای خودش می دهد .یک روز بعد از فوت با توجه به اینکه در فصل پاییز هم بوده به صورت چمپاته(رحم مادر )در این حوض جا داده می شود .وشبیه به گور دخمه های مناطق خسروشیرین و جنوب اقلید به صورتی که آب و خاک را طبق آیین آن زمان آلوده نکند دفن می گردد.
چون این فرد صاحب منصب بوده مقداری از آیین زردشتی که ابتدا جسد را خوراک کرکس می کردند و سپس استخوان را در در استو دان قرار می دادند عدول کرده است
متن نوشته باقی مانده به شرح زیر است
(((این دخمه را آهوگ پسر بابک مهتر دلیر و سرپرست شبستان(حرم)مرزبان شهرستان و بیشاپور ،فرموده برای خویشتن کردن واین ماه آبان سال ششم سلطنت یزدگرد شاهنشاه و در روز خور (۱۱آبان)۶۳۸میلادی به سوی تقدیر رفت و روز ۱۲ آبان تن این آهوگ به دخمه نهاده شد او فرمود خواسته مالی به ارزش دویست استیر مزد بدهند.))))
احتمالا بر روی این حوض.تابوت و اتاق و محصور بوده است .و دارای نگهبان نیز بوده است .
این کتیبه از این نظر بسیار اهمیت است که تنها کتیبه ای است که در آن اشاره به یزدگرد سوم شده است و قدیمی ترین کتیبه تاریخ دار گور نوشته می باشد.
این کتیبه ۱۳سال قبل از سقوط ساسانیان و مرگ یزدگرد سوم نگارش شده است
تقریبا همزمان با هجرت پیامبر عظیم الشان اسلام حضرت محمد صلوات الله علیه از مکه به مدینه این کتیبه نیز ایجاد شده است
نتیجه اینکه شهر اقلید فقط بر اساس حوض دختر گبر و بدون توجه به سایر آثار تاریخی و سفرنامه ها ،قدمتی بسیار طولانی همراه با تمدن بوده ،که جوان عزیز امروزی باید از این موضوع آگاهی داشته باشد
نگارش اکبر رضایی فرد
منابع متن حوض دختر گبر
-نصرالله زاده ،سیروس(۱۳۹۸)مرزبان در بیشاپور،تدفین در اقلید ،نگاهی به گور نوشته اقلید .مجله پژوهش های ایران شناسی سال نهم شماره دوم پاییز وزمستان۱۳۹۸
گروپ ،کرد(۱۳۸۵)نبشته های تازه یافته از روزگار ساسانیان ،یافته های تازه از ایران باستان ،تهران ققنوس ۳۵۱-۳۹۹
🖊نگارنده #اکبر_رضایی_فرد
💾شناسه ۱۴۰۴۰۴۲۸۱۰۰۸
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
🇮🇷پژوهش محسن داداش پور باکر
📲اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی
بسم الله الرحمن الرحیم
#ایران_شناسی
#کتیبه
📜متن یک کتیبه ی قدیمی و تاریخی که در آن از میرجهانگیر یاد شده است.
🔎قسمتی از متن کتیبه:
{{قدمتعنا في عمارته عن رفعه العزتك حضرت قدوس العارفين و برهانك المتقين و مقتداء ارباب الصلاه واليقين السلام علی الاولاد سيد المرسلين ،( علی اولاد) ابوالحسن علي ابن ابیطالب و علي اولاد الحسين (بن علی)قدمن الله مرجوع العارفين والاحضرت امارت و ايالت، رفعت دستگاه نظارت الحكومت والعز والاقبال؛ میرجهانگير...}}
ttps://eitaa.com/mirr_derikvandi
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
🇮🇷پژوهش محسن داداش پور باکر
📲اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی
بسم الله الرحمن الرحیم
#ایران_شناسی
#تبریز
#تاریخ
📜تاریخ شهر تبریز
🔸️تبریز یکی از قدیمی ترین شهرهای ایران است .
🔸️آثار تاریخی بسیاری از حفاری هایی که در این منطقه انجام شد به دست آمده است.
قدیمی ترین آثار تاریخی کشف شده که نشانی از تبریز دارد، مربوط به #کتیبه سارگن دوم یکی از پادشاهان آشوری است، قدمت این کتیبه به سال های ۷۲۲ تا ۷۵۰ قبل از میلاد مسیح باز می گردد.
🔸️در زمان حمله مغول به ایران، تبریز چند بار به محاصره درآمد، اما با مقاومت مردم و سیاست حکام این ناحیه، آنها از حمله مغول ها در امان ماندند و تنها مجبور به پرداخت غرامت شدند.
🔹️ در عصر قاجار، تبریز اهمیت زیادی داشت و مقر فرمانروایی ولیعهدان این سلسله بود.
🔹️به علاوه، قرارگرفتن این شهر در مسیر ایران و اروپا باعث شکوفایی هرچه بیشتر این شهر شد.
🔸️ امروزه تبریز یکی از شهرهای مهم کشورمان است.
╭━⊰✨﷽✨⊱━╮
@entezaremahdavi
╰━•⊰❀ 🌸 ❀ ⊱•━╯
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
✡ تلمود یهود مملو از احکام تحریم، تکفیر و نفرت است!
🚨 دکتر سدیف حماده استاد دانشگاه و کارشناس ادیان: تلمود که اساس دولت صهیونیستی است، مملو از احکام تحریم، تکفیر، نفرت و حذف دیگران است.
1⃣ "این کتاب پایهگذار حکومت صهیونیستی است و بر اساس آن میلیاردها انسان کره زمین باید به جهنم بروند و از ابتدا در پی تشکیل حکومتی بر پایهٔ حذف دیگران بودهاند و اصلاً دیپلماسی نقشی در دولت آنها ندارد."
2⃣ "تلمود پر از نفرت و انکار مسیحیت است و مسائل خطرناکی در مورد مسیحیت میگوید که نمیدانم آیا مسیحیان از آن آگاه هستند یا نه."
3⃣ "جنگ امروز بین ایران و آمریکا، رویارویی دو منطق است؛ منطق استکبار به نمایندگی آمریکا و منطق استضعاف که میخواهد ضعف مستضعفین را از بین ببرد و نمایندهٔ آن آموزههای امام خمینی (ره) است که میگوید اگر آمریکا گفت لا اله الا الله باور نکنید."
4⃣ "آمریکا اساساً بر مبنای مهاجرت قومیتهای مختلف به سرزمینهای سرخپوستان و کشتن آنها و تجاوز به حریم آنها بنا شده است. آمریکاییها سادهلوح نیستند و اصلاً صداقت ندارند و اساس حکومتشان غصب، تجاوز و غارت است."
💠 @ferghenews_com
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
#واژه_گان
#اصطلاحات
#ادیان | #یهود #صهیونیسم
#تلمود
🔲تلمود چیست و تعلیمات یهودی به چه معناست؟
تلمود از بسیاری جهات، مهمترین کتاب در فرهنگ یهودی و ستون فقرات خلاقیت و حیات ملی آن است. تلمود از روی نام شش مجلد «میشنا» به اختصار «شَسْ» نیز خوانده شده و از ۶۳ مبحث تشکیل میشود.
خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب: محمّدتقی تقیپور پژوهشگر تاریخ صهیونیسم و مدیر مؤسسه فرهنگی حامیان آزادی قدس که سالهاست درباره اسرائیل و تاریخ جعلی آن فعالیت میکند، بهمناسبت طوفان الاقصی و تبعات آن، مقالهای با عنوان «تعلیمات یهودی «تلمودیک» (۱) نوشته و آن را برای انتشار در اختیار خبرگزاری مهر قرار داده است.
از تقیپور پیشتر مقالههای زیر را درباره فرهنگ استکبار جهانی منتشر کردهایم:
* پشتپرده کووید ۱۹ چیست / سابقه اتفاقات مشابه تاریخی با کشتار کرونا
* ۱۱ سپتامبر؛ دسیسهای شیطانی برای تغییر و مهندسی افکار عمومی جهان
* نفوذیهای قبیله سامری و دسیسه پروتستانتیسم و پیوریتانیسم اسلامی
* سیره سلیمانی/حاجقاسم گرینکارت هیچکشوری را نداشت
در ادامه مشروح متن مقاله «تعلیمات یهودی (تلمودیک)» را میخوانیم؛
یهودیت «تلمودیک» یا تلمودی و آموزشهای «تلمودیک»، اصطلاحی رایج در میان برخی پژوهشگران و تاریخ نگاران در جهان غرب و نیز محافل یهودی است.
عموم مردم جهان، برداشت و تعابیر روشنی درباره اصطلاحات یاد شده ندارند. در جامعه ما نیز نه فقط افکار عمومی، بلکه بسیاری از مورخان و محققان از اطلاعات و آشنایی کافی و لازم در این خصوص برخوردار نیستند. زیرا چنین اصطلاحاتی کمتر در حوزه مطالعات سیاسی، تاریخی و فرهنگی ما کاربرد داشته است. به هر روی، سؤال این است که یهودیت «تلمودیک» چیست و آموزشهای «تلمودیک» بر کدام اصول و مبانی استوار و از چه شاخصها و ویژگی هایی بر خوردار است؟
طبق مندرجات منابع یهودی، تلمود عبارت است از: خلاصهای از شریعت شفاهی که پس از قرن ها تلاش عالمانه دانشمندان یهود در آغاز قرون وسطی (با تفاسیر جدید) به بار نشسته است.
اگر کتاب مقدس (عهد قدیم) سنگ زاویه و شالوده یهودیت باشد تلمود ستون اصلی آن خواهد بود که از فراز بنیادها سر برآورده، کل بنا و عمارت معنوی و عقلانی یهودیت را پشتیبانی میکند. تلمود از بسیاری جهات، مهمترین کتاب در فرهنگ یهودی و ستون فقرات خلاقیت و حیات ملی آن است. هیچ کتابی نمیتوان یافت که به اندازة تلمود، بر نظریه وعمل زندگی یهودی، شکلدهی به محتوا و مضامین معنوی آن و ایفای نقش راهنمای رفتار، تأثیر داشته باشد. (۲)
در متون یهودی از "تَلْمود" به عنوان یک گنجینه بزرگ و مقدس ادبی یاد شده است که آثار روحانی یهود را در ظرف پنج قرن نخستین میلادی در بر دارد.
به اعتراف اسرائیل شاهاک نویسنده یهودی؛ تلمود علاوه بر یک رشته اتهامات غیر اخلاقی رکیک علیه عیسی مسیح(ع)، به یهودیان فرمان میدهد هر نسخه ازعهد جدید (به خصوص اناجیل اربعه) را که به دست آنان میافتد بسوزانند و در صورت امکان به صورت علنی به این کار مبادرت ورزند. اینحکم مربوط به دوران گذشته نیست بلکه امروز و در روزگار ما نیز لغو نشده و اجرا میشودهمچنین اندیشههای متفکران بزرگ را در امر آموزش تورات و تفسیرهای آن در طول دورانهای بعدی نیز شامل می شود. کتاب تلمود به امور مختلف پرداخته و مطالب و مسائل متعددی را در زمینههای گوناگون و از جمله قانون و قضا. سنن و آداب، علوم، فلسفه و کابّالا شامل میشود که بحث درباره هر یک از آن ها به سبک هلاخا (شرع) و اگادا (افسانه) به عمل میآید. کتاب تلمود از روی نام شش مجلد "میشنا" به اختصار "شَسْ" نیز خوانده شده، از ۶۳ مبحث تشکیل گردیده که هر یک در زبان عبری مَسِخِتْ نامیده میشود. (۳)
طبق متون و منابع یهودی، «تلمود و ادبیات تلمودی کینه و نفرتی [عجیب و عمیق] نسبت به تمامی بیگانگان [یعنی غیر یهود] به طور کلی ابراز میدارد. (۴) برای مثال؛ به اعتراف اسرائیل شاهاک نویسنده یهودی؛ تلمود علاوه بر یک رشته اتهامات غیر اخلاقی رکیک علیه عیسی مسیح(ع)، به یهودیان فرمان میدهد هر نسخه ازعهد جدید (به خصوص اناجیل اربعه) را که به دست آنان میافتد بسوزانند و در صورت امکان به صورت علنی به این کار مبادرت ورزند. اینحکم مربوط به دوران گذشته نیست بلکه امروز و در روزگار ما نیز لغو نشده و اجرا میشود. آن چنان که روز ۲۳ مارس ۱۹۸۰ م، صدها نسخه از عهد جدید علناً طی مراسمی در اورشلیم (بیت المقدس) و تحت نظارت عالیه (تشکیلات دینی) «یادلعاخیم» سوزانده شد. این سازمان مذهبی از کمک مالی وزارت مذاهب اسرائیل بهره مند میشود. (۵)
اسرائیل شاهاک، فرقه یهودی حاسیدیم را یک نمونه و نماد از یهودیت «تلمودیک» میداند که آموزشها و تبلیغات آن بر محور تعالیم تلمود، یعنی تقسیمبندی مخلوقات انسانی است. مطابق تقسیمبندیهای این فرقه، ابنای بشر به دو دسته یهودی و غیر یهودی قابل تفکیک هستند و بر این اساس آن دستهای که یهودی نباشند انسان نیستند.
حاسیدیم را یک نهضت و جنبش نو پدید در معتقدات دینی یهودیان اواسط قرن هیجدهم دانستهاند که خاستگاه آن، جوامع یهودی لهستان بود. حاسیدیم درباره اعتبار و لزوم دستورات دینی و اجرای مراسم، مقررات و مناسک دینی، شیوهها و نگرشهای خاصی را ابداع، توصیه و ترویج میکند. به طوری که نهضت حاسیدیم و مرام این فرقه را شدیدترین نوع روش، صوفیگری و باطنیگرایی [و رازآلود] یهودی دانستهاند. فرقه حاسیدیم در عین حال تمایل شدید به مسائل سیاسی دارد؛ آن هم از زاویه آرزو و انتظار برای ظهور ماشیح موعود یهود. (۶)
اینفرقه امروز یک حرکت و جریان زنده و فعال در جامعه یهودی اراضی اشغالی فلسطین است و صدها هزار پیرو آن، دلبستگی تعصب آلودی به «خاخام های مقدس» خود ابراز میدارند. برخی از این خاخامها نفوذ سیاسی گستردهای در اسرائیل و در بطن سیاسی بیشتر احزاب و بیش از همه در سطوح بالای ارتش به دست آوردهاند. «بر اساس مندرجات «هاتانیا» کتاب مقدس جنبش هابادی یکی از قویترین شاخههای فرقه حاسیدیسم، غیر یهودیان مخلوقات شیطان هستند که مطلقاً هیچ چیز نیکویی نزد آنان یافت نمیشود.
بعضی فرقههای زیر مجموعه جنبش حاسیدیم، مثل فرقه «هابادی» از احکام، مقررات و منشور ویژهای پیروی میکنند که در قالب کتابهای مقدس مختص آنها، از سوی خاخامها و رهبران مذهبی آنها نوشته شده است. برای نمونه، فرقه حاسیدی موسوم به «هابادی» از مجموعهای با عنوان کتاب مقدس خود راهنمایی می گیرد که «هاتانیا» نام دارد. از دیدگاه آنان، میان یهود و غیر یهود تفاوت کیفی از مرحله جنینی وجود دارد! حتی زندگی یک غیر یهودی امری غیر ضروری است، زیرا دنیا جز به خاطر گل روی یهودیان ساخته نشده است. (۷)
به اذعان صریح اسرائیل شاهاک، امروز این نوشتهها در اسرائیل به طور وسیع در میان عموم، در مدارس و در ارتش گسترش می یابند. (۸) به گفته اسرائیل شاهاک، امروز این قبیل تعالیم «به صورت آثار کلاسیک آموزش عبرانی» در اسرائیل در آمده و مواضع سران و رهبران حاسیدی خون آشام را قویاً محکم کردهاند. خلاصه این که این آثار عامل بسیار مهمی در اوج گیری قوم گرایی و کینه در قبال تمامی غیر یهودیان بوده است. (۹)
در برخی متون و منابع یهودی، ادبیات و تعالیم تلمود یک، هم طراز و هم سو با کابّالا ارزیابی و دانسته شده است. عقیده به برتری و برگزیدگی یک قوم در میان بقیه اقوام و ابنای بشر؛ عقیده به این که قوم برگزیده و برتر حق آقایی، سروری و حکومت بر همه جهانیان دارد؛ عقیده به این که همه اقوام و ابنای بشر، وظیفهای جز خدمتگزاری برای قوم برگزیده نداشته و ندارند و اگر غیر از این سودای دیگری درسر داشته باشند مستحق نیستی و نابودی اند. از نظر آنها، صهیونیسم، امروز در مسیر تحقق این ایده گام بر میدارد. بنابراین هر کس در این راه مساعدت و موافقت کند به وظیفه و رسالت خود عمل کرده و اگر در این راه مخالفت یا مانع تراشی کند مستحق نابودی است. «گوش آمونیم» از جمله این فرقه ها است که چنین اندیشهای را ترویج میکند.
گوش آمونیم یکی دیگر از فرقههای نو پدید دینی در میان یهود است که در پارهای دیدگاهها، رفتارها و احکام و مقررات، شباهت و نزدیکی زیاد به فرقه حاسیدی موسوم به هابادی دارد. «به زعم گوش آمونیم، بازگشت به یهودیت تنها از طریق متعهد شدن به صهیونیسم عملی خواهد شد.» (۱۰) آنها نه فقط دولت اسرائیل را «جمهوری تورات سالار» میدانند که «قانون اساسی توراتی» (۱۱) را تنها پیشنهاد و گزینه مناسب برای هدف نهایی خود که یک «دولت هالاخایی» (۱۲) [دولت شریعتمدار یهودی] است تبلیغ میکنند؛ یعنی حاکمیت نظامی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی مبتنی بر اسفار پنج گانه (۱۳) تورات و کتاب یوشع.
از منظر آنها، زمانی مهمترین عبادت، شیوه تحصیل در حوزههای دینی «یشیوا» بود. اما امروز مهمترین عبادت، مهاجرت به سرزمین اسرائیل و اسکان در آن است. توجه و تمرکز روی مناسک و شعائر مذهبی یهودی، مرتبط است به ایمان به «تناسخ» که خود از تبعات میراث نگرش کابالیستی استبنا بر قول مشهوری که گوش آمونیم بدان استناد میکند، یهودیت بر سه پایه استوار است: کتاب اسرائیل، ملت اسرائیل و سرزمین اسرائیل. بسیاری از یهودیان هاردیم وحتی یهودیان غیر مذهبی معتقدند که گوش آمونیم وزن یکی از این سه پایه را که همان سرزمین اسرائیل باشد بیشتر کرده است. (۱۴)
از منظر آنها، زمانی مهمترین عبادت، شیوه تحصیل در حوزههای دینی [همان مدارس ویژه مذهبی یهود معروف به] «یشیوا» بود. اما امروز مهمترین عبادت، مهاجرت به سرزمین اسرائیل و اسکان در آن است. توجه و تمرکز روی مناسک و شعائر مذهبی یهودی، مرتبط است به ایمان به «تناسخ» که خود از تبعات میراث نگرش کابالیستی است. آنان معتقدند که در حلول تازه و فعلی، ملتزم و متعهد به جبران اهمالی هستند که در زندگی قبلی خود نسبت به رعایت احکام مذهبی از خود نشان داده بودند. هر کس به این زمین خاکی باز میگردد باید گناه هر قصوری را که در تجسد قبلی زمینی اش از وی سرزده از خود بزداید. (۱۵)
به اعتراف و ادعای منابع یهودی،«اکنون گوش آمونیم جانشین جنبش [کابالیستی] حسیدی شده است. اگر چه یهودیت صهیونیستی تندرو، دیدگاه های کابالیستی را از فرد به جامعه تسری می دهد. این «استمرار همراه با انقلاب» ریشه در اندیشه های خاخام کوک [از رهبران معروف یهودی در اراضی اشغالی فلسطین] دارد. بنیادگرایان اسرائیلی، مدعی هستند وقتی آنان بهعنوان «پیشگامان تجدید حیات فعلی یهود» بر خود واجب میدانند که هر چه بیشتر بر اجرای آن دسته از احکامی که در نسلهای پیش از سوی یهودیان سنتی، متروک مانده بود، پا فشاری کنند، در واقع به نحوی از اصل «تناسخ» استفاده کردهاند. (۱۶)
«گوش آمونیم» در ضمن برای دانش تفصیلی و جامع این هنجارها و منابع آنها اهمیت خاصی قائل است و سعی میکند از راه نوعی آموزش حرفهای که خود بخشی از فریضه تورات خوانی است به این کار جامه عمل بپوشاند. این عمل نیز به افزایش افراط گرایی کمک میکند و شدت این افراط گرایی را میتوان با توجه به شاخصهای اثباتشدهای مشخص کرد؛ مثل تعداد صفحات گِمارا (۱۷) (تلمود بابل و تلمود اورشلیم) که هر روز باید خوانده شود؛ یا تعداد ساعتهایی که هر هفته به مطالعه مذهبی اختصاص مییابد. بیست سال پیش هیچکس نمیتوانست باور کند که جوانان امروزی اسرائیل با آن همه ذهنیت ملیگرایانه، روزی هجده ساعت را در یشیوا [مدارس دینی] بگذرانند و لو به سن بزرگسالی رسیده و حتی وارد زندگی زناشویی شده باشند. بچههای اینها نیز به موازات کار پدران و مادران شان تمامی دوران تحصیل خود را در یشیوا میگذرانند. اخیراً برای کودکان یک هِدِر (۱۸) نیز ایجاد کردهاند. (۱۹) (هِدِرکلاس برای کودکان است که به طور فشرده اصول مذهبی را با شیوههای کهنه، صریح و مورد تقاضا یاد میدهد.)
کودکان، نوجوانان، جوانان دختر و پسر و به خصوص سربازان اسرائیلی بر اساس تعالیم و آموزههای یاد شده یاد گرفته و باور کردهاند که «خون[ یهودی] با خون [فلسطینی] فرق دارد.» آن چنان که خاخام بزرگ پیشین گفته بود: هر کس میگوید باید میان مجازات یک قاتل یهودی با یک قاتل غیر یهودی فرق بگذاریم درست میگوید اگر چه نیازی به گفتن همه چیز در ملاء عام و به جهانیان نیستایجاد تنفر شدید نسبت به غیر یهود، به خصوص فلسطینیان و تقویت و تحکیم انگیزهای ذهنی و درونی برای رو در رویی و کشتار و قتل عام آنها با هر پوشش و بهانهای، ماحصل همین آموزشهاست که امروز در مدارس رسمی و حتی پادگانهای نظامی ارتش اسرائیل نیز از سوی این خاخامها و رهبران یهودی با جدیت و شدت دنبال میشود. (۲۰)
کودکان، نوجوانان، جوانان دختر و پسر و به خصوص سربازان اسرائیلی بر اساس تعالیم و آموزههای یاد شده یاد گرفته و باور کردهاند که «خون[ یهودی] با خون [فلسطینی] فرق دارد.» (۲۱) آن چنان که خاخام بزرگ پیشین گفته بود: هر کس میگوید باید میان مجازات یک قاتل یهودی با یک قاتل غیر یهودی فرق بگذاریم درست میگوید اگر چه نیازی به گفتن همه چیز در ملاء عام و به جهانیان نیست. (۲۲) به نوشته گیدیون آران یهودی، گوش آمونیم دارای هستهای فعال از یهودیانی است که عمدتاً از مدارس دینی «یشیوا» فارغ التحصیل شده اند یا از مدرسان و طلاب یشیوا هستند. (۲۳)
آن چه تردید ناپذیر است، کشتار روز افزون فلسطینیان، از دیر یاسین و کفر قاسم تا تهاجم ۲۲ روزه غزه، توطئههای گوناگون در اطراف و حریم مسجدالاقصی از جمله حفاریهای پی در پی، در مسیر تخریب این بنای مقدس با هدف برپایی هیکل یا معبد سلیمان بر خرابههای آن، تماماً ماحصل آموزشها و تعلیمات تلمودیک است که در پوشش یک راهبرد گسترده و جهانی دنیوی و مادی اما تحت عبارات و عناوین فریبنده، جعلی و تحریف آمیز دینی انجام میگیرد. یعنی تحقق آرمان صهیونیسم، مبتنی بر برپایی و تحکیم دولت یهودی در فلسطین و در پی آن، تحت انقیاد در آوردن همه اقوام و ملل جهان در قالب یک حکومت فراگیر جهانی (۲۴)، آن چنان که جولیوس کرینستون یهودی میگوید: هدف صهیونیسم تأسیس دولت یهود در فلسطین تحت حمایت قدرتهای اروپایی است. آرمان مسیحیایی وعده میدهد یهودیت یک قدرت جهانی در فلسطین تأسیس خواهد کرد و همه اقوام زمین در مقابل آن کرنش خواهند کرد.
صهیونیسم حتی در بُعد سیاسی خود تنها یک مرحله از آرمان مسیحایی را محقق خواهد ساخت و به همین علت در صورت توفیق ممکن است به سوی تحقق کامل آن آرمان گام بردارد. این اقدام در صورت عدم توفیق نیز یهودیان را در مورد اصل آرمان دلسرد نخواهد کرد؛ زیرا آرمان مسیحایی از آزادی یهودیان گسترده تر و از تأسیس یک دولت یهودی مستقل [به نام اسرائیل] فراگیرتر است. آرمان یاد شده اهداف بلندی را برای بشریت و تکامل نژاد بشری در نظر می گیرد، ولی در عین حال، در یک زمینه یهودی و با مفهومی کاملاً یهودی باقی خواهد ماند.
... این عصر پس از اصلاح معنوّیات قوم یهود تحت هدایت یک انسان خواهد بود که نهالی از خاندان داوود است و یهوه او را میفرستد تا آنان را به راستی و درستی رهنمون شود. قومی که یهوه برای ابلاغ رسالت خود برای جهانیان برگزیده، خواهد توانست مسئولیت خویش را در اصلاح معنویات جهان انجام دهد.
... امید مسیحایی بیشتر یهودیان عصر ما نیز همین است و باور جناحهای مختلف جامعه (یهودی) در این باب تنها در جزئیات تفاوت دارد. به برکت آزادی یهودیان در تفسیر اعتقادات، این تفاوتها تفرقهای را در اردوگاه یهودیت پدید نیاورده و هر گروهی به شیوه خود در تحقق این آرمان شکوهمند [یعنی همان بر پایی حکومت جهانی یهود بر تمام اقوام و ابنای بشر] سهیم میشود. (۲۵)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- (تَلمودی) Talmudic
۲- ادین اشتاین سالتز(نویسنده مشهور یهودی)، سیری در تلمود، ترجمه باقر طالبی دارابی، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب صص ۲۲و۲۳.
۳- ر. ک: واژه های فرهنگ یهود، جمعی از نویسندگان یهودی، انجمن جوامع یهودی ـ تل آویو ۱۹۹۷.
۴- اسرائیل شاهاک، تاریخ یهود ـ مذهب یهود (بارسنگین سه هزاره)، مترجم دکتر مجید شریف، انتشارات چاپخش، ص ۷۰ .
۵- همان، ص ۷۱.
۶ – ر. ک: آبا اِبان، قوم من، ترجمه نعمت اله شکیب اصفهانی، چاپ اول، ۱۳۵۲، صص۳۲۳تا۳۳۰.
۷-اسرائیل شاهاک، ص ۸۴.
۸- همان، ص ۸۴.
۹- همان، ص ۸۶.
۱۰- گیدیون آران، بنیادگرایی صهیونیستی یهود، ترجمه احمد تدین، نشر هرمس، ص ۱۲۰.
۱۱- همان، ص ۱۱۸.
۱۲- همان، ص ۱۱۹.
۱۳- همان، ص ۱۱۶.
۱۴- همان، ص ۹۶.
۱۵- همان، ص ۹۷.
۱۶- همان، ص ۹۸.
۱۷- Gemara . تلمود که بعد از تورات مهم ترین کتاب یهودیان است خود بر دو بخش است. تلمود بابل و تلمود اورشلیم. گِمارا لغتی عبری است که معمولاً بر کل تلمود اطلاق می شود و گاه به معنای تفسیر تلمود نیز به کار می رود.
۱۸- Heder
۱۹- همان، ص ۹۰.
۲۰- برای کسب اطلاعات بیشتر در این باره و آشنایی با مصادیق این ادعاها ر.ک. بنیادگرایی صهیونیستی یهود، صص ۶۱و۶۲ .
۲۱- همان، ص ۵۰.
۲۲- همان.
۲۳- همان، ص ۵۴.
۲۴- ر.ک: جولیوس کرینستون، انتظار مسیحیا در آیین یهود، ترجمه توفیقی، ناشر مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان مذاهب، ص ۱۷۱.
۲۵- همان، ص ۱۷۱ ـ ۱۷۲.
📝تاریخ انتشار: ۲۵ مهر ۱۴۰۲ - ۰۹:۵۰
"تلمود چیست و تعلیمات یهودی به چه معناست؟ - خبرگزاری مهر | اخبار ایران و جهان | Mehr News Agency" https://www.mehrnews.com/amp/5913808/
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
🇮🇷پژوهش محسن داداش پور باکر
📲اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی
بسم الله الرحمن الرحیم
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
🇮🇷پژوهش محسن داداش پور باکر
📲اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی
بسم الله الرحمن الرحیم
#فرهنگ_عامه
#مشاغل_قدیمی
#قدیما
📜عناوین ۱۱۰ شغل قدیمی
●صبّاغ: رنگرز، رنگفروش
●سکّاک: چاقوساز، سکهزن، آهنگر
●بزّاز: پارچه فروش
●دقّاق: آرد فروش
●خرّاط: تراشکار، چوب تراش
●نجّار: درودگر، چوبساز
●بقّال: ترهفروش غلهفروش
●حدّاد: آهنگر، آهنفروش، زندانبان
●صیّاد: شکارچی
●قنّاد: شیرینیپز
●دبّاغ: پوستفروش
●رزّاز: برنجفروش، برنجکوب
●خزّاف: سفالکار
●علّاف: علوفه فروش
●سرّاج: سازندهٔ زین اسب
●قصّاب (جزّاز): گوشت فروش
●طبّاخ: آشپز
●خبّاز: نانوا
●فصّاد: رگزن-حجامت کننده
●نبّاش: قبرکـَن، کفن دزد
●دلّال: واسطه معامله
●خرّاز: فروشنده لوازم خیاطی
●کفاش: دوزندهٔ کفش، مشکدوز،
●دلّاک: کیسهکِش حمام و سلمانی
●غسّال: مرده شوی
●غوّاص: مرواریدیاب، فرورونده در آب
●سمّاک: ماهیفروش
●طیّار: خلبان
●عقّاد: عقدکننده، سازنده نخ و تکمه
●طراح: طرحریز، نقشهکش
●سیّاح: جهانگرد و گردشگر
●بنّاء: خانه ساز
●جلّاد: مجری فرمان قتل
●جرّاح: شکافنده بدن بیمار برای علاج
●رقّاص: رقصنده در مجالس
●حجّار: سنگ تراش
●حلّاج: پنبه زن
●ندّاف: پنبه زن، لحاف دوز
●صفّار: رویگر، رویفروش، مسگر
●عطّار: عطرفروش، داروفروش
●جبّار: شکسته بند
●سقّاء: آب فروش
●هزّال: دلقک، لطیفهپرداز
●ختّان: ختنهکننده
●خمّار: باده فروش
●طنّاز: خنداننده
●تمّار: خرمافرش
●عصّار: روغن ساز
●رمّال: فالگیر
●خطّاط: خوشنویس، خوشنگار
●رحّال: آنکه کجاوه و پالان شتر سازد
●سبّاک: لولهکش
●حمّال: باربر
●همّاز (لمّاز): آبرو ریز و عیبجو
●نمّام (درّاج): سخنچین
●زیّات: روغنفروش
●شجّار: دانشمند گیاه شناس
●کفّاش: سازنده یا تعمیرکار پاپوش
●ضرّاب: سکه زن
●مدّاح: ستایشگر، خواننده شعر آیینی
●نسّاج: بافنده پارچه و جامه
●کنّاس: رفتگر، تخلیهگر آب چاه
●مشّاط: آرایشگر
●سنّان: دندانساز
●فرّاش: خدمتکار
●فنّان: هنرمند
●نقّاش (رسّام): تصویر گر
●سلّاخ: آنکه پوست حیوان را میکـَنـَد
●شمّاع: شمع ساز
●ملّاح (بحّار): ناخدا، کشتیبان
●فلّاح: کشاورز، برزگر
●نرّاد: نرد باز
●نقّال: قصهگو، افسانهگو
●جمّال: شتربان
●صرّاف(فلّاس): داد و ستدکنندهٔ پول
●صیّاغ: زرگر، جواهرساز، ریختهگر
●کسّاح: برف روب، خاک روب
●ثمّار: میوه فروش
●لبّاد: نمد مال، نمدفروش
●دبّاس: دوشاب ساز، شیره پز
●طبّال: طبل زننده دهل زن
●خیّاط: دوزنده
●قصّاف(لعّاب): بازیگر
●حرّاض: گچکار، آنکه گچ در کوره پزد
●عکّاس: آنکه عکس برمیدارد
●ورّاق: کسی که کتاب را صحافی کند
●صحّاف: مصحفساز، دوزندهٔ کتاب
●فخّار: سفالگر، سفالپز
●حکّاک: نگینساز، مُهرساز
●دوّات: سازنده آلات از مس
●فحّام: ذغال فروش
●طرّاز: نگارگر جامه، زینتگر
●خشّاب: چوبفروش
●حفّار: چاهکن، گورکن، کاوشگر
●طرّار: راهزن، دزد، جیببر
●نقّار: آنکه بر سنگ یا چوب کندهکاری کند.
●خطّاب: سخنران، مسلط به خطبه
●لحّام: جوشکار، لحیم کار
●طحّان: آسیابان
●سیّاف: شمشیرگر شمشیر ساز
●نعّال: نعل بند
●خیام: چادر دوز، خیمه دوز
●نصّاب: نصبکننده
●سبّاح: آب ورز، شناگر
●عشّاب(حشّاش): ادویهساز، گیاهشناس
●خشّاب: چوبفروش
●جشّار:ستوربان، صاحب چراگاه اسب
●لبّاف: جوالباف، پلاس باف
https://eitaa.com/edmolavand/20990
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
🇮🇷پژوهش محسن داداش پور باکر
📲اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی
بسم الله الرحمن الرحیم
⚠️اگه تار جهانگیرخان قشقایی نمیشکست
الآن قبرش به جای تخته فولاد، کجا بود؟
⚡️ ماجرای عجیب و شنیدنی از جهانگیرخان قشقایی
👤 ميرزا #جهانگير_خان_قشقایی تا چهل سالگی به امور زراعت و دامپروری مشغول بود و در كنار آن تار هم میزد تا اينكه روزی تارش خراب میشود، لذا برای تعمير تار شكستهاش عازم اصفهان میشود.
🔻 او سراغ #استاد تارسازی را میگيرد. آن شخص، ضمن راهنمايی و معرفی استاد «يحيی ارمنی» تارساز به جهانگير خان نصيحتی هم میكند و میگويد: برو پی کار بهتری و #علم بیاموز، از تار زدن بهتر است.
✅ گفته آن شخص به جهانگیرخان خیلی اثر کرد. او در مدرسه صدر حجرهای برای خود گرفت و با یک عشق و علاقه مفرطی پی #تحصیل رفت و رتبهاش به جایی رسید که یکی از بزرگان از حکما و فقها و مدرسین اصفهان شد.
🌐 مطالعه کامل:
wikifeqh.ir/جهانگیرخان_قشقایی
ʲᵒᶦⁿ↷
➣https://mohsendadashpourbaker2012.blogfa.com/post/751
https://fa.wikifeqh.ir/%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86%DA%AF%DB%8C%D8%B1%D8%AE%D8%A7%D9%86_%D9%82%D8%B4%D9%82%D8%A7%DB%8C%DB%8C
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
💥#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
💠جهانگیرخان قشقایی
⚠️اگه تار جهانگیرخان قشقایی نمیشکست
الآن قبرش به جای تخته فولاد، کجا بود؟
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
💥#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
جهانگیرخان قشقایی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
جهانگیرخان قشقایی (۱۲۴۳-۱۳۲۸ ق)، فیلسوف، حکیم، فقیه و عارف امامی قرن چهاردهم هجری قمری بود. وی از اهالی ایل قشقایی در اصفهان بود که در سن چهل سالگی وارد حوزه علمیه اصفهان شد و مراتب علمی را طی کرد و از علمای برجسته اصفهان شد.
آیتالله جهانگیرخان قشقایی در علوم نقلی و عقلی، به ویژه در حکمت به مرحله کمال رسید و در مدرسه صدر به تدریس پرداخت.
شاگردان فراوانی نزد او درس خواندند که شماری از آنان خود از فقها و علما و فلاسفه بزرگ شدند، از جمله آنان: حاج آقا رحیم ارباب، حاج آقاحسین طباطبایی بروجردی، میرزا حسین نائینی، آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی و ... بودند.
فهرست مندرجات
۱ - معرفی اجمالی
۲ - تحصیل
۲.۱ - ورود به حوزه علمیّه
۲.۲ - تحصیل در اصفهان
۲.۳ - هجرت به تهران
۳ - سبک زندگی
۴ - تدریس
۵ - رونق فلسفه
۶ - مکتب فلسفی
۷ - موضع در مشروطه
۸ - ارتباط با عالمان معاصر
۹ - امر به معروف و نهی از منکر
۱۰ - استادان
۱۱ - شاگردان
۱۲ - دیدگاه دیگران
۱۲.۱ - شیخ عباس قمی
۱۲.۲ - میرزا حسنخان جابری انصاری
۱۲.۳ - بیگی شیرازی
۱۲.۴ - آقابزرگ تهرانی
۱۲.۵ - شهید مطهری
۱۲.۶ - حسن فسائی
۱۲.۷ - فرصتالدوله شیرازی
۱۲.۸ - معلم حبیبآبادی
۱۲.۹ - باقی شهرضائی
۱۲.۱۰ - جلالالدین همایی
۱۲.۱۱ - سید مصلحالدین مهدوی
۱۲.۱۲ - لطفالله هنرفر
۱۲.۱۳ - محمّدباقر کتابی
۱۲.۱۴ - حاج آقا رحیم ارباب
۱۲.۱۵ - محمّدحسین رکنزاده
۱۲.۱۶ - سید حجّت موحد ابطحی
۱۲.۱۷ - مظفر قهرمانی
۱۲.۱۸ - سید حسین مشکان طبسی
۱۳ - تألیفات
۱۴ - کتابهای موقوفه
۱۵ - درگذشت
۱۶ - تصویر منتسب
۱۷ - پانویس
۱۸ - منبع
۱ - معرفی اجمالی
[ویرایش]جهانگیرخان قشقایی در ۱۲۴۳ هـ. ق. در روستای دهاقان، از توابع شهرضا در اصفهان، بهدنیا آمد.
[۱]
[۲]
[۳]
پدرش، محمدخان قشقایی اصفهانی درّهشوری، مردی عالم و صاحب کمال و از خانهای دره شور، از ایل قشقائی، طایفه دره شوری، تیره جانبازلو و از ساکنان «وردشت» سمیرم (سمیرم نام یکی از شهرهای استان اصفهان و در ۱۸۰ کیلومتری اصفهان واقع شده است) مادرش نیز از خانزادگان سمیرم اصفهان و از ساکنان دهاقان بود و به همینسبب مردم اصفهان، جهانگیرخان را دهاقانی نامیدهاند.
۲ - تحصیل
[ویرایش]وی خواندن و نوشتن را در زادگاهش فراگرفت.
[۴]
جهانگیرخان از هنگام تولد، در کنار مادرش میزیست و در اوایل کودکی خود از کوچ کردنِ با ایل، ممنوع بود. شوق بسیاری به تحصیل داشت. چندی که از عمرش گذشت و بزرگ شد، با ایل در کوچ کردن ییلاق و قشلاق، همراه شد، شوق تحصیل در وی موجب شد تا پدرش معلمی برای او بگیرد
[۵]
[۶]
که در سفر به آموزش وی میپرداخت. استعداد و قابلیّت وی در کسب علم تا حدی بود که احساس کرد ماندن در ایل و حرکت با آنها در کوچ زمستانی و تابستانی، با تحصیل او سازگاری ندارد بنابراین تصمیم گرفت از آنها جدا شود و در اصفهان بماند و به تحصیل بپردازد.
[۷]
۲.۱ - ورود به حوزه علمیّه
درباره چگونگی گرایش و نحوه ورود حکیم جهانگیرخان قشقایی به حوزه علمیّه، سخنانی گفته شده است که در خور توجه است.
استاد قدسی به نقل از جلالالدین همایی، فرزند طَرَب، درباره جریان آشنایی حکیم قشقایی با همای شیرازی در ابتدای ورودش به اصفهان مینگارد:
«در برخوردی که بین همای شیرازی (پدر بزرگ جلالالدین همایی که نام کامل او رضاقلی و متخلص به همای شیرازی بود) با حکیم قشقایی پیش میآید، حکیم قشقایی از مرحوم همای شیرازی نشانی تار ساز را جویا میشود. ایشان ضمن راهنمایی وی به سوی تارساز، در اثنا سؤال و جواب متوجه میشود که [این مرد میان سال] آیتی از هوش و درایت و ذکاوت است.
به وی میگوید: با این استعداد حیف است، ضایع شوی. میل داری درس بخوانی؟ جهانگیرخان پاسخ میدهد: از خدا میخواهم. بدینترتیب حکیم قشقایی به [راهنمایی همای شیرازی در چهل سالگی راهی مدرسه طلاب میگردد و در سلک دانشوران علوم دینی جای میگیرد]»
[۸]
در نقل دیگر گفته شده: حدوداً چهل ساله بود که روزی برای فروش محصولات و خرید مایحتاج سالانه ایل و تعمیر تار به بازار اصفهان رفت و با مشاهده مدرسه صدر ، مجذوب شکوه معنوی مدرسه و علمای آن گشت. شخصی، که احتمالاً همای شیرازی
[۹]
بود، با مشاهده علاقه جهانگیرخان به مدرسه صدر او را به تهذیب نفس و تحصیل علم و معرفت دعوت کرد.
[۱۰]
[۱۱]
[۱۲]
جهانگیرخان، تحت تأثیر سخنان او، تحصیل علم را بر امور دیگر ترجیح داد و با راهنمایی او حجرهای در یکی از مدارس علمیه اصفهان گرفت و تا پایان عمر در آن شهر ماند. وی با اینکه در میانسالی به کسب علم روی آورده بود، با استعداد و شوق و همتی عالی به فراگیری علوم نزد مشایخ آن روز اصفهان پرداخت و چندی نگذشت که از مدرّسان علوم عقلی و نقلی گردید.
[۱۳]
صفای باطن و فطرت پاک آن حکیم الهی بود که چنین تحوّل غیر قابل تصوری را خداوند در زندگی وی به وجود آورد. حکیم جهانگیرخان بعد از نصحیت «هما» به او میگوید: «نیکو گفتی و مرا از خواب غفلت بیدار نمودی. اکنون بگو چه باید کنم که خیر دنیا و آخرت در آن باشد؟»
[۱۴]
آن عارف فرزانه چنانکه گفته شد، وی را توصیه به فراگیری دانش میکند.
[۱۵]
همت بلند حکیم قشقایی سبب میشود که بعد از گذشت ۴۰ سال (که بهارِ جوانیش در ایل قشقایی سپری شده بود) بقیه عمر شریفش را به یادگیری علوم مختلف به ویژه فلسفه، حکمت، عرفان، فقه، اصول، ریاضی و هیئت، بگذراند.
[۱۶]
همچنین نقل میکنند:
«در حالی که متاثر از گفته شخصِ راهنما بوده است در بازار [اصفهان] مشاهده میکند جماعتی در اطراف شخصی، با خضوع و خشوع حرکت میکنند و ادای احترام مینمایند. علت را جویا میشود؟ میگویند: وی یکی از علمای اصفهان است. حکیم جهانگیرخان در ارادهاش مصممتر میشود و با جدّیت پی تحصیل دانش میرود.»
[۱۷]
استاد همایی در خصوص ارتباط پدرش میرزا ابوالقاسم محمّد نصیر (که متخلص به «طَرَبْ» بود) با حکیم جهانگیرخان مینویسد:
«طرب با جهانگیرخان رابطه دوستی و ارادتمندی داشت که پیوند اصلی آن موروثی بود. به دلالت اینکه همای شیرازی [عارف، شاعر] از جهت هدایت و تشویق و ترغیب جهانگیرخان به تحصیل و ترک زندگانی ایلی بر وی حقی بود.»
[۱۸]
مورخ دیگری چنین نوشته است:
«در یکی از تابستانها که ایل قشقائی به ییلاق سمیرم آمده بود، جهانگیرخان نیز مانند سایر افراد ایل که برای خرید و فروش و رفع حوائج شخصی خود به اصفهان میآمدند، او هم به اصفهان آمد و در ضمن تارش هم خراب شده بود و میخواست آن را تعمیر نماید. از شخصی سراغ تارساز را گرفت و او یحیی ارمنی، تارساز معروف مقیم جلفا اصفهان را به او نشان داد. ضمناً به او گفت: برو پی کار بهتری و علم بیاموز، از تار زدن بهتر است. گفته آن شخص به جهانگیرخان خیلی اثر کرد. او در مدرسه صدر حجرهای برای خود گرفت و با یک عشق و علاقه مفرطی پی تحصیل رفت و رتبهاش به جایی رسید که یکی از بزرگان از حکما و فقها و مدرسین اصفهان شد.»
[۱۹]
همت بلند دار که مردان روزگار• • • از همت بلند به جایی رسیدهاند
۲.۲ - تحصیل در اصفهان
حکیم قشقایی در قسمت شرقی مدرسه صدر بازار اصفهان، حجره شماره دوم بعد از ایوان سکونت داشت.
[۲۰]
او با آخوند کاشی (متوفا: ۱۳۳۲ هـ. ق.) هم مباحثه بود. آنان ارتباط قلبی خاصی با هم داشتند. هر دو از شاگردان آقا محمّدرضا قمشهای بودند. بعد از رحلت حکیم قشقایی، حکیم خراسانی و سپس آیتالله صادقی در این حجره تدریس میکردند.
[۲۱]
۲.۳ - هجرت به تهران
جهانگیرخان که سالها شاگرد علاّمه آقا محمّدرضا قمشهای بود، پس از هجرت استادش از اصفهان، به شوق استفاده از محضر وی به تهران میرود. او درباره استادش میگوید:
«همان شب اول خود را به محضر او رساندم. وضع لباسهای او علمایی نبود، به کرباس فروشهای سِدِهْ میماند. حاجت خود را به دو گفتم. گفت: میعاد من و تو فردا در خرابات. خرابات محلی بود در خارج خندق قدیم تهران. در آنجا قهوه خانهای بود که درویشی آن را اداره میکرد. روز بعد اسفار ملاّصدرا را با خود بردم. او را در خلوتگاهی دیدم که بر حصیری نشسته بود. اسفار را گشودم. او آن را از بر میخواند. سپس به تحقیق مطلب پرداخت. مرا آنچنان به وجد آورد که از خود بی خود شدم، میخواستم دیوانه شوم. حالت مرا دریافت. گفت: آری! قوت می، بشکند ابریق را».
[۲۲]
۳ - سبک زندگی
[ویرایش]جهانگیرخان تا حدود چهل سالگی، همانند پدرش، به زندگی عشایری و دامداری و کشاورزی مشغول بود. در سواری و تیراندازی مهارتی چشمگیر داشت و به موسیقی علاقهمند بود و گاه تار مینواخت.
[۲۳]
[۲۴]
حکیم قشقایی از هنگامی که وارد حوزه علمیه اصفهان شد، تا موقعی که خاکیان را بدرود گفت، با همان لباس ساده ایل قشقایی شامل کلاه پوستی، موهای نسبتاً بلند
[۲۵]
سر و صورت و پالتو پوست، زندگی را در حجره سپری نمود و در همان حجره دعوت حق را لبیک گفت و به دیار باقی شتافت.
[۲۶]
[۲۷]
[۲۸]
[۲۹]
شاید او برای تأسی به استادش، آقا محمدرضا قمشهای اینگونه لباس میپوشید. بعضی از شاگردان حکیم قشقایی مثل حاج آقا رحیم ارباب و شیخ غلام حسین ربانی چادگانی نیز تغییر لباس ندادند. حکیم قشقایی هنگام اقامه نماز جماعت (به علت استحباب گذاشتن عمامه در موقع نماز) کلاه از سر برمیگرفت و با شالکمر عمامهای درست میکرد و بر سر مینهاد.
[۳۰]
«حکیم قشقایی از مال الاجاره زمینی که داشته است روزگار میگذرانده.
[۳۱]
و از سهم امام و شهریه استفاده نمیکرده است. مال الاجاره زمین کشاورزی متعلق به وی در شهر دهاقان سالی ۴۰ تومان و از زمین روستای آغداش، ۱۵ الی ۲۰ تومان، برای وی میفرستادهاند.»
[۳۲]
او تا پایان عمر لباس عشایری پوشید و لباس مرسوم عالمان را بر تن نکرد.
[۳۳]
[۳۴]
[۳۵]
[۳۶]
۴ - تدریس
[ویرایش]آیتالله جهانگیرخان قشقایی در علوم نقلی و عقلی، به ویژه در حکمت به مرحله کمال رسید و در مدرسه صدر (مدرسه صدر مشهورترین بنای تاریخی از دوره حکومت محمّدحسین خان صدر اصفهانی است. این بنا در بازار بزرگ اصفهان واقع شده است. درختان کهن کاج صفا و طراوت مخصوصی به این مدرسه داده است.
[۳۷]
) به تدریس پرداخت. بزرگان از اهل علم و ادب برای استفاده از مکتب متعالی وی شتافتند. حکیم قشقایی گاه در شبستان مسجد جارچی (مسجد جارچی در بازار بزرگ اصفهان و نزدیک مدرسه صدر واقع شده است. بانی آن، سلطان جارچیباشی، شاه عباس اول است.
[۳۸]
) تدریس میکرد.
[۳۹]
او روزهای پنجشنبه و جمعه، به تدریس ریاضی و هیئت میپرداخت. وی گاهی به تدریس نهج البلاغه میپرداخت و آن را با حکمت، تحلیل میکرد.
[۴۰]
نزدیک به ۱۳۰ نفر در درس شرح منظومه وی شرکت میکردند.
[۴۱]
وی سطوح مختلف دروس حوزوی (حتی رتبه عالی درس خارج را) تدریس میکرد. او کتابهای اسفار و شفا و شرح منظومه را با بیانی شیوا تدریس مینمود.
[۴۲]
وی حکمت را آمیخته به عرفان و ممزوج با فلسفه مشاء و اشراق درس میداد. آوازه حوزه درس او بزرگان و مشتاقان علم را برای کسب فیض به اصفهان کشاند.
[۴۳]
[۴۴]
[۴۵]
آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی در درس خارج او شرکت کرده بود.
[۴۶]
آیتالله بروجردی فرمود: «ما در زمان جوانی، در حوزه علمیّه اصفهان نزد مرحوم جهانگیرخان، اسفار میخواندیم ولی مخفیانه. چند نفر بودیم و خفیةً به درس ایشان میرفتیم.
[۴۷]
حکیم قشقایی جزو نامدارترین مدرّسان حوزه علمیّه تهران بود. «در مدرسه سپهسالار تهران شهرت بود که در مدرسه صدر اصفهان، دو نفر فاضل معمّر بی نظیر ایران، آخوند ملاّمحمّد کاشی و جهانگیرخان قشقایی هستند.»
[۴۸]
شیخ عباس قمی مینویسد:
«جهانگیرخان در علم و عمل به جایی رسید که از اقطار بلاد به حوزه درسش آمدند.»
[۴۹]
آقا بزرگ تهرانی مینویسد: «جهانگیرخان چنان کوشید که به اعلی درجات علم دست یافت ... و از سائر بلاد به قصد استفاده از او به حوزه درسش شتافتند.
[۵۰]
مورخ دیگری مینویسد: «میرزا جهانگیرخان قشقایی در مدرسه صدر اصفهان تدریس میکرد و بیشتر استادان معقول خوشهچین خرمن دانش او بودهاند.»
[۵۱]
چو لطف خدا با جهانگیر شد• • • جهانگیر نامش جهان گیر شد
[۵۲]
روش او این بود که فلسفه را برای مشتاقان به این شرط تدریس میکرد که در کنار آن فقه و اصول را نیز بیاموزند و در حفظ شعائر دینی بکوشند. بدینترتیب، حکمت را چنان رایج و مطلوب کرد که درسِ شرح منظومه سبزواری او، بهسبب کثرت طلاب، در خارج از حجره مدرسه صدر و در شبستان مسجد چارچی تشکیل میشد.
[۵۳]
[۵۴]
[۵۵]
از اینرو، واعظ جوادی
[۵۶]
وی را احیاکننده حوزه فلسفی اصفهان دانسته است.
۵ - رونق فلسفه
[ویرایش]عناد متحجرین نسبت به فلسفه در زمان حکیم قشقایی به قدری زیاد بود که استاد جلالالدین همایی مینویسد:
«مرحوم قشقایی فلسفه را در اصفهان از تهمت خلاف شرع و بدنامی کفر و الحاد نجات داد. سهل است که چندان به این علم رونق بخشید که فقها و متشرعان نیز آشکارا با میل و علاقه روی به درس فلسفه نهادند و آن را مایه فضل و مفاخرت میشمردند.»
[۵۷]
و در «دیوان طَرَبْ» اصفهانی آمده است:
«جهانگیرخان در اثر شخصیت بارز علمی و تسلّم مقام قدس و تقوی و نزاهت (پاکدامنی) اخلاقی و حسن تدبیر حکیمانه که همه در وجود وی مجتمع بود تحصیل فلسفه را که بین علما و طلاب سخت موهون (سست) و با کفر و الحاد مقرون بود از آن بدنامی به کلی نجات داد و آن را در سرپوش درس فقه و اخلاق چندان رایج و مطلوب ساخت که نه فقط دانستن و خواندن آن موجب ضلالت و تهمت بیدینی نبود بلکه مایه افتخار و مباهات محسوب میشد. وی معمولاً یکی دو ساعت از آفتاب برآمده در مسجد جارچی سه درس پشت سر هم میگفت که درس اولش شرح لمعه (فقه) و بعد از آن شرح منظومه (حکمت) و سپس درس اخلاق بود و به این ترتیب فلسفه را به مانند «حشو جوز (هلو یا شفتالوی خشک شده که درون آن را با مغز جوز (گردو) پر میکنند.) و قند و لوزینه (یک نوع شیرینی که با مغز بادام، پسته، گلاب و شکر درست میکنند) فقه» با اخلاق بخورد طلاّب میداد.
[۵۸]
این مثال کنایه از این است که وی فلسفه را در میان دروس فقه و اخلاق، به سبک شیوایی تدریس میکرد.»
۶ - مکتب فلسفی
[ویرایش]«بعد از ملاّصدرا (متوفا: ۱۰۵۰ هـ. ق.) دو مکتب فلسفی در اصفهان (که پایتخت کشور و مرکز علمی ایران در آن زمان بود) تشکیل شد:
۱. مکتب موافقان فلسفه ملاّصدرا، که بیشتر آنها اهل ذوق و عرفان بودند.
۲. مکتب مخالفان فلسفه ملاّصدرا که توسط استاد ملاّرجبعلی تبریزی اداره و تدریس میشد. شاگردان این مکتب عبارتند: علی قلیخان بن قرچقایخان، آقا جمال خوانساری، ملاّاسماعیل خاتونآبادی و بسیاری دیگر از بزرگان فلسفه و کلام.
[۵۹]
فلسفه ملاّصدرا گسترش یافت و میراث این مکتب در قرن ۱۲-۱۳ هـ. ق. توسط میرابوالقاسم مدرس خاتون آبادی (متوفا: ۱۲۰۲ هـ. ق.) از آقا محمّد بیدآبادی (متوفا: ۱۱۹۷-۱۱۹۸ هـ. ق.) به آقا علی نوری اصفهانی (متوفا: ۱۲۴۶ هـ. ق.) رسید که بزرگترین مدرّس فلسفه ملاّ صدرا در اصفهان بود. مدتی حدود ۶-۱۰ سال متوالی به این خدمت اشتغال داشت و شاگردان معروف و برجستهای مانند ملاّ اسماعیل اصفهانی، ملاّ جعفر لنگرودی و میرسید رضی لاریجانی (متوفا: ۱۲۷۰ هـ. ق.) استاد آقا محمّدرضا قمشهای اصفهانی (متوفا: ۱۲۸۹ هـ. ق.) و ملاّعبدالله زنوزی و سرانجام ملاّهادی سبزواری (متوفا: ۱۲۸۹ هـ. ق.) از حوزه درس او برخاستند و آن امانت علمی را به اخلاف تحویل دادند.
در اوایل قرن ۱۳ هـ. ق. حوزه تدریس و تعلیم فلسفه صدرایی حدود نیم قرن در اصفهان بوسیله دو استاد نامدار:
۱. علاّمه بزرگوار آخوند ملاّمحمّد کاشانی. ۲.حکیم جهانگیرخان قشقایی.
گرمی و رونقی بهسزا داشت، چندان که طلاب این علم را از بلاد دور و نزدیک از ممالک مجاور برای درک محضر ایشان به اصفهان میشتافتند و سالیان دراز نام «آخوند» [آخوند ملامحمّد کاشانی معروف به کاشی [و خان] حکیم جهانگیرخان قشقایی] ورد زبان علما و محصلان علوم قدیم بود.»
[۶۰]
علاوه بر تبحر و شهرت و حسن تدبیر جهانگیرخان، عواملی دیگر چون خانزادگی و تعلق او به ایل قشقایی و ارادت و احترام ظلالسلطان (فرزند ناصرالدینشاه) به او، در ترویج علوم عقلی در مکتب اصفهان تأثیر داشت.
[۶۱]
۷ - موضع در مشروطه
[ویرایش]آیتالله حاج آقا رحیم ارباب فرمود:
«پس از اعلام مشروطیت، در جلسه علمای اصفهان، مخصوصاً روحانیون مسجدشاهی (مثل حاج نورالله و برادرش) جهانگیرخان مشروطه را از اصالت مبرا دانست و آن را تا حدودی زاییده دسایس استعمارگران فرهنگ خواند، تا جایی که فرمود: اگرچه توده مردم به مشروطه دل بستهاند و جانها باختهاند ولی این ریشه در استبداد دارد. شاید هم میخواهند دین مردم را بدزدند و سپس گفت: آقا رحیم چنین نیست؟ من سکوت کردم. فرمود: آقا رحیم سکوت کن، سکوت اسلم است.
[۶۲]
۸ - ارتباط با عالمان معاصر
[ویرایش]آخوند کاشی از دوستان صمیمی و یار با وفای حکیم جهانگیرخان قشقایی بود.
جهانگیرخان از هنگامی که در مدرسه صدر بازار اصفهان به تحصیل و تدریس مشغول بود، هم مباحثه آخوند کاشی بود. هر دو از شاگردان آقا محمّدرضا قمشهای بودند. هر دو تا پایان عمر در آن مدرسه میزیستند. آخوند ملاّمحمّد کاشی مدت ۸۴ سال عمر نمود و در این مدت همچون حکیم قشقایی مجرد بوده و همسر اختیار ننمود.
[۶۳]
آخوند کاشی از نوادر اعصار بود و در علم، زهد، تقوا و تدریس، از اسوههای علم و عمل بود. حکایات عجیب از این عارف صمدانی و متاله ربانی نقل میکنند از جمله اینکه:
«روزی پس از پایان درس، یکی از طلاب به محل درس آن بزرگوار [آخوند کاشی] آمد و گفت: آقا این شیخ میگوید: دیشب به وقت سحر دیدم که از در و دیوار صدای «سُبوحّ قدّوس و ربّ الملائکة و الرُّوح» بر میآید و چون در نگریستم، دیدم که آقای آخوند به سجده افتاده و این ذکر را میگوید. آخوند کاشی فرمود: این در و دیوار به ذکر من متذکر گشته باشند، امری نیست بلکه مهم آن است که او از کجا محرم این راز گشته است؟!
در این خصوص، آقای جابری انصاری (یکی از شاگردان حکیم قشقایی و آخوند کاشی) میگوید:
هر نیمه شب، با سوز و گداز نماز میخواند که بدنش به لرزه میافتاد و از بیرون حجره صدای حرکت استخوانهایش احساس میشد».
[۶۴]
۹ - امر به معروف و نهی از منکر
[ویرایش]نکته قابل توجه در زندگی این حکیم فرهیخته این است که عارفی سالک به نام «همای شیرازی» وی را امر به معروف و نصیحت خیرخواهانه کرد و به کسب علم و ادب رهنمونش ساخت. حکیم قشقایی زندگی معنوی و دانشاندوزی خود را رهین نَفَس گرم آن عارف صمدانی میداند.
[۶۵]
حکیم جهانگیرخان در برخورد با فاعل منکری مثل افراد شارب الخمر (که به مدرسه صدر بازار اصفهان میآوردند) میفرمود: «حبسش کنید تا به هوش آید». سپس خود به سراغش میرفت. وقتی مشاهده میکرد که فرد مست به هوش آمده، بهاندرز حکیمانه و موعظه و امر به معروف و نهی از منکر میپرداخت و او را به راه راست هدایت میکرد.
[۶۶]
و با گفتار ناصحانه خود، زمینه توبه و بازگشت به خدا و اطاعت از فرامین الهی را برای فاعل منکر فراهم میکرد و در حالی که شارب مسکر از فعل ناپسند خود توبه کرده بود او را از مدرسه بیرون میکرد و آن فرد اگر صفای باطن و فطرت پاکی داشته باشد، دیگر اقدام به انجام منکری نمیکند و حتماً این حکیم فرزانه سلسله مراتب امر به معروف و نهی از منکر را در مورد این افراد غافل رعایت کرده است.
۱۰ - استادان
[ویرایش]جهانگیرخان حکمت و فلسفه را نزد آقا محمدرضا قمشهای (متوفی ۱۳۰۶)، فقه و اصول و ادبیات عرب را نزد شیخ محمدحسن و محمدباقر نجفی و حاج ملاحسین علی تویسرکانی، طب را نزد ملاعبدالجواد طبیب معروف اصفهان، و ریاضی و هیئت و نجوم را از استادان سرشناس آن زمان فراگرفت.
[۶۷]
[۶۸]
[۶۹]
[۷۰]
۱. معروفترین استاد حکیم قشقایی، فیلسوف نامی و حکیم صمدانی، محمّدرضا صهبا قمشهای (متوفا: ۱۳۰۶ هـ. ق.) از حکما و عرفای اصفهان بوده است. استاد مطهری (رحمةاللهعلیه) درباره او مینویسد:
«وی مردی به تمام معنی وارسته و عارف مشرب بود، با خلوت و تنهایی مانوس بود و از جمع گریزان. در جوانی ثروتمند بود در خشکسالی ۱۲۸۸ هـ. ش. تمام ما یملک منقول و غیر منقول خود را صرف نیازمندان کرد و تا پایان عمر درویشانه زیست. حکیم قمشهای در اوج شهرتِ آقا علی حکیم مدرس زنوزی و میرزا ابوالحسن جلوه به تهران آمد و با آن که مشرب اصلیش صدرایی بود، کتب بوعلی را تدریس کرد و بازار میرزای جلوه را که تخصصش در فلسفه بود، شکست بهطوری که معروف شد: جلوه از جلوه افتاد. حکیم قمشهای در تهران از دنیا رفت و در شهر ری و در گورستان مشهور به ابن بابویه، نزدیک مزار حاجی آخوند محلاتی مدفون شد.»
[۷۱]
۲. مولی حسینعلی تویسرکانی (متوفا: ۱۲۸۶ هـ. ق.): یکی دیگر از استادان حکیم قشقایی، حاج مولی حسین علی تویسرکانی است.
[۷۲]
که در حوزه علمیّه اصفهان به تدریس مشغول بود و بسیاری از مردم مقلد وی بودند. کشف الاسرار (۱۱ جلد) در شرح شرایع، شرح بر جامع عباسی، فصل الخطاب در اصول و رسالهای در ردّ اخباریّه از آثار اوست. وی در اصفهان از دنیا رخت بر بست و به دیار باقی شتافت و در تخت فولاد اصفهان، در ایوان بقعه تکیه آقاحسین خوانساری مدفون گردید.
[۷۳]
۳. حاج شیخ محمّدباقر نجفی مسجدشاهی: وی از شاگردان سید محمّدباقر شفتی در اصفهان و شیخ مرتضی انصاری در نجف بود.
[۷۴]
۴. ملاّحیدر صباغ لنجانی (متوفا: ۱۲۸۸ هـ. ق.): حکیم جهانگیرخان قشقایی علوم عقلی را نزد او فرا گرفت.
[۷۵]
۵. میرزا محمّدحسن نجفی (متوفا: ۱۳۱۷ هـ. ق.): حکیم قشقایی شرعیّات را نزد این مجتهد عالیمقام فرا گرفت. میرزا محمّدحسن نجفی از شاگردان سید ابراهیم قزوینی، شیخ مرتضی انصاری و میرزای شیرازی بود.
[۷۶]
۶. ملاّاسماعیل اصفهانی درب کوشکی (متوفا: ۱۳۰۴ هـ. ق.)
[۷۷]
۷. میرزا عبدالجواد حکیم خراسانی (متوفا: ۱۳۲۷ هـ. ق.).
[۷۸]
۱۱ - شاگردان
[ویرایش]شاگردان فراوانی نزد او درس خواندند که شماری از آنان خود از فقها و علما و فلاسفه بزرگ شدند، از جمله حاج آقا رحیم ارباب، حاج آقاحسین طباطبایی بروجردی،
[۷۹]
شیخمحمد حکیم خراسانی،
[۸۰]
سیدمحمد داعیالاسلام لاریجانی،
[۸۱]
ضیاءالدین درّی،
[۸۲]
میرزامحمدعلی شاهآبادی اصفهانی، محمدحسین فاضل تونی،
[۸۳]
سیدجمالالدین گلپایگانی،
[۸۴]
حاج میرزا مهدی دولتآبادی،
[۸۵]
سیدحسن مدرس،
[۸۶]
شیخ حسنعلی اصفهانی نخودکی،
[۸۷]
آقا نجفی قوچانی،
[۸۸]
میرزا حسین نائینی،
[۸۹]
شیخ مرتضی طالقانی، شیخ جواد آدینهای که پس از درگذشت استاد تدریس حکمت را در اصفهان بهعهده داشت.
[۹۰]
[۹۱]
[۹۲]
۱. ملاّمحمّدجواد آدینهیی (متوفا: ۱۳۳۹هـ. ق.): وی از مدرسان حکمت، هیئت و نجوم و ... در مدرسه صدر اصفهان بود. قبر وی در تخت فولاد اصفهان است.
[۹۳]
۲. سید محمّدعلی ابطحی سدهی (متوفا: ۱۳۷۱ هـ. ق.): وی ۵۰ کتاب نوشته است، از جمله شرح فارسی بر کفایه، تعلیقه بر فرائد و ختام الغرر.
[۹۴]
۳. میرزا محمود ابن الرضا (۱۲۸۵-۱۳۵۵ هـ. ق.): وی جزوِ شاگردان آخوند کاشی و میرزا محمّدهاشم چهار سوقی خوانساری در اصفهان و سید محمّدکاظم یزدی، آخوند خراسانی و شریعت اصفهانی در نجف اشرف بود.
[۹۵]
۴. آقا ضیاءالدین عراقی (۱۲۷۸-۱۳۶۱ هـ. ق.): وی از نام آوران علم اصول است. مقالات الاصول و شرح تبصره علاّمه از آثار اوست.
[۹۶]
زندگی این فقیه بزرگ در مجموعه گلشن ابرار آمده است.
۵. حاج آقا رحیم ارباب (۱۲۹۷-۱۳۹۶ هـ. ق.): وی سطوح عالی فلسفه و حکمت (مثل شرح اشارات و شفا) و نهج البلاغه و یک دوره اخلاق را نزد جهانگیرخان قشقایی و قسمت اعظم علوم عقلی را نزد آخوند کاشی فرا گرفت و مدتی طولانی در درس خارج فقه علاّمه سید محمّدباقر درچهای شرکت کرد.
[۹۷]
شرح حال وی در مجموعه گلشن ابرار آمده است.
۶. عبدالله اشراق (۱۲۳۵-۱۳۴۵ هـ. ق.)
[۹۸]
۷. میرزا مصطفی جعفر طیاری (متوفا: ۱۳۳۵).
[۹۹]
۸. سید ابوالحسن اصفهانی (۱۲۸۴-۱۳۶۵ هـ. ق.): آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی در روستای «مَدیسِهْ» از توابع لنجان اصفهان به دنیا آمد، پدرش (سید محمّد) همراه سیدعبدالحمید (پدر خود) از بهبهان به اصفهان و سپس به کربلا مهاجرت کرده بودند. آیتالله سیدابوالحسن اصفهانی تا پایان عمر در نجف به تدریس و انجام امور مسلمانان اشتغال داشت. وی در کاظمین دیده از جهان فانی فرو بست و در صحن مطهر امیرالمؤمنین در کنار قبر فرزند شهیدش سید محمّدحسن مدفون گردید.
[۱۰۰]
۹. شیخ حسنعلی اصفهانی، معروف به شیخ نخودکی (۱۲۷۹-۱۳۶۱ هـ. ق.): وی فلسفه را نزد حکیم قشقایی فرا گرفت. او دارای کرامات بسیاری بوده است. هزاران بیمار ممتنع العلاج با دعای او، شِفا پیدا کردند.
[۱۰۱]
۱۰. میرزا محمّدباقر امامی (متوفا: ۱۳۶۴ هـ. ق.): وی از سادات امامی اصفهان، عالم، حکیم، فاضل، زاهد و از شاگردان جهانگیرخان قشقایی، آقا سید محمّدباقر درچهای و آخوند کاشی بود. او کتاب گرانسنگی در حکمت و کلام تالیف نموده است.
[۱۰۲]
۱۱. حسین امین جعفری دهاقانی (۱۲۹۵-۱۳۶۹ هـ. ق.)
۱۲. اسدالله ایزد گشسب (۱۳۰۳-۱۳۶۶ هـ. ق.): وی دارای تالیفات بسیاری است.
[۱۰۳]
۱۳. سید حسین بروجردی (متوفا: ۱۳۸۰ هـ. ق.): وی زعیم جهان اسلام، حضرت آیتالله بروجردی از شاگردان نامی حکیم قشقایی است. محل دفن وی مسجد اعظم قم است.
[۱۰۴]
۱۴. علی بافقی (۱۳۳۶ هـ. ق.)
۱۵. محمّدحسن بیچاره بیدختی (۱۳۰۸-۱۳۸۶ هـ. ق.)
[۱۰۵]
۱۶. میرزا مهدی بیدآبادی اصفهانی (متوفا: ۱۳۶۵ هـ. ق.): وی دارای تالیفات بسیار است از جمله: ابواب الهدی و اعجاز قرآن.
[۱۰۶]
۱۷. سید صالح توسلی منجیلی طارمی (متولد: ۱۲۹۲ هـ. ق.)
[۱۰۷]
۱۸. سید حسن چهارسوقی (متولد: ۱۲۹۴هـ. ق.)
[۱۰۸]
۱۹. میرزا حسنخان جابری انصاری (۱۲۸۷-۱۳۷۶ هـ. ق.)
[۱۰۹]
از این ادیب و مورخ توانا، ۲۴ اثر علمی ـ ادبی باقی مانده است.
۲۰. سید عبدالرسول حجازی (۱۲۶-۱۳۵۸ هـ. ق.)
۲۱. سید محمّد حقایق کشفی اصطهباناتی.
۲۲. حاج میرزا محمّدعلی حکیم الهی سلطانآبادی (۱۲۷۴-۱۳۲۵ هـ. ق.)
۲۳. محمّد حکیم خراسانی (متوفا: ۱۳۵۵ هـ. ق.)
۲۴. محمّدعلی حکیم الهی فریدنی (۱۲۸۴ ۱۳۸۴ هـ. ق.)
۲۵. محمّدعلی خوانساری (متوفا: ۱۳۵۰ هـ. ق.)
۲۶. سید فخرالدین خوانساری (متوفا: ۱۳۴۸ هـ. ق.)
۲۷. سید محمّد داعیالاسلام لاریجانی (۱۲۹۵-۱۳۷۰ هـ. ق.)
۲۸. میرزا فتحالله درب امامی (۱۳۰۱-۱۳۷۷ هـ. ق.)
۲۹. ضیاءالدین درّی (متوفا: ۱۳۷۵ هـ. ق.)
۳۰. فرجالله درّی (متوفا: ۱۳۸۲ هـ. ق.)
۳۱. حسن وحید دستگردی (۱۲۹۸-۱۳۲۱ هـ. ش.)
۳۲. میرزا مهدی بن هادی دولتآبادی (۱۲۸۸-۱۳۳۴ هـ. ق.)
۳۳. سید علیمحمّد دولتآبادی (۱۲۸۵-۱۳۴۱)
۳۴. شیخ نورالله دهاقانی، معروف به نور الشرق، (متوفا: ۱۳۷۱ هـ. ق.)
۳۵. سید عباس صفی دهکردی.
[۱۱۰]
۳۶. آقا رحیم دهکردی (متوفا: ۱۳۶۸ هـ. ق.)
[۱۱۱]
۳۷. غلامحسین ربّانی چادگانی.
۳۸. سید محمّد رضوی کاشانی (متولد: ۱۲۹۱ هـ. ق.)
۳۹. شیخ ابوالفضل ریزی (متوفا: ۱۳۳۹ هـ. ق.)
[۱۱۲]
۴۰. محمّدعلی زاهد قمشهای، معروف به ابو المعارف (متولد: ۱۲۹۰هـ. ق.)
[۱۱۳]
۴۱. میرزا حبیبالله ذوالفنون عراقی (۱۲۷۸-۱۳۶۷ هـ. ق.): وی در فلسفه، نجوم، اسطرلاب، هندسه، جبر، ریاضی، هیئت، ادب، فقه و تفسیر، استاد بود.
[۱۱۴]
۴۲. حسین سخنیار اصفهانی متخلص به سرور (متولد: ۱۳۰۸ هـ. ق.): وی دارای تالیفات بسیاری است.
[۱۱۵]
۴۳. محمّدصادق سربندی بروجردی (متوفا: ۱۳۶۵ هـ. ق.): وی دارای بیش از ۱۰ تالیف است.
[۱۱۶]
۴۴. سید محمّدحسن سدهی اصفهانی (۱۲۷۷-۱۳۲۹ هـ. ق.): وی دارای ۱۲ اثر درباره موضوعات فقهی و اصولی است.
۴۵. محمّدعلی شاهآبادی، استاد عرفان حضرت امام خمینی (قدسسره) (۱۲۹۲-۱۳۶۹ هـ. ق.)
۴۶. عیسی بن فتحالله شاهرودی قزوینی: «مناهج الطریقه» اثر اوست.
[۱۱۷]
۴۷. نصرالله شهیدی (۱۳۰۹-۱۳۹۸ هـ. ق.)
۴۸. میرزا علی آقا شیرازی (متوفا: ۱۳۷۵ هـ. ق.)
[۱۱۸]
۴۹. ملاّ محمّدجواد صافی گلپایگانی (۱۲۸۷-۱۳۷۸ هـ. ق.)، پدر آیتالله صافی گلپایگانی از این عالم جلیل القدر، ۱۲ کتاب در موضوعات مختلف به زیور طبع آراسته گردیده است.
[۱۱۹]
۵۰. آقا شیخ مرتضی طالقانی (۱۲۸۰-۱۳۶۴ هـ. ق.)
۵۱. محمّدحسن طالقانی (۱۲۸۷-۱۳۷۱ هـ. ق.)
[۱۲۰]
۵۲. آیتالله سید محمّدصادق طباطبایی اردکانی (متوفا: ۱۳۳۳ هـ. ق.)
[۱۲۱]
۵۳. میرزا ابوالقاسم طَرَبْ اصفهانی شیرازی (۱۲۷۶-۱۳۳۰ هـ. ق.)، مکان دفن وی، امامزاده احمد اصفهان است.
۵۴. محمّدحسن عالم نجفآبادی (متوفا: ۱۳۸۴ هـ. ق.) محل دفن وی در تکیه کازرونی تخت فولاد اصفهان است.
[۱۲۲]
۵۵. سید محمّدکاظم عصار (۱۳۰۵-۱۳۹۳ هـ. ق.) وی در مقبره ابوالفتوح رازی در شهر ری مدفون است.
[۱۲۳]
۵۶. احمد عمار لویی.
[۱۲۴]
۵۷. غروی کاشانی (۱۳۱۳-۱۳۹۸ هـ. ق.)
۵۸. محمّدحسین فاضل تونی (۱۳۰۹-۱۳۸۰ هـ. ق.)
۵۹. علی فقیه فریدنی (متوفا: ۱۳۷۳ هـ. ق.)
۶۰. آقا نجفی قوچانی (متوفا: ۱۳۲۲)
۶۱. مرتضی قمشهای (۱۲۳۶-۱۳۰۱)
۶۲. شیخ محمّدعلی کرمانی (۱۲۹۵-۱۳۸۰ هـ. ق.)
۶۳. سید جمالالدین گلپایگانی (۱۲۹۵-۱۳۷۷ هـ. ق.)
۶۴. شهید سید حسن مدرّس (۱۲۸۷-۱۳۵۶ هـ. ق.)
۶۵. محمّدحسین مدرس (۱۲۸۸-۱۳۷۶ هـ. ق.)
۶۶. حسین مدرس رفسنجانی (۱۲۴۹-۱۳۱۴ هـ. ق.)
۶۷. یحیی مدرس بیدآبادی (متوفا: ۱۳۴۹ هـ. ق.)
۶۸. سید حسین مشکان طبسی (متوفا: ۱۳۶۸ هـ. ق.)
۶۹. محمود مفید (۱۲۹۷-۱۳۸۲ هـ. ق.)
۷۰. حاج محمّد مقدس (۱۳۷۸ هـ. ق.): وی دارای تالیفاتی درباره فقه و اصول است.
[۱۲۵]
۷۱. شهید میرزا محمّدتقی موسوی اصفهانی، معروف به احمدآبادی (۱۳۰۱-۱۳۴۸ هـ. ق.): وی دارای ۱۲ تالیف در موضوعات مختلف است.
۷۲. سید محمّدکاظم موسوی (۱۲۸۸-۱۳۶۶ هـ. ق.)
[۱۲۶]
۷۳. محمّدرضا مهدوی قمشهای (۱۳۲۰-۱۳۸۸ هـ. ق.)
[۱۲۷]
۷۴. آقا سید محمّدحسین میردامادی سدهی (۱۳۰۳-۱۳۸۰ هـ. ق.): وی دارای ۴ تالیف است.
[۱۲۸]
۷۵. میرزا محمّدحسین نائینی (۱۲۷۶-۱۳۴۸ هـ. ق.)
[۱۲۹]
۷۶. مشیرالملک نائینی (۱۲۷۶-۱۳۴۸ هـ. ق.)
[۱۳۰]
۷۷. علیمحمّد نائینی (متوفا: ۱۳۴۴ هـ. ق.)
[۱۳۱]
۷۸. میرزا ابوالقاسم ناصر حکمت (متوفا: ۱۳۷۱ هـ. ق.): وی دارای کتابی است درباره داروهای گیاهی.
[۱۳۲]
۷۹. محمّدحسن نجفی رفسنجانی (۱۳۰۴-۱۳۹۲ هـ. ق.)
۸۰. عبدالوهاب نصرآبادی (متوفا: ۱۳۲۸ هـ. ق.) .
۸۱. سید صدرالدین هاطلی کوپایی (۱۳۰۱-۱۳۷۲ هـ. ق.)
۸۲. محمّد همایی (۱۲۸۲-۱۳۵۹ هـ. ق.)
[۱۳۳]
۸۳. علیاکبر یزدی (متوفا: ۱۳۴۹ هـ. ق.)
۸۴. محمّدعلی یزدی (متوفا: ۱۳۵۱ هـ. ق.)
[۱۳۴]
۱۲ - دیدگاه دیگران
[ویرایش]در ادامه دیدگاه و نظرات دیگران در مورد جهانگیرخان قشقایی را بیان میکنیم:
۱۲.۱ - شیخ عباس قمی
«در سنه ۱۳۱۹ هـ. ق. که از حج بیتالله الحرام مراجعت کردم به اصفهان رسیدم چنان به خاطرم میرسد که به آن مدرسه (صدر) رفتم (آن مرحوم [حکیم قشقایی] را دیدم که با کلاه پوستی در یکی از حجرات نشسته و فضلا بر دور او احاطه کردهاند و مشغول تدریس است. وی عالم جلیل و فاضل نبیل (دانا) بزرگی بود در معقول و منقول و در عرفان به کمالِ اتقان.
تعلم حکمت، فقه و ریاضت را پیشه گرفت و به تجرد و تحفظ مراتب خود ساعی شده و در علم و عمل بهجایی رسید که از اقطار بلاد به حوزه درسش آمدند و هشتاد سال عمر نمود. هیچگاه کلاه پوست را به عمامه تبدیل ننمود مگر در امامت جماعت که شال بر سر میپیچید.»
[۱۳۵]
۱۲.۲ - میرزا حسنخان جابری انصاری
«جهانگیرخان، بزرگی در معقول و منقول و عرفان به کمال اتقان... به چهل سالگی برای پرداخت شغلی از ایل خود به شهر آمده هوای مدرسه صدر و عزت علم را قدر دانسته، ترک شغل مرجوع را نمود و تعلّم حکمت و فقه و ریاضت را پیشه گرفت.»
[۱۳۶]
۱۲.۳ - بیگی شیرازی
«جهانگیرخان مردی بود عالم و فاضل، مقبول قاطبه علما و جامع علم فقه و اصول و حکمت و طب و هیئت و نجوم، که طلاب متفرقه در مجلس درسش حاضر و استفاده میکردند.»
[۱۳۷]
«حکیم علیم اصفهان جهانگیرخان اصلاً از ایل قشقایی، برای شغل به اصفهان آمده، جذبه الهیه او را به تحصیل علوم کشیده، ذوقش حکمت مشاء و اشراق را پسندیده بهاندک مدتی تحصیل، جامع علوم گردید.»
[۱۳۸]
۱۲.۴ - آقابزرگ تهرانی
«شیخ جهانگیرخان قشقایی اصفهانی، عالم کبیر و فقیه بارع از اعاظم حکما و اجلاء فلاسفه بود. جمع بسیاری از علما و حکما بعدا از وی، مُعترف به نبوغ و تفوق او بر دیگران بودند و بر شاگردیش افتخار میکردند. وی صاحب جاه و مقام و مورد وثوق جمیع طبقات بود. اقامه جماعت میکرده و قشرهای مختلف در نمازش شرکت مینمودهاند و نماز جماعتش از بزرگترین تجمعات در اصفهان بوده است.»
[۱۳۹]
۱۲.۵ - شهید مطهری
«مرحوم خان علاوه بر مقام علمی و فلسفی در متانت و وقار و انضباط اخلاقی و تقوا نمونه بوده است. تا آخر عمر در همان لباس عادی اولی خود باقی بوده و فوق العاده مورد ارادت شاگردان و آشنایان بوده است.»
[۱۴۰]
۱۲.۶ - حسن فسائی
«از بزرگ زادگان ایل قشقایی است. زبده ارباب فضل و بلاغت، قدوه اصحاب مجد و فصاحت، وحید عصر، فرید دهر، کاشف معضلات، مخزن نفایس فروع و اصول، مظهر حقایق معقول و منقول، مجامع نکات اصلیه، حاوی احکام فرعیه، نادره زمان، جهانگیرخان قشقایی از تیره دره شوری در اوایل عمر طبعش از معاشرت اقران رسید، کربت غربت را بر آسایش اختیار کرده رختِ سفر را به جانب اصفهان کشید، تحصیل علم را بر کمالات دیگر ترجیح داد و در اندک مدتی گوی سبقت را از همگان ربود.»
[۱۴۱]
۱۲.۷ - فرصتالدوله شیرازی
«... این مرد بزرگوار، ترک قشقایی است. پاکی فطرت او را وا داشته پیش علمای [اصفهان] درس خواند. شخصی است عالم، فقیه، حکیم، ادیب، حلیم، محجوب، صاحب اخلاق حمیده، بحری موّاج ...»
[۱۴۲]
۱۲.۸ - معلم حبیبآبادی
«جهانگیرخان حکیم قشقایی از عظما، حکمای الاهیین و اجله فلاسفه معاصرین بود. چندین نفر از علما و حکما از فیض مدرس مقدس او بهرهمند و افتخار شاگردی آن جناب را دارند و حقیقتاً آن حکیم فاضل و انسان کامل مراتب انسانیت خود را حفظ کرده و کمتر کسی در اصفهان و غیره مانند او در این اعصار بهم رسیده.»
[۱۴۳]
۱۲.۹ - باقی شهرضائی
«جهانگیرخان قشقایی از اساتید مسلّم فلسفه و عرفان اصفهان است ... به مدرسه صدر اصفهان، واقع در بازار وارد شد. در پیرانه سر (زمانِ پیری، کنایه از چهل سالگی) تحصیل علم را شروع کرد و تا به آنجا رسید که از فلسفه دانان، هر کسی که میخواست اظهار فضل کند، خود را شاگرد جهانگیرخان عنوان میکرد. گویند: کارش به جایی رسید که ظلّ السلّطان، حاکم جابر اصفهان، خواست به دیدارش برود، به او اجازه نداد. لذا یک روز بدون اطلاع قبلی به مدرسه صدر رفت و وارد اتاق او شد و گفت: جناب جهانگیرخان! اگر سابق میخواستید مرا ببینید، چند ماه طول میکشید اما امروز من باید از شما وقت بگیرم و این به سبب مقام ارجمند علمی شماست.»
[۱۴۴]
ظلّ السلّطان کیست؟
ظلّ السلّطان فرمانروای ستمپیشه اصفهان و فرزند ناصرالدین شاه بوده است. وی فردی خوشگذران و مغرور و خودکامه و ۳۰ سال در اصفهان بر مردم ظلم و ستم روا داشته و پروندهای سراسر گناه و خیانت دارد. که به چند مورد از خیانتهای او در ذیل اشاره میشود:
«روزی یکی از ستم دیدگان شهر [اصفهان] شرح ستمهای شاه زاده [ظلّ السلّطان] را به ناصرالدین شاه رساند. شاه نوشتهای بر او داد تا به ظلّ السلّطان دهد و حق خویش را باز گیرد. چون شاهزاده سنگدلنامه پدر را دید گفت: معلوم میشود این مرد که شکایت مرا به پدرم برده، مردی پر دل است. من باید دلش را از نزدیک ببینم. آنگاه فرمان داد که مزدورانش ستم دیده تیره روز را به خاک افکنند و دلش را بیرون آورند تا از نزدیک مشاهده کند. مزدوران نیز چنان کردند که شاه زاده فرمان داده بود.»
[۱۴۵]
و «روزی که در محله تخت فولاد اصفهان بر زنی باایمان ستم روا داشت [پدر حاج آقا نورالله] که در امر به معروف و نهی از منکر شُهره بود، از مردم خواست که بازارها را بسته، در مسجد جامع، بست نشینند. امام جمعه و دانشوران دیگر اصفهان نیز به پشتیبانی استاد بزرگ آقا محمّدباقر، زبان به اعتراض گشودند. این همایش مردمی در ابراز انزجار از فرمانروای هوسپیشه و ستمگر شهر، دوازده روز به طول انجامید. سیل تلگرافها به پایتخت سرازیر شد و ظلّ السلّطان در گرداب خشم پیروان مؤمن آقا محمّدباقر گرفتار آمد.
ناصرالدین شاه که هرگز چنین واکنشی را در برابر کردار زشت فرزندش تصور نمیکرد، با دلجویی از شیخ و پوزش غیرمستقیم توانست ظلّ السلّطان را [موقتاً] نجات بخشد و دیگر بار بر اوضاع چیره سازد. متن تلگراف چنین بود: ظلّ السلّطان را به شما و شما را به خدا میسپارم.
[۱۴۶]
اما قضیه به اینجا ختم نشد و علمای اصفهان به رهبری حاج آقا نورالله در مقابل جنایتهای او ایستادند و مبارزه کردند تا سرانجام او را از حاکمیت سی ساله اصفهان ساقط کردند و در سال ۱۳۲۴ هـ. ق. وی را از اصفهان بیرون کردند و قدرت در دست انجمن ملی به ریاست حاج آقا نورالله قرار گرفت.
[۱۴۷]
علاّمه کبیر حکیم قشقایی به دلایل مختلف و از جمله مصادیق فوق، به دیدن ظلّ السلّطان نرفت و برای او ارزشی قائل نبود. مؤرخین در خصوص موضعگیری سیاسی و علنی ایشان در مقابل حاکم مستبد اصفهان چیزی ننوشتهاند.
۱۲.۱۰ - جلالالدین همایی
«مرحوم خان به قول شاگردان و اصحاب فهمیده برگزیدهاش، مصداق «انسان کامل» بود. وفور عقل و درایت و فضیلت، حسن خلق، مقام قدس، نزاهت و تقوا و دیانت او مسلّم جمیع طبقات بود.»
[۱۴۸]
۱۲.۱۱ - سید مصلحالدین مهدوی
«مرحوم قشقایی از اعاظم حکما و متالهین و اجله فلاسفه و مرتاضین بوده و از جمیع جهات ممتاز و در علم اخلاق زکیّه، بر عموم علما تفوّق داشت.»
[۱۴۹]
حکیم، فقیه و شاعر بود.
[۱۵۰]
۱۲.۱۲ - لطفالله هنرفر
«جهانگیرخان مردی بود منیع الطبع، منظم در دین، استوار، ثابت قدم، دلی لبریز از مهر و لبریز از لطف و عشق داشت و برای طلاب پدر مهربانی بود. بیانش فصیح و اخلاق و صفاتش یک انسان واقعی را به یاد میآورد، روزهای پنجشنبه و جمعه ریاضی و هیئت تدریس مینمود. گاهی هم به تدریس نهج البلاغه میپرداخت و آن را با حکمت تحلیل میکرد. کتاب اسفار و شفا و شرح منظومه را با بیانی شیوا تدریس میکرد و گاهی هم به تعلیم شرح نفیسی همت میگماشت.»
[۱۵۱]
۱۲.۱۳ - محمّدباقر کتابی
«مرحوم جهانگیرخان، فیلسوف و فقیه و متکلم بزرگ اصفهان، از اعاظم علما و اجلاء فلاسفه اصفهان، بلکه خطّه ایران بود. شرححال و مراتب اخلاق و مراتب علمی او را مقالتی بسیار مفصل باید. وی در خدمت استادان بزرگ به کسب معارف پرداخت. استعداد سرشار و روح پاک بزرگ استادان معارف و بالاتر از همه شوق رغبت او به معارف، او را در علم، عرفان، فقه، اصول، ریاضی، طبیعیات و حتی موسیقی استاد مسلم گردانید. وی کاملاً مصداق شعر مولانا بود که:
آب کم جو تشنگی آور به دست • • • تا بجوشد آبت از بالا و پست
جهانگیرخان تشنه آب زلال علم و عرفان بود و سر انجام به آن چشمه رسید و نوشید. مرحوم جهانگیرخان، دانشمندی بود که علم را به زیور عرفان و اخلاق آراسته بود و وجودش منبع کمالات و فضایل اخلاقی بود. در دین استوار، ثابت قدم و در امور زندگی بسیار منظم بود. حتی در غذا خوردن، درس دادن، خواب رفتن.»
[۱۵۲]
۱۲.۱۴ - حاج آقا رحیم ارباب
«مرحوم خان، در اتقان، مردی بود کمنظیر که من مثل او را ندیدم. جامع حکمت، معقول و منقول، بسیار خوش اخلاق، نسبت به طلاب بسیار مهربان و در تربیت آنها کوشا بود. روزهای چهارشنبه درس ایشان به وعظ و اخلاق اختصاص مییافت. مردی بود منیع الطبع، از کسی پول قبول نمیکرد، حتی به هنگامی که نیاز داشت یا حتی مقروض بود. از عرفان بهرههای کافی و وافی داشت و خود عارفی وارسته بود و مراحلی از سلوک را گذرانده بود. و اشعار مثنوی را خوب میفهمید و گاهی در خلال درس میخواند.»
[۱۵۳]
وی در روزهای تعطیلی، ریاضیات تدریس میفرمود و شاگردان زیادی داشت.
[۱۵۴]
۱۲.۱۵ - محمّدحسین رکنزاده
«مرحوم جهانگیرخان در مدرسه صدر [اصفهان] مدت چهل سال به تدریس علوم متداوله عصر از فقه، اصول، ریاضیات و حکمت مشغول بود.»
[۱۵۵]
۱۲.۱۶ - سید حجّت موحد ابطحی
«وی (حکیم قشقایی) از بزرگترین چهرههای فروزان در حکمت و الهیات و از اسوههای نیکو در تزکیه نفس، زهد و قناعت بوده است. او با آنکه در چهل سالگی به تحصیل علوم نقلی پرداخت، ولی موفق گردید بهعنوان یکی از بهترین اساتید حکمت به تدریس و تربیت طلاّب اشتغال یابد و یکی از بزرگترین استادان فلسفه اسلامی گردد.»
[۱۵۶]
۱۲.۱۷ - مظفر قهرمانی
«مرحمت پناه، جهانگیرخان دره شوری از مجتهدین و علمای بزرگ و فقهای جامع معقول و منقول و علاّمه دوران خویش بود. وارد مدرسه میشود. وارد شدن همان و درخشیدن بخت و اقبال هم همان. در اندک مدتی گوی سبقت را از همگان میرباید. مرجع فضلا و معتمدِ علما میگردد.»
[۱۵۷]
۱۲.۱۸ - سید حسین مشکان طبسی
«در درس شرح منظومه مرحوم جهانگیر که در شبستان مسجد جارچی [اصفهان] تشکیل میشد قریب یکصد و سی نفر شرکت میجستند.»
[۱۵۸]
[۱۵۹]
۱۳ - تألیفات
[ویرایش]۱. شرح نهج البلاغه.
۲. دیوان شعر.
[۱۶۰]
[۱۶۱]
جابری انصاری که از شاگردان جهانگیرخان بوده است، مینویسد: «در مدرسه صدر خدمت آن بزرگوار نهج البلاغه میخواندم و شرحی بر آن کتاب مستطاب مینوشت».
[۱۶۲]
مؤلف «زندگانی حکیم جهانگیرخان قشقایی» آورده است: «در کتب متعددی از شرح نهج البلاغه منسوب به حکیم قشقایی سخن رفته است، لکن به نظر میرسد که منبع و ماخذ اصلی، همان کتاب «تاریخ نجف و حیره»
[۱۶۳]
باشد که آقا بزرگ تهرانی در کتاب نقباء البشر
[۱۶۴]
و الذریعه
[۱۶۵]
و عمررضا کحّاله هم در کتاب معجم المؤلفین
[۱۶۶]
و سید مصلحالدین مهدوی در کتاب رجال اصفهان
[۱۶۷]
و اخیراً آقای رضا استادی در کتابنامه نهج البلاغه
[۱۶۸]
از آن نام بردهاند».
[۱۶۹]
ولی تاکنون شرح نهج البلاغه منسوب به حکیم به دست نیامده است».
[۱۷۰]
در کتاب «طبقات المؤلفین» و کتاب «رجال اصفهان» نامی از «دیوان شعر» منسوب به حکیم قشقایی نیامده است بلکه در کتاب طبقات این عبارت است: (وَلَهُ شعرٌ فارسیٌّ) او دارای شعر فارسی است. داشتن شعر به معنای داشتن دیوان شعر نمیباشد.
[۱۷۱]
این شعر منسوب به حکیم قشقایی است:
دوش عشقت بُرد آرام از دل و از چشم خواب • • • یاد رویت بُود کارم تا بر آمد آفتاب
دل گرفت از مدرسه یاران کجا کوی حبیب • • • جان فِسُرْد از وسوسه، ساقی بده جام شراب
[۱۷۲]
۱۴ - کتابهای موقوفه
[ویرایش]میرزا جهانگیرخان قشقایی تا پایان عمر، ازدواج نکرد. طبق وصیّتش، (پس از فوت وی) کتابخانهاش به میرزا ابوالقاسم دهکردی رسید. دهکردی در مدرسه صدر، تدریس میکرد. او طی نامه ذیل، کتابهای موقوفه مرحوم جهانگیرخان را به فرزند خود آقا حسین واگذار کرد.
بسم الله الرّحمن الرّحیم
این مجلد[و] پانزده مجلد دیگر کتب موقوفه جهانگیرخان است و تولیت این[ها] بعد از حقیر باقرة العین اعز آقا حسین حفظ الله تعالی من کل سوء و او مختار است به هر کس تفویض کند به شرط آنکه در شهر بهنظر متولی برساند و بدون اذن جدید و قبض نگاه داشتن مجوز [جایز] نیست و موقوف علیهم، علما و طلاب علوم دینیه اثنی عشریه هستند.
الاحقر السید ابوالقاسم الدهکردی ـ شهر ربیع الثانی، سنه قمری ۱۳۳۲.
[۱۷۳]
۱۵ - درگذشت
[ویرایش]آیتالله جهانگیرخان در ۸۵ سالگی، در رمضان سال ۱۳۲۸ هـ. ق. در اصفهان فوت کرد. ایشان پس از ۴۵ سال تحصیل، تدریس، سیر و سلوک و تربیت شاگردان، از دنیا رفت و مدفن وی در تخت فولاد اصفهان واقع است.
[۱۷۴]
[۱۷۵]
در خصوص وفات این فیلسوف شهیر: خادم ایشان: آقا محمّدجعفر دهاقانی میگوید:
«جهانگیرخان به بیماری کبد مبتلا بود. هنگامی که بیماریش شدید شد، من رفتم دنبال دکتر مخصوص ایشان به نام میرزا مسیحخان. گفت: شما چه نسبتی دارید؟ گفتم: خادمش هستم. دکتر گفت: من نمیآیم! خان آدم کوچکی نیست. من برای عیادت میآیم. آمدم جریان را برای خان گفتم: خان فهمید. گفت: برو بگو برای عیادتم بیاید. آنگاه دکتر به خدمتش آمد. خان تبسم کرد و به او گفت: هرچه تو میدانی، من هم میدانم. من خوب شدنی نیستم. میزرا مسیحخان رفت دکتر شافتر مسیحی را آورد. دکتر شافتر نسخه نوشت و دواها را از مریضخانه انگلیسیها تهیه کردیم ولی خان آنها را نخورد. سه چهار ساعت از شب گذشته بود که خان گفت: رختخواب را رو به قبله کنید. سپس یک لیوان آب خواست. پس از نوشیدن، به ذکر حق مشغول شد و چند لحظه بعد خلاص شد. تمام علما در همان شب حاضر شدند. جماعت انبوهی آمده بودند و صبح فردا تشییع جنازه به عمل آمد، آقا شیخ محمّدتقی نجفی بر او نماز خواند و در تکیه ترک دفن کردند».
[۱۷۶]
درباره او سرودهاند:
بس «جهانگیر» ان که بی تاج و تخت• • • سُوده در هر بقعهای رخ بر زمین
[۱۷۷]
۱۶ - تصویر منتسب
عکسی که در تذکرة القبور
[۱۷۸]
به جهانگیرخان نسبت داده شده، به گفته شاگردان وی، عکس یکی از مستوفیان دوره قاجار است، اما کشیشی از مبلّغان مسیحی در جلفای اصفهان، عکسی از خان گرفته بوده است که در دسترس نیست.
[۱۷۹]
۱۷ - پانویس
۱. ↑ دیوان بیگی، سید احمد، حدیقة الشعراء، ج ۱، ص ۳۸۷، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران ۱۳۶۴ـ۱۳۶۶ ش.
۲. ↑ آقابزرگ طهرانی، محمدمحسن، طبقات اعلام الشیعه: نقباء البشر فی القرن الرابع عشر، ج۱، ص ۳۴۵، مشهد ۱۴۰۴.
۳. ↑ رکنزاده آدمیت، محمدحسین، دانشمندان و سخن سرایان فارس، ج ۲، ص ۱۶۱، تهران ۱۳۳۷ـ۱۳۴۰ ش.
۴. ↑ آقابزرگ طهرانی، محمدمحسن، طبقات اعلام الشیعه: نقباء البشر فی القرن الرابع عشر، ج۱، ص ۳۴۵، مشهد ۱۴۰۴.
۵. ↑ دیوانبیگی، سید احمد، حدیقة الشعراء، ج ۱، ص ۳۸۷، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران ۱۳۶۴ـ۱۳۶۶ ش.
۶. ↑ رکنزاده آدمیت، محمدحسین، دانشمندان و سخن سرایان فارس، ج ۲، ص ۱۶۱، تهران ۱۳۳۷ـ۱۳۴۰ ش.
۷. ↑ دیوانبیگی، سید احمد، حدیقة الشعرا، ج۱، ص۳۸۸.
۸. ↑ قدسی، مجتبی، شعوبیه، ص۱۱۳.
۹. ↑ مهدوی، سید مصلحالدین، تذکرة القبور، یا، دانشمندان و بزرگان اصفهان، اصفهان ۱۳۴۸ ش.
۱۰. ↑ عبرت نائینی، محمدعلی، تذکره مدینة الادب، ج ۳، ص ۲۴۵، چاپ عکسی تهران ۱۳۷۶ ش.
۱۱. ↑ آقابزرگ طهرانی، محمدمحسن، طبقات اعلام الشیعه: نقباء البشر فی القرن الرابع عشر، ج۱، ص ۳۴۵، مشهد ۱۴۰۴.
۱۲. ↑ طرب اصفهانی، ابوالقاسم بن رضاقلی، دیوان طرب، ج۱، ص ۷۱، با مقدمه و حواشی جلالالدین همایی، تهران ۱۳۴۲ ش.
۱۳. ↑ بامداد، مهدی، شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲ و ۱۳ و ۱۴ هجری، ج ۱، ص ۲۸۴، تهران ۱۳۵۷ ش.
۱۴. ↑ قرقانی، مهدی، زندگانی حکیم جهانگیرخان قشقایی، ص۲۳.
۱۵. ↑ صدوقی سها، منوچهر، تاریخ حکما، ص۸۴.
۱۶. ↑ هنرفر، لطفالله، اصفهان، ص۲۹۹.
۱۷. ↑ سازمان امور عشايری، فصلنامه عشایری ذخایر انقلاب، شماره ۴، سال ۱۳۶۷، ص۱۲۷.
۱۸. ↑ طرب اصفهانی، ابوالقاسم بن رضاقلی، دیوان طرب، مقدمه، ص۶۹.
۱۹. ↑ بامداد، مهدی، شرححال رجال ایران، ج۱، ص۲۸۴.
۲۰. ↑ انجمن فلسفه تعلیم و تربیت ایران، نشریه انجمن فلسفه، سال اول، شماره ۲، ص۵۷-۶۳.
۲۱. ↑ قرقانی، مهدی، زندگانی حکیم جهانگیرخان قشقایی، ص۴۵-۵۴.
۲۲. ↑ مطهری، مرتضی، خدمات متقابل اسلام و ایران، ص۶۰۷-۶۰۸.
۲۳. ↑ عبرت نائینی، محمدعلی، تذکره مدینة الادب، ج ۳، ص ۲۴۵، چاپ عکسی تهران ۱۳۷۶ ش.
۲۴. ↑ آقابزرگ طهرانی، محمدمحسن، طبقات اعلام الشیعه: نقباء البشر فی القرن الرابع عشر، ج۱، ص ۳۴۵، مشهد ۱۴۰۴.
۲۵. ↑ صدوقی سها، منوچهر، تاریخ حکما و عرفا و متأخرین صدرالمتالهین، ص ۸۵.
۲۶. ↑ قمی، عباس، فوائد الرضویه: زندگانی علمای مذهب شیعه، ج ۱، ص ۸۸، تهران ۱۳۲۷ ش.
۲۷. ↑ جابری انصاری، محمدحسن، تاریخ اصفهان، ج ۳، ص ۳۲۶، چاپ جمشید مظاهری (سروشیار)، اصفهان ۱۳۷۸ ش.
۲۸. ↑ مهدوی، سید مصلحالدین، تذکرة القبور، ج۱، ص ۲۴۶، یا، دانشمندان و بزرگان اصفهان، اصفهان ۱۳۴۸ ش.
۲۹. ↑ صدوقیسها، منوچهر، تاریخ حکماء و عرفاء متأخر برصدرالمتألهین، ج۱، ص ۸۵، تهران ۱۳۵۹ ش.
۳۰. ↑ جابری انصاری، محمدحسن، تاریخ اصفهان و ری، ص ۳۱۵.
۳۱. ↑ مختاری، رضا، سیمای فرزانگان، ج۳، ص۴۲.
۳۲. ↑ صدوقی سها، منوچهر، تاریخ حکماء، ص۸۵.
۳۳. ↑ قمی، عباس، فوائد الرضویه: زندگانی علمای مذهب شیعه، ج ۱، ص ۸۸، تهران ۱۳۲۷ ش.
۳۴. ↑ جابری انصاری، محمدحسن، تاریخ اصفهان، ج ۳، ص ۳۲۶، چاپ جمشید مظاهری (سروشیار)، اصفهان ۱۳۷۸ ش.
۳۵. ↑ مهدوی، سید مصلحالدین، تذکرهالقبور، ج۱، ص ۲۴۶، یا، دانشمندان و بزرگان اصفهان، اصفهان ۱۳۴۸ ش.
۳۶. ↑ صدوقیسها، منوچهر، تاریخ حکماء و عرفاء متأخر برصدرالمتألهین، ج۱، ص ۸۵، تهران ۱۳۵۹ ش.
۳۷. ↑ هنرفر، لطفالله، گنجینه آثار تاریخی اصفهان، ص۵۷، بااندکی تصرف.
۳۸. ↑ رفیعی مهرآبادی، ابوالقاسم، آثار اصفهان، ص۵۲۴.
۳۹. ↑ گلچین معانی، احمد، گلزار معانی، ص۶۳۲.
۴۰. ↑ هنرفر، لطفالله، اصفهان، ص۳۲۰.
۴۱. ↑ گلچین معانی، احمد، گلزار معانی، ص۶۳۲.
۴۲. ↑ قرقانی، مهدی، زندگانی حکیم جهانگیرخان قشقایی، ص۵۸.
۴۳. ↑ آقابزرگ طهرانی، محمدمحسن، طبقات اعلام الشیعه: نقباء البشر فی القرن الرابع عشر، ج۱، ص ۳۴۵، مشهد ۱۴۰۴.
۴۴. ↑ ایزدگشسب، اسداللّه، شمسالتواریخ: شرح احوال فقها و حکما و عرفا و شعرا و ادبا، ج۱، ص ۶۰، چاپ عبدالباقی ایزدگشسب، تهران ۱۳۴۵ ش.
۴۵. ↑ طرب اصفهانی، ابوالقاسم بن رضاقلی، دیوان طرب، ج۱، ص ۷۱، با مقدمه و حواشی جلالالدین همایی، تهران ۱۳۴۲ ش.
۴۶. ↑ جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، مجله نور علم، شماره ۷، دورهسوم، شماره ۲۸، ص۹۸.
۴۷. ↑ حسینی تهرانی، سید محمد، مهر تابان، ص۶۱.
۴۸. ↑ هاشمی، محمد، تاریخ جرائد ایران، محمّدهاشمی، ج۱، ص۲۳۸.
۴۹. ↑ قمی، عباس، فوائد الرضویه، ص۸۸.
۵۰. ↑ آقا بزرگ تهرانی، محمدمحسن، طبقات اعلام الشیعه، ج۱، ص۳۴۴.
۵۱. ↑ سپهرم، امیر مسعود، تاریخ مشاهیر ایران و عرب، ص۳۲.
۵۲. ↑ قرقانی، مهدی، زندگانی حکیم جهانگیرخان قشقایی، احمد گرسیوز، ص۱۰.
۵۳. ↑ طرب اصفهانی، ابوالقاسم بن رضاقلی، دیوان طرب، ج۱، ص ۷۱، با مقدمه و حواشی جلالالدین همایی، تهران ۱۳۴۲ ش.
۵۴. ↑ طرب اصفهانی، ابوالقاسم بن رضاقلی، دیوان طرب، ج۱، ص ۷۰، با مقدمه و حواشی جلالالدین همایی، تهران ۱۳۴۲ ش.
۵۵. ↑ واعظ جوادی، اسماعیل، «جهانگیرخان قشقائی»، ج۱، ص ۶۰، جاویدان خرد، سال ۱، ش ۲ (پاییز ۱۳۵۴).
۵۶. ↑ واعظ جوادی، اسماعیل، جهانگیرخان قشقائی، ج۱، ص ۶۰، جاویدان خرد، سال ۱، ش ۲ (پاییز ۱۳۵۴).
۵۷. ↑ همایی، جلالالدین، دو رساله همایی، ص۱۸.
۵۸. ↑ طرب اصفهانی، ابوالقاسم بن رضاقلی، دیوان طرب، مقدمه، ص۷۰.
۵۹. ↑ همایی، جلالالدین، دو رساله همایی، ص۲۱-۲۲.
۶۰. ↑ قرقانی، مهدی، زندگانی حکیم جهانگیرخان قشقایی، ص۷۷-۷۸.
۶۱. ↑ واعظ جوادی، اسماعیل، «جهانگیرخان قشقائی»، ج۱، ص ۶۰، جاویدان خرد، سال ۱، ش ۲ (پاییز ۱۳۵۴).
۶۲. ↑ احتشامی، خسرو، از مضراب تا محراب، ص۳۴.
۶۳. ↑ مهدوی، سید مصلحالدین، دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج۱، ص۳۴-۳۵.
۶۴. ↑ صدوقی سها، منوچهر، تاریخ و حکما، عرفان و...، ص۷۵.
۶۵. ↑ صدوقی سها، منوچهر، تاریخ حکما، و عرفا...، ص۸۴.
۶۶. ↑ مهدوی، سید مصلحالدین، تاریخ علمی ـ اجتماعی اصفهان، ج۳، ص۵۶ با تغییراندک.
۶۷. ↑ آقابزرگ طهرانی، محمدمحسن، طبقات اعلام الشیعه: نقباء البشر فی القرن الرابع عشر، ج۱، ص ۳۴۵، مشهد ۱۴۰۴.
۶۸. ↑ مهدوی، سید مصلحالدین، تذکرة القبور، ج۱، ص ۲۴۶، یا، دانشمندان و بزرگان اصفهان، اصفهان ۱۳۴۸ ش.
۶۹. ↑ هنرفر، لطفاللّه، اصفهان، ج۱، ص ۲۲۹، تهران ۱۳۴۶ ش.
۷۰. ↑ واعظ جوادی، اسماعیل، جهانگیرخان قشقائی، ج۱، ص ۵۸ ـ۵۹، جاویدان خرد، سال ۱، ش ۲ (پاییز ۱۳۵۴).
۷۱. ↑ مجلّه یادگار، سال سوم، شماره اول، ص۷۷.
۷۲. ↑ هنرفر، لطفالله، اصفهان، ص۲۲۹.
۷۳. ↑ مهدوی، سید مصلحالدین، دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج۱، ص۵۷۵-۵۷۸.
۷۴. ↑ مهدوی، سید مصلحالدین، تاریخ علمی و اجتماعی اصفهان در دو قرن اخیر، ج۱، ص۳۱۳.
۷۵. ↑ جابری انصاری، محمدحسن، تاریخ اصفهان، ج۳، ص۷۱.
۷۶. ↑ مهدوی، سید مصلحالدین، دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج۱، ص۵۰۳-۵۰۴.
۷۷. ↑ مهدوی، سید مصلحالدین، دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج۱، ص۲۶۸.
۷۸. ↑ مهدوی، سید مصلحالدین، دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج۱، ص۲۶۸.
۷۹. ↑ صدوقیسها، منوچهر، تاریخ حکماء و عرفاء متأخر برصدرالمتألهین، ج۱، ص ۸۷، تهران ۱۳۵۹ ش.
۸۰. ↑ مهدوی، سید مصلحالدین، تذکرهالقبور، ج۱، ص ۴۷۵، یا، دانشمندان و بزرگان اصفهان، اصفهان ۱۳۴۸ ش.
۸۱. ↑ مرسلوند، حسن، زندگینامه رجال و مشاهیر ایران، ج ۳، ص ۱۷۲، تهران ۱۳۷۳ ش.
۸۲. ↑ کتابی، محمدباقر، رجال اصفهان (در علم و عرفان و ادب و هنر)، ج ۱، ص ۳۹۸، اصفهان ۱۳۷۵ شـ .
۸۳. ↑ حسنزاده آملی، حسن، در آسمان معرفت: تذکره اوحدی از عالمان ربانی، ج۱، ص ۳۶۰، قم ۱۳۷۵ ش.
۸۴. ↑ حسنزاده آملی، حسن، در آسمان معرفت: تذکره اوحدی از عالمان ربانی، ج۱، ص ۳۶۰، قم ۱۳۷۵ ش.
۸۵. ↑ مهدوی، سید مصلحالدین، تذکرهالقبور، ج۱، ص ۵۳۱ ـ۵۳۲، یا، دانشمندان و بزرگان اصفهان، اصفهان ۱۳۴۸ ش.
۸۶. ↑ بامداد، مهدی، شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲ و ۱۳ و ۱۴ هجری، ج ۱، ص ۳۴۴، تهران ۱۳۵۷ ش.
۸۷. ↑ شریف رازی، محمد، گنجینه دانشمندان، ج ۷، ص ۱۱۱، تهران ۱۳۵۲ـ۱۳۵۴ ش.
۸۸. ↑ صدوقیسها، منوچهر، تاریخ حکماء و عرفاء متأخر برصدرالمتألهین، ج۱، ص ۸۵، تهران ۱۳۵۹ ش.
۸۹. ↑ آقابزرگ طهرانی، محمدمحسن، طبقات اعلام الشیعه: نقباء البشر فی القرن الرابع عشر، ج۱، ص ۵۹۳، مشهد ۱۴۰۴.
۹۰. ↑ صدوقیسها، منوچهر، تاریخ حکماء و عرفاء متأخر برصدرالمتألهین، ج۱، ص ۳۰، تهران ۱۳۵۹ ش.
۹۱. ↑ صدوقیسها، منوچهر، تاریخ حکماء و عرفاء متأخر برصدرالمتألهین، ج۱، ص ۸۷، تهران ۱۳۵۹ ش.
۹۲. ↑ صدوقیسها، منوچهر، تاریخ حکماء و عرفاء متأخر برصدرالمتألهین، ج۱، ص ۸۹، تهران ۱۳۵۹ ش.
۹۳. ↑ مهدوی، سید مصلحالدین، دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج۱، ص۴۵۸.
۹۴. ↑ مهدوی، سید مصلحالدین، دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج۱، ص۳۵۷.
۹۵. ↑ شریف رازی، محمد، گنجینه دانشمندان، ج۵، ص۵۵.
۹۶. ↑ مرسلوند، حسن، زندگینامه رجال و مشاهیر ایران، ص۱۱۰.
۹۷. ↑ قرقانی، مهدی، زندگانی حکیم جهانگیرخان قشقایی، ص۹۱.
۹۸. ↑ اشراق، محمّدکریم، بزرگان جهرم، ص۱۰.
۹۹. ↑ قرقانی، مهدی، زندگانی حکیم جهانگیرخان قشقایی، ص۹۲.
۱۰۰. ↑ جمعی از نویسندگان، گلشن ابرار، ج۲، ص۵۸۹.
۱۰۱. ↑ قرقانی، مهدی، زندگانی حکیم جهانگیرخان قشقایی، ص۱۰۱.
۱۰۲. ↑ مهدوی، سید مصلحالدین، دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج۱، ص۱۵۲.
۱۰۳. ↑ مهدوی، سید مصلحالدین، دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج۱، ص۲۵۸.
۱۰۴. ↑ قرقانی، مهدی، زندگانی حکیم جهانگیرخان قشقایی، ص۱۰۸.
۱۰۵. ↑ گنابادی، ملاعلی، صالحیه.
۱۰۶. ↑ مدرس شیرازی، عبدالرحمان بن نصرالله، تاریخ علمای خراسان، ص۲۵۴.
۱۰۷. ↑ قرقانی، مهدی، زندگانی حکیم جهانگیرخان قشقایی، ص۱۱۰.
۱۰۸. ↑ روضاتی، سید محمدعلی، زندگانی آیتالله چهار سوقی.
۱۰۹. ↑ مهدوی، سید مصلحالدین، دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج۱، ص۵۱۰.
۱۱۰. ↑ صدوقی سها، منوچهر، تاریخ حکما، ص۸۸، شماره ۱۱.
۱۱۱. ↑ مهدوی، سید مصلحالدین، دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج۱، ص۲۳۲-۲۳۳.
۱۱۲. ↑ آقا بزرگ تهرانی، محمدمحسن، نقباء البشر، شماره ۶۶۷.
۱۱۳. ↑ اداره فرهنگ شهرستان شهرضا، سالنامه فرهنگ شهرضا، سال ۱۳۶۶، ص۴۹.
۱۱۴. ↑ آقا بزرگ تهرانی، محمدمحسن، نقباء البشر، شماره ۷۱۶.
۱۱۵. ↑ مهدوی، سید مصلحالدین، دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج۱، ص۵۳۸.
۱۱۶. ↑ مولانا، غلامرضا، تاریخ بروجرد، ص۵۸۵.
۱۱۷. ↑ خیری، سید محمّد، اسلام در چهارده قرن اخیر، ص۴۰۱.
۱۱۸. ↑ جواهری، علوم و عقاید، ص۸.
۱۱۹. ↑ صافی گلپایگانی، محمدجواد، صافی نامه و فیض ایزدی، ص۱۶.
۱۲۰. ↑ شریف رازی، محمد، گنجینه دانشمندان، ج۴، ص۵۰۶.
۱۲۱. ↑ سپهری، علی، تاریخ اردکان، ص۲۶۷.
۱۲۲. ↑ مهدوی، سید مصلحالدین، دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج۱، ص۵۱۹.
۱۲۳. ↑ همایی، ماهدخت بانو، دیوان سناء، ص۱۶۷.
۱۲۴. ↑ موسسه کیهان، کیهان فرهنگی، سال چهارم، سال ۱۳۶۶، شماره ۴۴، ص۷.
۱۲۵. ↑ مقدس، محمد، الاوائل، نشر نفائس مخطوطات.
۱۲۶. ↑ شریف رازی، محمد، گنجینه دانشمندان، ج۲، ص۴۰۱.
۱۲۷. ↑ جمالی، مسیحالله، تاریخ شهرضا، ص۸۲.
۱۲۸. ↑ مهدوی، سید مصلحالدین، دانشمند و بزرگان اصفهان، ص۲۸۵.
۱۲۹. ↑ انصاری، مرتضی بن محمدامین، زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص۳۵۹.
۱۳۰. ↑ بلاغی، عبدالحجت، انساب خاندان مرحوم نائینی، ص۸۴.
۱۳۱. ↑ صدوقی سها، منوچهر، تاریخ حکما، ص۸۸، شماره ۱۲.
۱۳۲. ↑ احمدآبادی، محمد، هشت بهشت.
۱۳۳. ↑ مهدوی، سید مصلحالدین، تذکره شعرای معاصر اصفهان، ص۵۳۳.
۱۳۴. ↑ مهدوی، سید مصلحالدین، دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج۲، ص۸۴۲.
۱۳۵. ↑ قمی، عباس، فوائد الرضویه، ص۸۸، بیتا.
۱۳۶. ↑ جابری انصاری، محمدحسن، تاریخ اصفهان، ج۱، ص۲۱۴.
۱۳۷. ↑ دیوانبیگی، سید احمد، حدیقة الشعرا، ج۱، ص۳۸۸.
۱۳۸. ↑ ایزد گشسب گلپایگانی، اسدالله، شمس التواریخ، ص۳۳.
۱۳۹. ↑ آقا بزرگ تهرانی، محمدمحسن، نقباء البشر، ص۳۴۵.
۱۴۰. ↑ مطهری، مرتضی، خدمات متقابل اسلام و ایران، ص۶۱۰.
۱۴۱. ↑ فسائی، حسن، فارسنامه ناصری، ج۲، ص۱۵۸۱.
۱۴۲. ↑ شیرازی، فرصتالدوله، آثار العجم، ص۶۱.
۱۴۳. ↑ حبیبآبادی، محمدعلی، مختصر المکارم، ص۱۸۹-۱۹۰.
۱۴۴. ↑ باقی شهرضائی، عبدالعلی، مدرس، مجاهدی شکست ناپذیر، ص۱۶۰.
۱۴۵. ↑ عبیری، عباس، حاج آقا نورالله اصفهانی، ستاره اصفهان، ص۵۴. (پاروقی)
۱۴۶. ↑ مهدوی، سید مصلحالدین، تاریخ علمی واجتماعی در دو قرن اخیر، ج۱، ص۳۲۹.
۱۴۷. ↑ نجفی، موسی،اندیشههای سیاسی و تاریخ نهضت بیدار گرانه حاج آقا نورالله اصفهانی، ص۱۵۳.
۱۴۸. ↑ همایی، جلالالدین، دو رساله همایی، ص۱۸.
۱۴۹. ↑ مهدوی، سید مصلحالدین، دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج۱، ص۴۶۶.
۱۵۰. ↑ همایی، جلالالدین، معارف اصفهان، نسخه خطی، ص۳۷.
۱۵۱. ↑ هنرفر، لطفالله، اصفهان، ص۲۳۰.
۱۵۲. ↑ احوال زنده دلان (برنامهای از صدای اصفهان، سال۱۳۶۹، مصاحبه با آقای دکتر کتابی).
۱۵۳. ↑ احوال زنده دلان (برنامهای از صدای اصفهان، سال۱۳۶۹، مصاحبه با آقای دکتر کتابی).
۱۵۴. ↑ مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، مجلّه جاویدان خرد، سال اول، شماره ۲، ص۶۲.
۱۵۵. ↑ رکنزاده آدمیت، محمدحسین، دانشمندان و سخن سرایان فارس، ج۲، ص۱۶۱.
۱۵۶. ↑ موحد ابطحی، حجت، آشنایی با حوزههایی علمیّه شیعه، ج۱، ص۳۹۰.
۱۵۷. ↑ قهرمانی ابیوردی، مظفر، گفتاری درباره عشایر و ایلات فارس، ص۴۳۶.
۱۵۸. ↑ گلچین معانی، احمد، گلزار معانی، ص۶۳۲.
۱۵۹. ↑ قرقانی، مهدی، زندگانی حکیم جهانگیرخان قشقایی، ص۵۸.
۱۶۰. ↑ امینی، محمدهادی، معجم رجال الفکر و الادب فی النجف، ص۳۵۲.
۱۶۱. ↑ قرقانی، مهدی، زندگانی حکیم جهانگیرخان قشقایی، ص۶۵.
۱۶۲. ↑ جابری انصاری، محمدحسن، تاریخ اصفهان، ج۱، ص۵۶.
۱۶۳. ↑ بلاغی، عبدالحجه، تاریخ نجف و حیره، ص۸۲.
۱۶۴. ↑ آقابزرگ طهرانی، محمدمحسن، نقباء البشر، ص۳۴۴.
۱۶۵. ↑ آقابزرگ طهرانی، محمدمحسن، الذریعة، ج۱۴، ص۱۲۲.
۱۶۶. ↑ کحّاله، عمررضا، معجم المؤلفین، ج۳، ص۱۶۳.
۱۶۷. ↑ مهدوی، سید مصلحالدین، رجال اصفهان، ص۳۹.
۱۶۸. ↑ استادی، رضا، کتابنامه نهج البلاغه، ص۴۱.
۱۶۹. ↑ قرقانی، مهدی، زندگانی حکیم جهانگیرخان قشقایی، ص۶۳-۶۴.
۱۷۰. ↑ قرقانی، مهدی، زندگانی حکیم جهانگیرخان قشقایی، ص۶۵.
۱۷۱. ↑ قرقانی، مهدی، زندگانی حکیم جهانگیرخان قشقایی، ص۶۵.
۱۷۲. ↑ دیوان بیگی، سید احمد، حدیقة الشعراء، ج۱، ص۳۸۸.
۱۷۳. ↑ قرقانی، مهدی، زندگانی حکیم جهانگیرخان قشقایی، ص۳۶.
۱۷۴. ↑ آقابزرگ طهرانی، محمدمحسن، طبقات اعلام الشیعه: نقباء البشر فی القرن الرابع عشر، ج۱، ص ۳۴۵، مشهد ۱۴۰۴.
۱۷۵. ↑ جابری انصاری، محمدحسن، تاریخ اصفهان، ج ۳، ص ۳۲۶، چاپ جمشید مظاهری (سروشیار)، اصفهان ۱۳۷۸ ش.
۱۷۶. ↑ مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، مجلّه جاویدان خرد، سال اول، ۱۳۵۴، شماره دوم، ص۶۰.
۱۷۷. ↑ عقیلی، احمد، تخت فولاد، م شفیق، انتشارات صغیر، ص۱۵.
۱۷۸. ↑ مهدوی، سید مصلحالدین، تذکرة القبور، ج۱، ص ۲۴۶، یا، دانشمندان و بزرگان اصفهان، اصفهان ۱۳۴۸ ش.
۱۷۹. ↑ طرب اصفهانی، ابوالقاسم بن رضاقلی، دیوان طرب، ج۱، ص ۶۹ ـ۷۰، پانویس، با مقدمه و حواشی جلالالدین همایی، تهران ۱۳۴۲ ش.
۱۸ - منبع
[ویرایش]• سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «»، تاریخ بازیابی ۱۴۰۰/۱/۲۳.
• دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «جهانگیرخان قشقایی»، شماره۵۲۷۱.
• سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «جهانگیر قشقایی (جهانگیر خان قشقایی)»، تاریخ بازیابی ۱۴۰۰/۱/۲۳.
ردههای این صفحه : تراجم | درگذشتگان سال 1328 (قمری) | شاگردان محمدباقر مسجدشاهی | شاگردان محمدرضا قمشهای | عارفان اصفهان سده چهاردهم(قمری) | عالمان شیعه قرن 14 (قمری) | علمای اصفهان قرن 14 (قمری) | فیلسوفان اسلامی قرن 14 (قمری) | فیلسوفان اصفهان قرن 14 (قمری) | قشقایی ها | مدفونان در تخت فولاد
سیاست و ضوابط: تلاش ویکیفقه تدوین دانشنامهایی در حوزه علوم اسلامی است. یکی از سیاستهای اصلی آن رعایت احترام به صاحبان نظریه است. اتقان و مستند بودن مطالب یکی دیگر از سیاستهاست که در نگارش مطالب باید رعایت شود. تدوین مطالب توسط طلاب قم، مشهد، نجف و سایر حوزههای علمیه با رعایت اتقان و استناد، انجام میشود.
https://fa.wikifeqh.ir/%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86%DA%AF%DB%8C%D8%B1%D8%AE%D8%A7%D9%86_%D9%82%D8%B4%D9%82%D8%A7%DB%8C%DB%8C
⚠️اگه تار جهانگیرخان قشقایی نمیشکست
الآن قبرش به جای تخته فولاد، کجا بود؟
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
💥#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
🇮🇷پژوهش محسن داداش پور باکر
📲اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی
بسم الله الرحمن الرحیم
#پژوهشگر
حجتالاسلام دکتر علی واعظی
طلبه حوزه علمیه حضرت عبدالعظیم (ع) ، آیتالله ری شهری سال ۱۳۷۰
تلبس به لباس روحانیت با دستان مبارک رهبر حکیم انقلاب ۲۳ آبان ۱۳۷۴
کارشناسی ، فلسفه و کلام دانشگاه رضوی
کارشناسی ارشد ،فلسفه و کلام دانشگاه باقرالعلوم
دکتری ، فلسفه دین دانشگاه پیام نور تهران
حضور سه سال درس خارج فقه آیتالله جوادی آملی
اساتید :
نهایه الحکمه ،علامه مصباح یزدی
شرح منظومه ،آیتالله حسینی آملی
شواهد الربوبیه، استاد حشمت پور
اسفار ،استاد فیاضی
کشف المراد ، دکتر ابراهیمی دینانی
کلام جدید ،آیتالله آملی لاریجانی
سوابق پژوهشی:
پژوهشگر موسسه امام خمینی، علامه مصباح یزدی
دهها مقاله در نقد اندیشه های سروش
چندین جلد کتاب (عاشورا انقلاب ارزشها، سفیران شاهد، کلام در کلام)
راهنمایی و مشاوره بیش از ۳۰ پایان نامه مقطع ارشد
سوابق اجرایی:
۱ . مدیر کانون فرهنگی ، هنری انقلاب اسلامی فیروزکوه
۲ . مدیر کانون فرهنگی متاف در سبک زندگی
۳ . مشاور خانواده و زوج های جوان با قرارداد دانشگاه علوم پزشکی مازندران
۴ . استادیار صالحین دانشجویی استان مازندران
۵ . استادیار صالحین بسیج ناحیه آمل
۶ . مدیر گروه الهیات و معارف اسلامی دانشگاه پیام نور استان مازندران
۷ . دبیر ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان آمل
۸ . رئیس دانشگاه پیام نور آمل
فرهنگی:
۳۰ سال تبلیغ در مساجد و مدارس و نواحی سپاه در استانها و شهرستانهای مختلف و اجرای طرح ها ، جشنواره ها و یادواره های شهدا در مراکز مختلف
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
💥#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
🇮🇷پژوهش محسن داداش پور باکر
📲اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی
بسم الله الرحمن الرحیم
😳عطسه | فرهنگ عامه | صبر | دلیلی بر راستیِ گفتار | جَخت؟
#فرهنگ_عامه
#عطسه
(۱)👈
😳عطسه، دلیلی بر راستیِ گفتار!
♦️بعضی از مردم، هنگام عطسه میگویند: «صبر آمد» و از ادامه سخنی که آغاز کردهاند یا از انجام کاری که قصد انجامش را دارند، خودداری میورزند.
🔺اما جالب است بدانید در احادیث، عطسه کردن هنگام سخن گفتن، نشانه چیز دیگری دانسته شده است…
🌿…عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:
🍃«إِذَا كَانَ الرَّجُلُ يَتَحَدَّثُ بِحَدِيثٍ فَعَطَسَ عَاطِسٌ فَهُوَ شَاهِدُ حَقٍّ.»
📚الكافي، ج۲، ص۶۵۷
🔶از امام صادق از رسول خدا (صلواتاللهعلیهما) نقل شده است:
🔸«هرگاه انسان سخنی میگوید و آنگاه عطسهای میکند، این عطسه، شاهدی بر حقیقتِ (سخن او) است.»
•┈┈••✾•🌿🌺🌿🌺🌿•✾••┈┈•
🌿…عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:
🍃«تَصْدِيقُ الْحَدِيثِ عِنْدَ الْعُطَاسِ.»
📚الكافي، ج۲، ص۶۵۷
🔶از امام صادق از رسول خدا (صلواتاللهعلیهما) نقل شده است:
🔸«تصدیق (تأییدِ راستیِ) سخن، هنگام عطسه کردن است.»
@camsha
🌱 #عطسه موجب راحتى و سلامتی بدن است، و تا سه روز و به روایتى تا هفت روز، امان از مرگ است و آن چه بین عوام مشهور است که هنگام عطسه تک باید #صبر کرد، صحت ندارد و در احادیث اثرى از این حرف نیست
✍ وقتى انسان عطسه مى کند( شکرانه سلامتی اش )بگوید: الحمد للّه اللّهم صل على محمّد و ال محمد. و هنگامی که کسى در حضورش عطسه کند، به عطسه کننده بگوید: یرحمک اللّه، و او نیز در پاسخش بگوید: یغفر الله لکم
🌸 رسول اکرم (ص) فرمود:عطسه مریض دلیل بر عافیت و راحتى بدن اوست. عطسه تا وقتى که از سه تا بیشتر نباشد براى بدن نافع است و اگر از سه تا بیشتر شد،نشانه بیماری است
🌸امام صادق (ع) فرمود:کسى که عطسه کند از پنج چیز در امان خواهد بود: جذام، سردرد،ریزش اشک ازچشم،گرفتگى بینى و رویش مو در چشم
🌸 امام رضا (ع) فرمود: #علت_عطسه این است که هر وقت خداوند به انسان نعمتى عطا کند و شکرش را به جاى نیاورد، خداوند بادى به بدنش مى اندازد و دور مى زند تا وارد بینى مى شود و در اثر آن انسان عطسه مى کند وقتى مى گوید: الحمدلله، خداوند آن را به جاى شکر نعمتى که به او داده بود مى پذیرد و اگر کسى عطسه کرد، به او بگو: یرحمک الله یا یرحمکم الله و شما عطسه کردید و کسى به تو گفت: یرحمک الله، در پاسخش بگو: یغفرالله لنا و لکم .
این تکلیف تا وقتى است که طرف یک بار, یا دو بار یا حداکثر سه بار عطسه کند. اگر بیش تر از ۳ بار شد،علامت بیمارى است،بگو: شفاک اللّه
👈اگر منافق باشد، بگو: یرحمکم اللّه و اراده مى کنى درود بر فرشتگانِ موکّل بر منافق را، نه خود او را.
👈اگر زن باشد، بگو: عَافَاکِ اللَّهُ. اگر مریض باشد، بگو: شَفَاکَ اللَّهُ.
👈اگر مغموم و محزون باشد، بگو: فَرَّجَکَ اللَّهُ .
🤲پس بعد از عطسه خدا را شکر کنید و دنبال کارتان بروید ، ذهن خود را بیهوده مشغول این #خرافات نکنید!
🌱 مستحب است براى عطسه کننده و کسى که عطسه ٔ او را بشنود و لو در نماز باشد، بگوید: «الحمد للّٰه» یا بگوید: «الْحَمْدُ للّٰهِ وَ صلّى اللّٰهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ» و هم چنین بر شنونده مستحب است به عطسه کننده بگوید: «یَرْحَمُکَ اللّٰهُ» یا «یَرْحَمُکُمُ اللّٰهُ» اگر چه در نماز باشد، لکن احوط در نماز، ترک آن است و بر عطسه کننده در جواب او بگوید: «یَغْفِرُ اللّٰهُ لَکُمْ».
✍ابن عباس از پیامبر اکرم (ص) نقل می کند: هنگامی که خداوند آدم (ع) را آفرید، از روح خود در او دمید، آدم عطسه کرد، خداوند به او فرمود: بگو: «اللَّهُ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ»،وقتى آدم حمد و ثنای پروردگار گفت، خداوند فرمود: رحمت پروردگار بر تو!🌱
🩺 #دکتر_آلما_حسینی
┏━━━🍃🍎🍃━━━┓
@Dr_AlmaHosseini
┗━━━🍃🍏🍃━━━┛
https://eitaa.com/edmolavand/20974
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
#فرهنگ_عامه
#عطسه
(۲)👈
📚صبر و جَخت
📝باوری قدیمی در بین مردم مازندران وجود دارد که هر کس عطسهای بکند، عطسه اول (صَبر بِیارده) یعنی این کار را انجام ندهید، بهتره.
👈و اما اگر بلافاصله عطسه دوم بیاد (جَخت بیاردِه) یعنی اگر کاری انجام شود، خیلی خوب خواهد بود.
📚برگرفته از کتاب «اِسپِه روسری»
✍دکتر #رضامهدیزاده_آری
🔸️اَشنِفه هِکاردِن = صَوِر بَمُوئِن = عطسه کردن
✍امیرالمومنین علی علیهالسلام
♦️دشمنانت سه گروهند:
♦️دشمن تو
♦️دشمن دوست تو
👈🏻دوست دشمن تو👉🏻
#فرهنگ_عامه
#عطسه
#سمیرم
🔹باورهای سنتی مردم شهرستان سمیرم
در دل باورهای مردم شهرستان سمیرم، عطسه چیزی فراتر از یک واکنش سادهی بدن است. برای آنها، این صدای ناگهانی نشانهای از آسمان است؛ پیامی آرام اما معنادار.
مردم این منطقه بر این باورند که اگر هنگام شروع کاری، عطسهای بیاید، باید چند لحظه درنگ کرد.
چرا؟ چون عطسه را «قاصد صبر» میدانند، پیامآوری که میگوید: "صبر کن، هنوز وقتش نرسیده."
در نظر آنها، عجله دشمن خرد است و هر تصمیمی که بدون تأمل گرفته شود، میتواند پشیمانی به بار آورد. پس وقتی عطسه میآید، گویی خود خداوند لحظهای مکث را به انسان یادآوری میکند.
شاید ساده به نظر برسد، اما در سکوت همان چند ثانیه توقف، حکمتی نهفته است...
حکمتی که ریشه در دل طبیعت دارد و صدایی که میگوید:"قدمهایت را با آرامش بردار، که شتاب راه دلسپردگان نیست."
#سمیرم #باور
#شهرستان_سمیرم | عضوشوید 👇
https://eitaa.com/joinchat/2243166527C63e60f20c5
https://eitaa.com/edmolavand/20974
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
#فرهنگ_عامه
#عطسه
(۳)👈
🔲عطسه صبر!
📌یه تئوری در ایران میگه که اگه میخواستی کاری رو انجام بدی و قبلش عطسه کردی فعلا باید دست نگه داری!
🔰آیا در اسلام این دستور وارد شده است که در موفع تصمیم بر انجام کاری، اگر کسی عطسه کند ، باید صبر کرد؟!
💠✍🏻پاسخ:
در این باره دستوری در اسلام نداریم و اساساً روح اسلام با این گونه مطالب سازش ندارد، تا آن جا که دستور می دهد هنگامی که تصمیم بر کاریچ گرفتید، اگر کسی فال بد زد اعتنا نکنید و بر خدا توکّل نموده به دنبال هدف روان شوید و فال بد زدن را نشانه شرک قرار داده است! 🍀 درباره عطسه وارد شده است که هر گاه یکی از شماعطسه کرد، در حقّ او دعا کنید و بگویید «یرحمکم اللّه رحمت خدا شامل حال شما گردد.» طرف نیز متقابلًا دعا کند و بگوید «یغفر اللّه لکم؛ خداوند شما را بیامرزد». 🖊 امّا صبر کردن و قدری مکث نمودن و یا فرق گذاردن بین یک عطسه و دو عطسه، همگی افسانه است که باید مسلمان آگاه و دانا از این افسانه ها بپرهیزد.
📚برگرفته از پاسخ به پرسشهای مذهبی، (مکارم شیرازی، جعفر سبحانی )،ص ۶۰۵
💠عطسه صبر
برخی از مردم تصور می کنند در موقع تصمیم بر انجام کاری، اگر خود یا کسی عطسه کند، باید صبر نمود.
در حالی که در این باره دستوری در اسلام وارد نشده است و اساسا روح اسلام با این گونه مطالب سازش ندارد، تا آن جا که دستور می دهد هنگامی که به کاری تصمیم گرفتید، اگر کسی فال بد زد، اعتنا نکنید و بر خدا توکل کرده و به دنبال هدف روان شوید.
در مورد عطسه وارد شده که هر گاه یکی از شما عطسه کرد، در حق او دعا کنید و بگویید "يَرْحَمْكُم الله" خداوند شما را رحمت کند و طرف مقابل هم بگوید "یَغفِرُ اللهُ لَکُم" خداوند شما را بیامرزد.1
اما صبر کردن و قدری مکث نمودن و یا فرق گزاردن بین یک و دو عطسه همگی از خرافات است.
📚بحارالانوار ج ۸۱ ص ۲۸۳
📌حتی فال #عطسه نیز داریم
🍪🗣فال عطسه روزانه🗣🍪
✨﷽✨
🔴خرافه ای برای عطسه
✍برخی افراد عطسه زدن را بد یُمنی می دانند و می گویند: نشانه صبر است و فلان کار را انجام ندهید. این حرف هیچ مبنای عقلی و شرعی ندارد.
این خرافه به جاهلیت قبل از اسلام بر می گردد؛ چرا که در تاریخ عصر جاهلیت آمده است: عرب عطسه را شوم می دانست و آن را مقدمه خطری حتمی می پنداشت و لذا اگر صدای عطسه را می شنید، می گفت: ( بکلابی ) یعنی بلای این عطسه به جان سگ هایم بیفتد.
آثار مادی و معنوی عطسه در روایات:
امام صادق علیه السلام:
خمیازه از شیطان است؛ ولی عطسه
از ناحیه خداوند عزوجل.۱
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم:
عطسه مریض نشانه سلامتی برای او و
مایه آرامش است.۲
امام رضا علیه السلام:
هرگاه خداوند نعمتی را به بنده اش بدهد و او شکر آن نعمت را فراموش کند، خداوند بادی در بدن او ایجاد می کند و آن باد بر اثر عطسه از بینی او خارج می گردد و او پس از عطسه می گویید: الحمد لله و خداوند همین شکر را برای آن نعمت بنده قرار می دهد.۳
📚 ۱-بحارالانوار، ج ۷۶، ص ۵۲
📚۲- بحارالانوار، ج ۷۶، ص ۵۲
📚۳- اصول کافی، ج ۲، ص ۳۰۴
https://eitaa.com/edmolavand/20974
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
🇮🇷پژوهش محسن داداش پور باکر
📲اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی
بسم الله الرحمن الرحیم
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
🇮🇷پژوهش محسن داداش پور باکر
📲اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی
بسم الله الرحمن الرحیم
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
🇮🇷پژوهش محسن داداش پور باکر
📲اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی
بسم الله الرحمن الرحیم
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
🇮🇷پژوهش محسن داداش پور باکر
📲اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی
بسم الله الرحمن الرحیم
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
🇮🇷پژوهش محسن داداش پور باکر
📲اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی
بسم الله الرحمن الرحیم
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
🇮🇷پژوهش محسن داداش پور باکر
📲اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی
بسم الله الرحمن الرحیم
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
🇮🇷پژوهش محسن داداش پور باکر
📲اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی
بسم الله الرحمن الرحیم
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
🇮🇷پژوهش محسن داداش پور باکر
📲اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی
بسم الله الرحمن الرحیم
#فرهنگ_عامه
#آیین #سنتها #آداب #رسوم
#محرم #عاشورا
۴) فرهنگ و رسوم ایرانی اسلامی:
#فرهنگ_و_رسوم_ایرانی_اسلامی ۱
⬛آئین جهانی سفره ی حضرت رقیه سلام الله علیها
ابزارهای جنبی مراسم:
رحل و قرآن، کتیبه و پرچم، چراغ لمپا گردسوز، لاله شمعدان، جاشمعی، گلابپاش، لاستر و ظروف مکمّلش (ترجیحا همگی به رنگ قرمز)
🌸
ای دخت پاک لولاک / گریان ز داغت افلاک
خفتی به سینه ی خاک / چون اشک تو کنم پاک
با گریه ی تو گریم - با گریه ی تو گریم
باب الحوائج حضرت رقیّه (س) در ۱۷ شعبان به دنیا آمد و در سه یا چهار سالگی در روز دوشنبه ۵ صفر سال ۶۱ هجری یعنی ۲۵ روز پس از عاشورا در خرابه ی شام با نشان دادن سر مطهّر پدرش سلام الله از جانب یزید (لع) بهشتی شد.
در طول تاریخ به جهت آموزه های دینی سفره انداختن برای آن حضرت و... و طلب جمعی حاجات، یک سنّت پسندیده و فراگیر بوده است.
در کتاب کافی ج ۵ ص ۳۱۴ ، امام صادق (ع) سفره انداختن و طلب دعای جمعی کنار سفره را باعث حاجت روایی دانسته اند.
از طرفی دیگر اینکار یکجور همراهی با گریستن بیست ساله ی امام سجاد (ع) در کنار سفره به یاد مصیبت های عاشورایی اهل بیت (ع) مستند به مثلا کتاب بحارالانوار ج ۴۶ ص ۱۰۸ می باشد.
حضرت رقیه خاتون مصائب زیادی دید، مردم ایشان را واسطه قرار می دهند تا حاجاتشان را خدا برطرف نماید و طبق تجربه باب الحوائج اند، سفره ی حضرت رقیه س برای حاجت های مختلفی چون ازدواج، بچه دار شدن، شفای بیمار، ادای قرض، خرید خانه و... بسیار مجرّب است.
جهت برگزاری این برنامه ی زنانه، ابتدا محیط مناسب انجام سوگواری را با پرچم و کتیبه ها تزئين کرده و سپس سفره ی سبز رنگی پهن می کنند و در وسط آن چراغ گردسوز و شمعدان قرمز چیده و بین آن هم جاشمعی و گلدان قرمز قرار می دهند، در بالای سفره با چند آجر یا خشت به همراه بوته ی خار، سنگ و کلوخ، نمادی از مزار این کودک معصوم آسمانی را ایجاد کرده و روی مزار، زنجیر، دو لاله ی شمعدان قرمز یا لمپا گردسوز قرمز به همراه گلابپاش قرار می دهند. در تمام مراحل انجامِ سفره، صاحب سفره بهتر است با وضو باشد، جهت این برنامه نباید از حالت سنّتی سفره فاصله گرفت و محیط را با تم و بادکنک تزئین نمود.
بر روی سفره نباید غذاهای رنگین نهاده شود، بلکه اطعام با نان و پنیر و سبزی، حوا یا شل زرد و خرما باشد و دقت کنند هسته های خرما را (به جهت احترام به سفره) دور نیانداخته و به آب روان بسپارند، همچنین از آجیل ساده ی مشکل گشا با نخودچی کشمش، توت خشک و.. استفاده کنند، برای جلب نظر و جذب کودکان هم از خوراکی هایی که آنها دوست داشته باشند، یا عروسک و اسباب بازی هایی ساده بر روی سفره استفاده کنند که حاصل نذر جمعی یا فردیست، هدایای اعطایی به کودکان بیشتر معنویست مانند کلیپس روسری جهت بهتر شدن حجاب.
در طول مراسم، روی خوراکی های سفره، پارچه ای سیاه می اندازند تا حواس عزاداران پرت نشود، دختر بچه های کوچک روسری سبز بر سر کرده و دور سفره می نشینند و بزرگترها پشت سرشان قرار می گیرند.
مراسم با نماز حاجت شروع شده، سپس با مدّاحی (ترجیحا توسّط سادات)، دعای توسّل، زیارتنامه ی حضرت رقیّه س، و ذکر تسبیح امتداد می یابد.
در چهار زمان این سفره انداخته می شود:
✓ ایّام ولادت حضرت رقیه س
✓ ایّام شهادت حضرت رقیه س
✓ عصر یکشنبه یا شب دوشنبه (هفته گرد شهادت) برای نذرهای تک مراسمی.
✓ شب جمعه برای حاجات مهم (سه مرتبه سفره) :
بدین صورت که مراسم روضه ی شب جمعه ی دوّ پر رونق تر از مراسم اوّل بوده و سوّمین مراسم که باز پر رونق تر از قبل خواهد بود را گرویی نگه می دارند تا پس از حاجت گرفتن انجام دهند.
برگزاری این چنین مراسم مانند انواع سفرههای نذری، مجالس روضه خوانی زنانه و… علاوه بر این که از لحاظ اعتقادی و مذهبی برای زنان مهم است، کارکردهای اجتماعی و اقتصادی نیز در خانوادهها دارد. از جمله این که در این گونه مجالس معمولا صندوقهای تعاونی کوچکی تشکیل میشود که در صورت ضرورت میتواند به نوبه نیاز هر یک از اعضا را مرتفع سازد، ضمنا برای مشکلات مالی و خانوادگی افراد نیز راه کارهایی اندیشیده میشود. مثلا برای تهیّه جهیزیّه دختران بی بضاعت و یا افراد ناتوان، مقروض و … پول جمع کرده و به اینگونه افراد که شناسایی کردهاند، هدیه میدهند.
بسیاری از مردم در پایان مراسم، حضرت رقیه را واسطه ی برآورده شدن حاجت قرار می دهند و عدد ۱۴ را در نظر گرفته. مثلا می گویند:
چنانچه ان شاءالله مشکلم برطرف شد، چهارده صلوات بر محمد و آل محمد (ص) و یا ۱۴۰۰۰ هزار تومان و یا چهارده میلیون تومان و… به نیّت آن بانوی مکرّمه، به فلان امر خیر اختصاص دهم.
◾️ السَّلامُ عَلَیکِ یا صَغیرَةَ رُکنِ الهُدَی
◾️ ۱۶ کتاب رایگان درباره آن حضرت:
۱. الرقیة المُرتقی
۲. فاطمه سه ساله
۳. رقیه بنت الحسین
۴. غمنامه حضرت رقیه
۵. ستاره درخشان شام
۶. زیارتنامه حضرت رقیه
۷. السیدة رقیة بنت الإمام
۸. دانستنیهای حضرت رقیه
۹. مصیبتنامه حضرت رقیه
۱۰. کتابشناسی حضرت رقیه
۱۱. بانک جامع حضرت رقیه
۱۲. اسیر عشق، سفیر دمشق
۱۳. السیدة رقیة بنت الحسین
۱۴. هویت تاریخی حضرت رقیه
۱۵. پژوهشی پیرامون حضرت رقیه
۱۶. پنجاه سند در اثبات حضرت رقیه
♻️ در ثواب نشر این لیست سهیم باشیم.
کاری از کتابخانه علوم اسلامی تسنیم
🖊قم. سیّد مهدی بیژنی پویا
کارشناس تاریخ و فرهنگ
۰۹۱۲۶۵۱۹۰۱۱
🌹
از خوانندگان عزیز تقاضا دارم با نظرات خود در تکمیل و تصحیح پست های فرهنگی ام (که در آینده کتاب می شود) یاری کنند.
💾شناسه ۱۴۰۴۰۴۲۵۱۰۱۲
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
🇮🇷پژوهش محسن داداش پور باکر
📲اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی
بسم الله الرحمن الرحیم
#فرهنگ_عامه
#آیین #سنتها #آداب #رسوم
#محرم #عاشورا
۴) فرهنگ و رسوم ایرانی اسلامی:
#فرهنگ_و_رسوم_ایرانی_اسلامی ۲
🔲سفره ی حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام
ابزارهای انجام: سفره ی سبز، قرآن، لاله شمعدان سبز، چراغ گردسوز سبز، گلدان سبز، گلابپاش سبز، جانماز سجاده ی سبز، تسبيح سبز، کتاب دعا با جلد سبز، زیارتنامه امام حسن ع، کتاب صحیفه ی امام حسن ع.
شرح:
حضرت امام حسن مجتبي (ع) را کريم آل طه می نامند. از اعتقادات و باورهاي ديرين مردم ايران زمين، بهويژه مسلمانان اين مرز و بوم که ريشه در فرهنگ ايراني اسلامي ما دارد، اعتقاد به کارگشايي حضرت امام حسن مجتبی(ع) است.
بدين سبب توسّل جستن به اين امام بزرگوار و واسط قرار دادن ايشان به منظور برآورده شدن حاجات و نيازها، در بين مسلمانان و بالاخص شيعيان رواج بسيار دارد.
از جمله نذوراتي که براي امام حسن (ع) در روز زیارتی ایشان یعنی دوشنبه ها، یا ایّام شهادتشان در ماه صفر تقدیم ميگردد، پهن کردن سفره ی نذری به نام آن حضرت ميباشد. شخص حاجتمندی که نذر ميکند اين سفره را بيندازد، عرفا بسته به نذر خود قبل از گرفتن حاجت يا بعد از آن اقدام به برگزاری سفره ی فوق می نمايد.
این سفره روي زمين پهن با وسایلی که در بالا گفتیم چیده ميشود.
معمولا هر چه در این سفره است اعم از: خوراکی ها و اسباب و آلات سفره به رنگ سبز یا با تزیین سبز می باشد، دلیل سبز بودن این سفره اینست که بنا به روایات متعدد این رنگْ رنگ بنی هاشم ع، رنگ مورد علاقه ی امام از کودکی، رنگ چهره ی مسموم شده ی ایشان در قبل شهادت و رنگ سرای ایشان (همرنگ زبرجد سبز) در بهشت و... است،
بعضی از خوراکی های متداول در سفره ی طلب حاجت از امام مجتبی ع چنین است: نان و پنير و سبزي، خيار، هندوانه ی سربسته، میوه های سبز رنگ، شکلات و شیرینی سبز، کوکوسبزی، سبزي پلو، آش رشته ی پُرسبزی، کشمش سبز، آجیل مشکل گشای پیچیده شده در تور با روبان سبز و غيره، به همراه ظروف سبز و شمع های سبز.
خوراكيهاي نذري را صاحبسفره، خود به تنهايی يا با مشاركت افراد حاجتمند و نذردار ديگر فراهم میكند.معمولا مشاركت مردم در انداختن سفره ی مزبور به اينگونه است كه، نذرکنندگان هر نوع خوراكی را كه نذر كرده اند، تهيه میكنند و به صاحب سفره میدهند تا در سفرهاش بگذارد. و يا در برخي موارد، مبلغي را که جهت کمک به انداختن سفره در نظر گرفته اند در اختيار باني قرار ميدهند تا در مخارج سفره از آن استفاده نمايد.
آنچه در برگزاری اين سفره متداول است خواندن روضه ی حضرت امام حسن ع ميباشد که توسط شخصی روحاني يا در مجالس زنانه توسط خانم روضهخوان، كه به او خانم جلسهاي هم ميگويند، خوانده ميشود. همچنين مرسوم است در کنار سفره، نماز و دعا نیز برگزار می گردد که در اکثر موارد نماز حاجت از سوي صاحب سفره و کساني كه حاجت و نيازي دارند، روي سجاده و در پاي سفره ادا می شود. همچنین بعد نماز دعاهای طلب حاجت منقول از امام حسن مجتبی ع، دعای توسل یا حدیث کسا هم قرائت می گردد.
بعد از آن رسم است به عنوان هدیه با تسبیح های سفره، ۱۱۸ بار صلوات، به امام حسن ع تقدیم می کنند که معادل عدد ابجد نام مبارک ایشان می باشد.
در آخرین مرحله ی مراسم، حاضران مقداری از آجیل و خوردنی های سفره را میل می کنند.
و به طور معمول نیز در پایان برنامه با اجازه ی برگزارکننده ی سفره، میهمانان مقدار اندکي از باقیمانده ی غذا و مواد خوراكي سفره را در كيسه ای نایلونی ريخته با خود ميبرند، چون اعتقاد دارند اين غذاها متبرّک هستند.
در ضمن چنین مراسمی، معمولا محلّي براي آشنايي افراد و بعضا همکاريها و نزديکيهاي آتي ميگردد. همچنین جهت کمک به افراد بيبضاعت، کارآفريني براي زنان سرپرست خانوار و تهيه جهيزيه هم کاربرد دارد.
نماز طلب حاجت از امام مجتبی ع:
بنا بر نقل سید ابن طاووس در کتاب «جمال الاسبوع» نماز امام حسن(ع) در روز جمعه چهار رکعت است که مانند «نماز امیرالمؤمنین (ع)» میباشد.
نماز دیگر آن حضرت در روز جمعه نیز چهار رکعت است که در هر رکعت «یکبار» سوره «حمد» و «۲۵» بار سوره «توحید» خوانده میشود.
دعای آن حضرت:
اللّٰهُمَّ إِنِّى أَتَقَرَّبُ إِلَيْكَ بِجُودِكَ وَكَرَمِكَ، وَأَتَقَرَّبُ إِلَيْكَ بِمُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَرَسُولِكَ، وَأَتَقَرَّبُ إِلَيْكَ بِمَلَائِكَتِكَ الْمُقَرَّبِينَ وَأَنْبِيائِكَ وَ رُسُلِكَ، أَنْ تُصَلِّىَ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَرَسُولِكَ وَعَلَىٰ آلِ مُحَمَّدٍ، وَأَنْ تُقِيلَنِى عَثْرَتِى، وَتَسْتُرَ عَلَىَّ ذُنُوبِى وَتَغْفِرَهَا لِى، وَتَقْضِىَ لِى حَوَائِجِى، وَلَا تُعَذِّبْنِى بِقَبِيحٍ كَانَ مِنِّى، فَإِنَّ عَفْوَكَ وَجُودَكَ يَسَعُنِى، إِنَّكَ عَلىٰ كُلِّ شَىْءٍ قَدِيرٌ.
خدایا! به امید جود و کرم تو بهسویت تقرّب میجویم و به دوستی محمّد بنده و فرستادهات بهسوی تو و به فرشتگان مقرّب به پیشگاه تو و به پیامبران و فرستادگانت تقرب می جویم و این که بر محمّد، بنده شایسته و فرستادهات و بر خاندان محمّد درود فرستی و از لغزشم درگذری و گناهانم را بر من بپوشانی و آنها را بیامرزی و نیازهایم را برآورده سازی و به کار زشتی که از من سرزده عذابم نکنی، چه همانا عفو و بخشش تو بر من فراگیر است، مسلماً تو بر هر کاری توانایی.
۰۹۱۲۶۵۱۹۰۱۱
🌹
از خوانندگان عزیز تقاضا دارم با نظرات خود در تکمیل و تصحیح پست های فرهنگی ام (که در آینده کتاب می شود) یاری کنند.
🖊#سیدمهدی_بیژنی_پویا
https://eitaa.com/farhangiraneslami
کارشناس ارشد مهندسی فرهنگ
💾شناسه ۱۴۰۴۰۴۲۵۱۰۲۰
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
🇮🇷پژوهش محسن داداش پور باکر
📲اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی
بسم الله الرحمن الرحیم
#فرهنگ_و_رسوم_ایرانی_اسلامی
#فرهنگ_عامه
#آیین #سنتها #آداب #رسوم
#محرم #عاشورا
#فرهنگ_و_رسوم_ایرانی_اسلامی ۳
📜آئین جهانی سفره ی امّ وهب
ابزارهای جنبی مراسم:
رحل و قرآن، کتیبه و پرچم، چراغ لمپا گردسوز، لاله شمعدان، جاشمعی، گلابپاش، لاستر و ظروف مکمّلش (ترجیحا همگی به رنگ مشکی)
🌸
یکی از سفره های روضه و توسّل زنانه که سادات حسینی اعرجی آغازگر انجام آن در ایران و بعضی از کشورهای غیر اسلامی بودند سفره ای به نام امّ وهب است.
شیخ صدوق که در شهر ری مدفون است هزار و اندی سال قبل در کتاب الامالی از امام رضا(ع) روایت می کند که:
هر کس مصائبی را که بر ما روا داشته اند به یاد آورد و بر آن بگرید، در قیامت همراه با ما خواهد بود. هرکس به یاد مصائب ما بگرید و دیگران را بگریاند روزی که همه ی چشم ها گریان است، چشمان او گریان نخواهد بود. هم چنین هر کس در جلسه ای بنشیند که در آن مجلس، امر ما برپا داشته می شود، روزی که دل ها می میرد دل او زنده می شود.
همچنین علّامه مجلسی که در اصفهان مدفون است در جلد ۹۷ بحارالانوار، ص۱۴، حدیث ۲۴، حدیثی از پیامبر (ص) آورده که:
سه گروهند که روز قیامت شفاعت می کنند و شفاعت آنها مورد پذیرش خداوند قرار می گیرد، انبیاء و علما و شهداء.
جمع بندی داستان امّ وهب در منابع تاریخی:
کاروان امام حسین (ع) در مسیر رسیدن به کربلا در منزلگاهی توقّف کرده و امام (ع) از امّ وهب که نامش قمر و ساکن آنجا بود جویای حال و زندگیش می شود، او از خشکی چاه آبشان سخن می گوید و امام با کراماتشان چاه را پر آب می کنند، پسر مسیحی امّ وهب که عبدالله نام داشت شیفته ی امام حسین (ع) شده و این خانواده مسلمان می شوند، آنها در جریان سفر جهادی امام قرار می گیرند و عبدالله هوایی می شود، موضوع را با همسرش هانیه در میان می گذارد، خانواده مشوّق و همراه او در پیوستن به سپاه حسینی می شوند، روز عاشورا عبدالله عزم میدان می کند، مادر مشوّق او شده و همسرش برای به میدان رفتنش شرط شفاعت خود امام را می گذارد، امام می پذیرد، عبدالله بعد رجز خوانی در جنگ، تعداد زیادی از دشمنان را می کشد، در نهایت سخت مجروح شده و به دستور شمر(لع) به صلیب بسته می شود تا تبلیغ کند که امامی که یهودی ازش حمایت کرده به حق نیست، همسر عبدالله هم عمود خیمه را برداشته و به دشمن حمله کرده و خودش را به پیکر همسرش رسانده و سر و صورتش را از خاک پاک کرده و نجواهای عرفانی عاشقانه سر می دهد، رستم غلام شمر بدستور اربابش با گرز به سر همسر وفادار وهب زده و او را در کنار همسرش به شهادت می رساند، به دستور عمر ابن سعد (لع) سر عبدالله (ع) جدا شده و به دامن مادرش انداخته می شود، مادر سر پسر را برداشته و به سمت شمر پرتاب می کند و می گوید چیزی را برای خدا و امامان دادیم پس نمی گیریم، داستان زندگی این تازه عروس شهیده و فداکار مدخل عزاداری زنان و شروع ذکر توسّل و سوگواری در سفره ی امّ وهب و نکوداشت اولین زن شهیده ی کربلا است.
این مراسم مانند یک مجلس ختم سوّم زنانه، بدون اطعام و کم هزینه است که تمام بانوان با سبک اجرایش آشنا بوده و در شب اموات یعنی شب جمعه و... انجام می شود، در بالای محلّ مراسم کتیبه ی عزا نصب شده و مقابلش رحل قرآن گذاشته و دو سمتش لاله، شمعدان یا گردسوز می گذارند، مراسم با تلاوت قرآن شروع می شود و در طول مراسم از روح امّ وهب، عروس و فرزندش درخواست می شود واسطه ی درخواست حاجت از امام حسین (ع) شده تا ایشان هم از خدا درخواست نمایند. میزبان در دست عزاداران گلاب ریخته و دختربچّه ها با: حلوا, خرما, نان قندی (نان روغنی، اگیردک، فتیر، کماج، کسمه، نان کشمشی) و چای شیرین معطر و خوشرنگ (شاي ابوعلي) از عزاداران پذیرایی می کنند. این مراسم روضه تنها مراسمی است از بانوان غیر مسلمان (یا بی ایمان) هم دعوت شده و به آنها احترام زیادی گذارده می شود، در حقیقت به نوعی تبلیغ تشیّع صورت می گیرد.
پی نوشت #سفره_ام_وهب :
شای (چای) أبوعلي، #شای_ابوعلی ، #شاي_ابوعلي ، #هله_بزوار_ابوالسجاد ... یک نوای آشنا در عتبات است.
بهداشتی ترین چای عالم، تنها چایی که از آن نور منتشر می شود، #چای_آتیشی ، استکان های لبریز، لب سوز، شیرین، دلچسب و گوارا و به تعبیری بهتر، جانسوز و جان بخش و دل آرا.
جهت تهیه ی #چای_ابوعلی آتشی و گوارای عراقی، چای را می پزند، دم نمی کنند، ابتدا کتری آب بزرگی را روی شعله ی مستقیم آتش گذاشته و بعد از جوش آمدن آب، کیسه ای پارچه حاوی #چای_عراقی و... را در داخل کتری آویزان می کنند (جوراب زنانه ی شسته شده و نو پیشنهاد می شود)، که یکساعت بجوشد، در این کیسه که چای خشک درجه یک، هل یا دارچین یا گل محمدی خشک و کمی زعفران به همراه مقدار زیادی شکر یا پودر نبات ریخته می شود.
۰۹۱۲۶۵۱۹۰۱۱
🌹
https://eitaa.com/farhangiraneslami
از خوانندگان عزیز تقاضا دارم با نظرات خود در تکمیل و تصحیح پست های فرهنگی ام (که در آینده کتاب می شود) یاری کنند.
🖊#سیدمهدی_بیژنی_پویا
کارشناس ارشد مهندسی فرهنگ
💾شناسه ۱۴۰۴۰۴۲۵۱۰۲۶
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─