📜منظومه_تقی_لفوری_معصومه_باکر_اِدمُلّائی💞💞
پژوهش اِدمُلّاوَند:
📜#منظومه_تقی_لفوری_معصومه_باکر_اِدمُلّائی💞💞
✍منظومه عاشقانه قدیمی ای در میان مردم سوادکوه و بندپی مازندران رواج دارد که #منظومه_تقی_لفوری_معصومه_باکر_اِدمُلّائی نام دارد و اسم کامل تر آن " تقی نوروزی (جنگن ) و معصومه باکر ادملایی " است.
👇
✍ مردم سرزمین سوادکوه ( شیرگاه، زیراب، پل سفید و روستاهای توابع آن ) و بندپی (ادملا؛ باکرمحله) معتقدند که این منظومه بر اساس یک اتفاق واقعی سروده شده است و به سال های ۱۲۷۰ تا ۱۲۸۰ خورشیدی باز می گردد.
👇
✍ زمانی که ساکنین آن سرزمین تنها و تنها از طریق دامداری و کشاورزی روزگار خود را می گذراندند و ارتباطی تنگاتنگ با طبیعت داشتند. شاید یکی از عوامل مهمی که باعث می شود در این نقطه از ایران، افسانه ها ، منظومه ها و سروده های عاشقانه زیادی در میان مردم سینه به سینه منتقل شود، همین نکته است.
✍ از جمله اشعار معروف مازندرانی، یکی اشعار مازندرانی " طالب آملی" است که در میان خود مازندرانی ها به "طالبا" شهرت دارد و دیگری منظومه عاشقانه " منوچهر و زهره " و نیز " تقی لفوری و معصومه باکر ادملایی " .
👇
✍فریده یوسفی، یکی از ساکنین سواد کوه، کتابی تحت عنوان " فرهنگ و آداب و رسوم سوادکوه" نوشته است که در سال ۱۳۸۰ جایزه کتاب برگزیده پانزدهمین جشنواره روستا را از آن خود کرد. این پژوهشگر حوزه مردم شناسی، منظومه "تقی و معصومه" را همراه با برگردان فارسی آن در کتاب خود آورده است .
👇
[🔴متاسفانه این پژوهشگر نتوانسته است اطلاعات جامع از تبار باکر و خاندان معصومه باکر در روستای ادملای بندپی بابل دسترسی یابد و به همین دلیل به اشتباه معصومه باکر را لداری معرفی کرد. این در حالی است که برادران معصومه باکر به دلیل ملکی علف چراهی که در لدار داشتند رفته بودند و برای مدت کوتاهی در آنجا اقامت داشتند.]
✍ بر اساس این کتاب پژوهشی، داستان عاشقانه"تقی جنگن و معصومه باکر" از این قرار است: معصومه دختر زیبارو و مهربانی بود که به همراه دو برادرش در روستای "ادملا؛باکرمحله" بندپی زندگی می کرد.
روزی میان دو برادر اختلافی رخ می دهد و یکی از برادرها به همراه خواهرش معصومه باکر از "ادملا" کوچ می کند و به "چاشتخوارون" لفور می رود. تقی که از اهالی "چاشتخوارون" است، با دیدن او دل از کف می دهد. عاشقش می شود و از برادرش حسین می خواهد که "معصومه باکر" را برای او خواستگاری کند. اما برادر تقی هم در حقش کوتاهی می کند و به خواستگاری نمی رود. دو سال می گذرد و تقی هر روز بیشتر از پیش به معصومه باکر دل می بندد. تا این که یک روز در ایام نوروز می بیند که معصومه باکر و برادرش بار سفر بسته اند تا دوباره به ده خود باز گردند. آنها بی خبر می روند و تقی جنگن آشفته و پریشان حال می شود. تقی تاب نمی آورد و پس از مدت کوتاهی بار و بنه می بندد و به دنبال آن ها به راه می افتد.
👇
روزهای سختی را در میان جنگل ها می گذراند، مریض می شود و از روستاهای "گل کتی" ، "کهلوچال" و " شیخ موسی" می گذرد و بالاخره به "لدار و ادملا" می رسد. وقتی به آنجا می رسد، می گردد و زن برادر معصومه باکر را پیدا می کند. به او التماس می کند که معصومه را برای او خواستگاری کند اما دیگر کار از کار گذشته است و معصومه باکر را به عقد کسی در آورده اند. نامزد معصومه از طایفه "باکر" بود. طایفه ای جنگجو که در چوبزنی مهارت تمام داشتند. زن برادر معصومه باکر او را مجاب می کند که به دهکده خود باز گردد و فکر معصومه باکر را برای همیشه از سرش بیرون کند. تقی از "ادملا" خارج می شود اما به ده باز نمی گردد و آواره و سرگردان می شود.
او از "ادملا" به "لارجون" و از آن جا به "آمل" می رود تا بلکه فکر معصومه از سرش بیرون بیاید. اما نه تنها عشق او کمرنگ نمی شود، بلکه تاب و توان را از او می رباید. تقی پس از دو ماه سرگردانی به ده خود باز می گردد. مدتی که می گذرد شوهر معصومه که دامدار بود و مدام همراه با گله در حال کوچ به مرتع ها و جنگل های مختلف بود، معصومه را به محلی در نزدیکی "چاشتخوارون" لفور می آورد و او را در " گردنه سر" مسکن می دهد.
دو سال از این ماجرا می گذرد که یک روز در ایام نوروز، برای تقی خبر می آورند که معصومه باکر سر زا مرده است. شوهر معصومه همراه با گله در کوچ بود. تقی با سرعت خود را به بالین معصومه می رساند. نوزاد مرده او را در همان "گردنه سر" دفن می کند. پیکر معصومه را نیز با خود به امامزاده حسن می برد و برایش سوگواری می کند و از آن پس بر سر هر کوی و برزن که می رود و هر گوش شنوایی که پیدا می کند، داستان عشق نافرجام خود به معصومه را باز می گوید.
قدیمی ها معتقدند که چون خود تقی سواد نداشته است او سوز دل خود را به شعر می خواند و برادرش حسین، که او هم بی سواد بوده است، از بر می کند.
🔵 ادامه دارد...
#منظومه_تقی_لفوری_معصومه_باکر_اِدمُلّائی
─═
#پژوهش_تبارشناسی_اِدمُلّاوَند
@edmolavand ﷽
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
📜منظومه " تقی جنگن و معصومه باکر ادملائی " :
💞💞#منظومه_تقی_لفوری_معصومه_باکر_اِدمُلّائی
⭐️ قسمت دوم ⭐️
✍سالهای سال از آن اتفاق می گذرد اما اشعار سوزناک تقی جنگن لفوری در غم دوری از معصومه باکر ادملایی ورد زبان تمام عشاق آن منطقه [ ارتفاعات سوادکوه، بندپی، ارتفاعات چلاو و سنگچال و برخی از مناطق دودانگه ساری بویژه در حوالی باکرسره] می شود تا این که در سال ۱۳۵۲ یعنی حدود هفتاد یا هشتاد سال پس از عشق نافرجام معصومه باکر ادملائی و تقی نوروزی [جنگن،لفوری و محمدی] ، یکی از اهالی " چاشتخوارون" لفور [استاد امین رزمجو] این منظومه را از دهان یکی از اهالی سالمند[مشهدی محمدعلی تافته]، بر روی یک نوار ضبط می کند و بدین ترتیب این منظومه فولکلور ثبت و ضبط می شود.
👇👇
✍مردم می گویند، تقی لفوری آنقدر به عشق معصومه باکر ادملائی پایبند می ماند که تا مدتها ازدواج نمی کند و سالها بعد، بر اثر اصابت سنگ دوق بر سرش که از روی یک درخت سقوط می کند و در عالم دیگر به وصل معصومه باکر ادملایی می رسد.
👇
مردم این منطقه از مازندران برای عشق هایی از این دست که تمام زندگی یک انسان را تحت الشاع خود قرار می دهد ، یک اسم دارند. آنها به این نوع عشق می گویند:
سیو عشق. یعنی عشق سیاه...
👇👇💞💞💞💞
📜منظومه باقی مانده"تقی و معصومه" بیش از ۲۰۰ بیت است. که از دهه ی ۱۳۷۰ تا کنون توسط پژوهشگر آقای محسن داداش پور باکر ادملایی از مناطق مختلف مازندران جمع آوری شده است. 💞
📄 برخی از ابیات این منظومه از این قرار است:
💞
ای داد بیداد و ای برادرون
معصومه باکر من چقدر مهربان بود
به نام دختر دلبندم به سخن در می آیم
همه با قلم [بیان می کنند] و من با گوشه زبان .... جستجو کردم اما نام تو را نیافتم.
به بالای تپه" گل کتی" دام بگذاشتم
نردبان ببندم و به آسمان بروم
و دامان خدا را بگیرم
ای داد بیدا و ای برادران
معصومه باکر من چقدر مهربان بود محمد(ص) بر تخت سلیمان نشسته بود
اول حضرت علی(ع) و بعد فرزندانش [گفتم:] امر خیر هست و پشیمان نمی شوید/
بیایید و کار را یکسره و آسان بکنید مرتضی علی با ذولفقارش/
به دنیا بیاید و کار را به انجام برساند ... در خانه نشسته بودم و در فکر و خیال/
دختر دلبندم به بندپی رفته است ...
ای داد بیداد به چه کاری دچار شدم؟!/
پای پیاده به لدار رفتم خدمت برادر جانش رفتم/
[زنش پرسید:] در این وقت روز چه کار داری؟ گفتم: تو صاحب اختیار هستی/
خواهر شوهرت مجرد است،چه خیالی دارد؟ وسایلش را سوار ده چهارپا کرد/
و مرا جا گذاشت . به دنبالش آمدم... اوایل فروردین ماه به جستجویش آمدم/
عاشق گم کرده ام و به لاریجان رفتم به بازار آمل رفتم/
قطرات باران از لا به لای موهایم می چکید پیغام تو را به کلاغ و کبوتر می دهم /
که معصومه باکر مرا به میدان بیاورید... اول بهار به محل کوچ رفتم /
اسب سفیدم را رکاب و دهنه زدم اسماعیل را قاصد بفرستم/
دده نازبانو را خبر کنم خاله و خواهرزاده آخرین دیدار را انجام دهند/
دو نفر بر یک بالین [مرگ] افتادند بروید و به ننه گوهر من بگویید/
دو شمع برای دختر دلبندم روشن کند... دیگر از محله آن طرف کوه گذر نمی کنم/
چون آن که روسری سفید داشت را دیگر نمی بینم در " شلقرائیچ پرتاس" و " منسر آروس پل" /
هر کجا که نشسته باشم درد دل می کنم از چه کسی خبر لیلی خودم را بگیرم؟/
سراغ لیلی من در زیر خاک است
🔻🔻
📎بر اساس پژوهش آقای محسن داداش پور باکر منظومه معصومه باکر و تقی لفوری با اصلاحات زیادی مواجهه می باشد.
🔻متاسفانه اطلاعات مربوط به مصومه باکر توسط محققین سوادکوه کامل و جامع نبوده است و به همین دلیل او را لداری دانسته اند حال آنکه معصومه باکر و برادرانش اهل قریه ی تاریخی باکرمحله، ادملا بندپی بوده اند.
🔻از طرفی اشعاری که مرحوم تقی لفوری در وصف معشوقه اش در ادملا و آمل سروده است در تحقیق خانم فریده یوسفی نیامده است بنابراین به همین دلیل[کاستی ها و اطلاعات نادرست] این پژوهش جامع به ایشان ابلاغ شد.
🔵 پایان 🔵
✍محسن داداش پور باکر
#منظومه_تقی_لفوری_معصومه_باکر_اِدمُلّائی
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ 📚 ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
#پژوهش_تبارشناسی_اِدمُلّاوَند
@edmolavand ﷽
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
پژوهش اِدمُلّاوَند:
📜واخوانی منظومه معصومه باکر و تقی لفوری[جنگن]
👇
✍پس از مصاحبه و مراجعه به اشخاص حقیقی و حقوقی، اتکال به اسناد، احترام به یافته های شفاهی [در سوادکوه، بندپی بابل، آمل و دودانگه ساری] و قدردانی از زحمات شایسته پژوهشگر خانم فریده یوسفی و سایر عزیزان اکنون به دقت به اسامی افراد و نام محلات در منتخب اشعار مرحوم تقی جنگن لفوری عنایت نمایید.
👇
۱/خاک ادملا ره نکمه میون
دده فاطمه ره نکمه سلوم
۲/من کیجای ادملا ره بکردمه گم
برو دتا جز بخونم ته کوی گم
۳/مه کار دربوره سبک و آسون
باکر و لپوری همه تایی پهلون
۴/برار آقبا و اون شاه بابای وچون
خدا بیامرزه همه باکر جانی سلطون
۵/کم بنویشته در هداهه بیرون
اتا دسه باکر بینه اتا دسته عمرون
۶/ببو لپوری تقی ای کج نظر
آب سجرو ره ته نزن گذر
۷/گلیا بجر اون بزرگوار
بوم مشرف من روز هزار بار
۸/میرزامحمدخان وجود برقرار
بهیتی مقصر ته در بابلکنار
۹/اون عرش و کرسی بینه خانی تبار
باکر ره ونگ کمه بونی گرفتار
۱۰/شیر لفورمه گل کته مه ره کار نار
شماره ورمه جفت کرات دار
۱۱/آدم دارمه ادملا تا کرازمین
اتا اتا کشنه کلکا پرچیم
۱۲/ته خنه ی پشت گنه چادرکا
شاه مرادعلی سر بده لا
۱۳/یار ره بوینم دل بیره آرون
ادملای آقا ره کمه همیشه سلوم
۱۴/آمل بازار من بوردمه درون
زلف خال په مه جرامو بارون
۱۵/اون آقا رضی خان و آلاشت غلا
چهارپیرمردبورن هنیشن تلار رئیسکلا
۱۶/کیمون تپه ره سا هکنم سا
بشنوسمه اباذر بهیه کدخدا
✍محسن داداش پور باکر
#قرارگاه_فرهنگی_باکر_در_ایران
@bakershenasi ﷽
📡𖣔❅ ⃟ ⃟ 🇮🇷 ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
✍واخوانی منظومه معصومه باکر و تقی جنگن لفوری
📎ادملا: نام روستایی در بندپی
📎دده فاطمه: همسر مرداعلی باکر ادملایی
📎کیجای ادملا: معصومه باکر
📎باکر: باکری/تبار باکر از انند و ادملا
📎لپور/لفور: دهستانی در سوادکوه با تاریخی گسترده
📎آقبا: آقبا باکر ادملایی
📎شاه بابا: شاه باباباکر ادملایی از اجداد بزرگ جماعت باکر مقیم ادملا و آمل و دودانگه ساری
📎جانی سلطون: وی باکر بوده و از حاکمان بنام ادملا و جماعت باکر بود.
📎عمرون: عمران تبار مقیم دیوا بندپی
📎آب سجرو: رودخانه ای در بندپی
که سجاد رود شهرت دارد.
📎گلیا: روستای گلیا بندپی شرقی که اکنون شهر شده است و گلوگاه نامیده می شود.
📎اون بزرگوار..: اشاره به زیارت حاجی شیخ موسی بندپی است.
📎میرزامحمدخان: از حاکمین بابلکنار بابل
📎بابلکنار: دهستانی از شهرستان بابل
کرات دار: درختی با تیغ های فراوان در جنگلهای هیرکانی مازندران که متاسفانه با سرعت از سوی نااهلان در حال نابودی و امحا میباشد.
📎کرازمین: ییلاق جماعت باکر ادملا در دهستان فیروزجاه بندپی
📎چادرکا: نام رودخانه ای در ادملا
📎شاه مرادعلی: برادر معصومه باکر
📎ادملای آقا ره..: اشاره به امامزادگان ادملا[پادشاه علی مرعشی و سیدیحیی رضی] می باشد.
📎آمل: شهرستان آمل مازندران
📎رضی خان: از حکما آلاشت و لفور مازندران
📎آلاشت: شهری در سوادکوه مازندران
📎رئیس کلا: روستایی در بابلکنار بابل
📎کیمون: مرتعی در جنوب ادملا
📎اباذر: کدخدای وقت ادملا
✍محسن داداش پور باکر
#قرارگاه_فرهنگی_باکر_در_ایران
@bakershenasi ﷽
📡𖣔❅ ⃟ ⃟ 🇮🇷 ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ 📚 ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
#پژوهش_تبارشناسی_اِدمُلّاوَند
@edmolavand ﷽
http://mohsendadashpour2021.blogfa.com
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
📎بازبینی منظومه ی شاباجی و منظومه ی معصومه باکر
📝نگاهی به منظومه «شاباجي»
💌منظومهها، كهكشاني از فرهنگ مردم
✍منظومه «شاباجي» داستان دلدادگي و شيدايي عاشقي است كه مانند بسياري ديگر از عشاق داستانهاي ايراني به محبوب و معشوق خود نميرسد. اگر ليلي و مجنون، فرهاد و شيرين و ديگر عشاق مشهور و نامي به شهرت رسيدند، شايد عامل اصلياش شكست آنها و نرسيدن به مرادشان باشد. شكي نيست داستانهايي كه در ديوانها و منظومهها شكل ميگيرند و حتي پايدار ميمانند؛ در وهله اول موضوع آنها ناكامي است و سپس شيرين زبانيهاي شاعران يا گاه خود عاشقان است كه به انحاي مختلف با تصويرگريهاي شاعرانه و تخيل عاشقانه حكايت را خواندني و شيرين ميكنند.
📌كمتر منظومهاي است كه در آن دو دلداده به مراد خود رسيده باشند و بعد از آن شاعران و سرايندگان از آن دفتري و حكايتي ساخته باشند. شاعر «شاباجي» هم از جمله همين شاعران و عاشقان است كه طبع شعرش زماني بهبار مينشيند كه «شاباجي» چون كبوتري خوشخرام از بام آرزوي او پرواز ميكند و در خانه ديگري لانه ميسازد. اگر اين واقعه اتفاق نميافتاد، يقينا «ملاخان» در جانش و روحش شعر به غليان نميافتاد و امروز داستان «شاباجي» نقل محافل نميشد.
📌تفاوت منظومههاي روستايي و يا بومي با منظومههاي كلاسيك در ساخت و پردازش آنهاست. در منظومههاي كلاسيك ايراني، تصاوير و نمادها اساسا قابل لمس و آشنا هستند، شعرا از تركيبات، تشبيهات و استعارهها بهره ميگيرند كه اغلب گذشتگان آنها نيز از چنين تركيبات استفاده كرده و آنان گاه فقط قالبها و شكلها را دستكاري كرده و يا آن را با زباني جديد به نظم درآوردند، اما اگر خواننده منظومههاي بومي يا روستايي را نشناسد و يا از تركيبات زباني و نشانههاي آنجا اطلاعي نداشته باشد، چندان نميتواند با شعر و تركيبات و حتي تخيل آن ارتباط برقرار سازد.
📌زبان منظومههاي بومي در عين حال كه مختص يك منطقه و يا يك زبان و گويش هستند، تخيلات و تشبيهات آنها بكرتر و نمادهاي آن از جانمايههاي خاصي حكايت ميكنند كه معمولا مختص محل خلق يك اثر است.
📌منظومه «شاباجي» از انواع منظومههايي است كه كاملا در قالب منظومههاي منطقهاي و بومي ميگنجد، اما در فهم و يا هم ذات پنداري تصاوير گاهي خواننده بومي مشكل چنداني نخواهد داشت. زيرا شاعر در برخي از ابيات توانست از تصاويري بهره گيرد و يا تصويرهايي بسازد كه خوانندهها آن را فهم كنند و از تخيل و ساخت آن لذت ببرند.
📌منظومه ی « شاباجي» فقط زبان حال شاعر عاشق آن نيست، بلكه ميتواند زبان حال كسي باشد كه با قدرت و ديدي وسيع جاها و مكانهايي را به نظم ميكشد كه در فصول سال حالتها و ويژگيهاي متفاوتي دارند. اين در حقيقت از ويژگيهاي منظومههاي محلي است. گاهي نامهاي فراموش شده و اسامي قديمي در لابهلاي چنين منظومههايي خود را پيدا ميكنند.
📌«شاباجي» شخصيت و شاكلهاي بومي دارد و همين مشخصه باعث شد كه در ميان مردم منطقه امروز از اقبال بيشتري برخوردار شود و به آن بيشتر توجه شود.
📌شاعر منظومه شاباجي فردي بهنام ((ملاخان حيدري)) است. او سال ۱۲۵۸ هجري شمسي در آلاشت به دنيا آمد و به پدرش ((حاجي خانگل)) در كار رسيدگي به كشاورزي و دامداري كمك ميكرد. آنها هنگام ييلاق در ((ميمن)) زير روستاي لرزنه الاشت سكني داشتند، و قشلاق آنها در ((كارديكلاي)) مازندران بود. ديدار ملاخان و شاباجي ميبايست در لرزنه روي داده باشد و اشعار منظومه شاباجي نيز آن را تاييد ميكند.
👇
📌پدر ملاخان ميخواست خواهرزادهاش را براي وي به همسري برگزيند، اما سرانجام برخلاف ميل باطني ملاخان، وي با دختر عموي خود ازدواج ميكند.
📌شاباجي نيز بهرغم داشتن سن بالا (احتمالا ۲۶ سالگي) با يكي از افراد الاشتي سال ۱۲۸۱ ازدواج ميكند و داغ اين ازدواج را بر دل ملاخان ميگذارد. ظاهرا شاباجي از همسرش بزرگتر بود. شاباجي سرانجام در ۱۶ آذر سال ۱۳۵۳ درگذشت.
💌در الاشت غير از منظومه بلند «شاباجي» منظومه ديگري كه رنگ و بويي از اين منطقه داشته و بتواند زبان حال شاعران بومي الاشت باشد، يا من نديدم يا آنكه چيزي در اين حد و اندازه نداريم.
👇
📌اين منظومه زباني عاشقانه دارد و راوي كه خود شاعر است، آن را براي معشوق و محبوب خود «شاباجي» سروده است. شاباجي گرچه اصالتا الاشتي نيست، ولي مراودات خانواده وي با الاشتيها سبب شد كه به عاشق خود نرسد و به عقد يكي از الاشتيها آن هم از #طايفه_پاهلوني در بيايد.
📌منظومه شاباجي جدا از تاثيرپذيري آن از ديگر منظومههاي بومي و محلي، بهنظر من «الاشتيترين» منظومه است، نه پيش و نه بعد از آن مردم منطقه چنين منظومهاي قوي و بلند ندارند، اگر هم اشعاري با حدود ۱۰ تا ۱۵ بيت گاهي خوانده ميشود، بيشتر به سوت شبيه است تا منظومه.
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ 📚 ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
#پژوهش_اِدمُلّاوَند
@edmolavand ﷽
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
✍ادامه 👇👇
📌با توجه به اينكه عمر اين منظومه تقريبا به بيش از يك قرن ميرسد، اما بهنظر ميآيد كه شاعر از زبان و وزن منظومههاي مرسوم در سوادكوه كه استفاده كرده است.
📜منظومه ديگري تقريبا با اين حس و حال در زيراب و اطراف آن خوانده ميشود كه شاعر منظومه « شاباجي» از برخي از ابيات آن بهره برده است و حتي مطلع هر دو منظومه كاملا شبيه هم است كه با توجه به قدمت منظومه «تقي جنگن و معصومه باکر» شكي نيست كه وي از او تقليد كرده باشد.
📌البته بايد گفت كه تقي جنگن (سراينده منظومه فوق) هم اصالتا الاشتي بود و تقريبا معاصر ملاخان بوده است.
💞منظومه #تقي جنگن و معصومه باکر ادملایی ۴۰ بیت [ولی در تحقیقات و پژوهش ادملاوند به همت محسن داداش پور باکر این منظومه حدود ۲۰۰ بیت است] دارد، ولي ابيات « شاباجي» بيش از ۷۰ بيت است. [بدلیل ضعف در جنع آوری منظومه کامل معصومه باکر] تصاوير و نمادهاي « شاباجي» قويتر و شاعرانهتر است و زبان هم از قوت بيشتري برخوردار است.
📌به نظر من اگر چه «شاباجي» از منظومه «تقي جنگن و معصومه باکرادملایی» متاثر است، اما اگر يكي دو بيت ابتدايي را از آن بگيريم، منظومه شخصيت مستقلي ميگيرد. گمان ميكنم شاعر فقط از وزن و حس زباني آن بهره برده است و دليلي ندارد كه براي مطلع شعرش بگويد: «اي داد و بيداد و اي برادرون/ معصومه باكرمه چنه مهربون» در حالي كه معشوق و مقصود او «شاباجي» (شاهباجي) است. اگر مطلع اين منظومه با : «اي دادا بيداد اي جان برار- لفور شاهباجي و مازرون ماندگار» آغاز ميشد، هم زيباتر و هم بيانگر زبان حال سراينده آن ميشد.
📌ترديدي نيست، شاعر منظومه «شاباجي» برخي از ابيات خود را از منظومه فوق به عاريت گرفته است، ولي اگر كسي از منظومه «تقي و معصومه» اطلاع نداشته باشد، حضور مفاهيم و معاني غريبهاي را در آن حس نخواهد كرد، اما فقط مطلع شعر است كه براي شنونده و يا خواننده سئوال ايجاد ميكند كه «معصومه باكر» چه سنخيتي با «شاباجي» دارد و همين سئوال در حقيقت به وادي خطا انداختن ذهن شنونده و خواننده است و به نظر نقض غرض است و منظور و هدف شاعر را هم زير سئوال ميبرد.
📌با وجودي كه شاعر «شاباجي» نزديك به ۱۶ مصرع را در منظومه خود جاي داده است و دو بيت هم تقريبا با منظومه «معصومه باكر» شباهت دارد، اما نوع چينش و قرارگيري مصراعها به گونهاي است كه نشان ميدهد شاعر «شاباجي» ضمن آنكه تمامي ابيات «معصومه باکر» را از حفظ بوده است، ولي براساس ضرورت از برخي مصراعها استفاده نعل به نعل و از برخي هم به صورت واژگاني و يا مضموني بهره برده است. در عين حال جاي مصراعها و ابياتي كه منظومه شاباجي از منظومه «معصومه باكر» وام گرفته متفاوت است.
📌به جز بيت آغازين (اي داد و بيداد و اي برادرون / معصومه باكر مِه چنه مهربون) بقيه ابياتي كه شاعر «شاباجي» از آنها استفاده كرد، به آن ترتيب و شكلي كه در منظومه اولي قرار دارد، استفاده شد. مثلا «نردبون بهليم بوريم آسمون / سر جان خداره بئريم دس دامون» در منظومه شاباجي ششمين بيت است و در منظومه «معصومه باکر» بيت دوازدهم، ضمن آنكه اين بيت در منظومه «معصومه باکر» به شكل «نردبون دوندم بورم آسمون، سر جان خداره بهيرم دس دامون» آمده است كه در شعر «شاباجي» هم روان و سليستر و هم زيباتر آمده است.
📝ابيات و مصراعهاي مشابه و مشترك:
✍براي آنكه خوانندگان محترم بيشتر در چند و چون ساختار اين دو منظومه قرار گيرند و از ابيات و مصراعهاي مشابه و يا واژهها، مضامين و تصاوير اين دو مطلع شوند، بهتر است كه آنها را مشخصتر و مصاديقها را بارزتر بيان كنيم:
۱- همانگونه كه گفته شد مطلع هر دو منظومه يكي است و با توجه به ديرينگي سرايش «معصومه باكر» شاعر «شاباجي» از آن وام گرفته است. «اي داد و بيداد و اي برادرون / معصومه باكر مه چنه مهربون» اين بيت در كتابي كه خانم فريده يوسفي با عنوان «فرهنگ و آداب و رسوم سوادكوه» نوشته است، به همين شكل آمده است، اگر چه به اعتقاد من اين بيت را اساساً نبايد به شكلي كه در كتاب آورده شد، نوشت، بلكه بايد بنويسيم «اي دادا بيدادا اي برادرون« چون معمولا نه در هنگام خواندن اشعار و نه در گويش و گفتار معمولي، مردم مازندران يا بهطور خاص سوادكوه واژه «داد» را با مصوت انتهاي «او» بيان نميكنند و «دادا بيداد» تلفظ ميكنند، پس املاي «داد و بيداد» صحيح نيست.
۲- چهل گيسه دارني رز مازرون / بور بور كمند، من دارمه ته ارمون، اين بيت در منظومه «معصومه باكر» هفتمين بيت است، ولي در شاباجي به شكل «كمند گيس ته رز مازرون / ته اسپه گندم من آسپه آردنون» آمده است كه شاعر هر يك از مصراعها را از دو بيت «معصومه باكر» گرفته و با تركيب آن دو، بيت جديد و تازهاي ساخت. مصرع دوم اين بيت، در پنجمين بيت معصومه باكر مصرع اول است: «ته اسپه گندم، من اسپه آرد نون/ قميص شلوار، ته شليته كتون».
۳- «من مشكي دستمال و ته سئوال ميون / ته مسجد شاه و من ته چراغون»، اين بيت كه پنجمين بيت منظومه شاباجي است، اما در «معصومه باكر» فقط مصرع دوم آن به هم شبيه است و بيت بيست و يكم اين منظومه محسوب ميشود: «ته آب طلا من نئيرمه آرون / ته مسجد شاهي، من ته چراغون» البته كلمه «آرون» بايد آروم نوشته ميشد و در هيچ نقطهاي از مازندران براي «آرام» آرون به كار نميبرند، بلكه آروم ميگويند.
۴- در منظومه شاباجي «نردبون بهلم بوريم آسون / سر جان خداره بئريم دس دامون» فقط با جابجاييي يكي دو كلمه كاملا از منظومه معصومه باكر وام گرفته شد. در منظومه «معصومه باكر» آمده است «نردبون دوندم بورم آسمون / سر جان خداره بهيرم دس دامون».
۵ – مصرع ديگري كه در اين دو منظومه تقريبا مشترك است: «اول يا علي، ديوم ونه وچون» است كه در منظومه «معصومه» به صورت «اول يا علي و جمع ونه وچون» آمده است.
۶- شاعر «شاباجي» در هفتمين بيت خود باز از دو مصرع متفاوت از «معصومه باكر» وام گرفته است، در «شاباجي» آمده است: «زرهه آقاره بئي ريم دس دامون / امه كار در بوره سوكا آسون» ولي در معصومه باكر در بيت بيست و يكم: «ته بواش سوار و شومي خراسون / ضريح آقاره بئي ريم دامون» و در بيت پانزدهم: «هس امر خِر و نَوين پَشميون / كار ره در بكنين سوكا و آسون» آمده است كه به نظر من ملاخان شاعر «شاباجي» با استادي بيتي زيباتر و بهتر سروده است.
۷- «عليجان عامي، زنا كاهنه كار» زنا كاهنه كاره در منظومه «معصومه باكر» به صورت «اتا زن داشته وه خله كهنه كار» آمده است.
۸- در منظومه شاباجي خطاب به برادر معشوق است كه شاعر ميگويد: «عزب خاخره ته شه خنه نار» ولي در منظومه «معصومه باكر» شخص دوم عروس خانواده است كه شاعر به او ميگويد: «خواهر مجرد (عزب) شما در سر چه خيالي دارد»، «شي خاخر عزب، وه دانه چي خيال؟»
📌به جز چند بيت فوق بقيه اشعار از حال و حسي مخصوص برخوردار است و تقريبا شناسنامهاي الاشتي دارد و فضاها و مكانهايي كه شاعر از آن نام ميبرد يا در الاشت و يا به روستاهاي تابعه آن مرتبط است.مكانهايي كه معمولا محل رفت و آمد الاشتيهاي قديم است و حتي گاهي محل سكونت زمستاني و بهاري و يا تابستاني آنها بوده است.
📌منظومه «شاباجي» شعر خاص يك طبقه اجتماعي است كه از آداب و رسوم و اصطلاحات خاص خود برخوردار است و اين طبقه هم دامدار و اختصاصا گاودار يا «گالش» هستند.
📌در اين منظومه ميتوان عادات و رسوم گالشي و يا دامداري را بهوضوح ديد. حتي آرزوها و آمال آنها را هم شاعر در شعرهاي خود آورده است.
📌البته شاعر چون خود دامدار است و به خوبي از اصطلاحات و حس و حال دامداران آگاهي دارد، شعرش كاملا اين حس را به خواننده منتقل ميكند، خاصه خوانندهاي كه با زندگي و برخي از آداب و رسوم دامداران مطلع باشد از آن لذت بيشتري خواهد برد.
📌بخش اعظم منظومه به زندگي گالشي و كاركرد نمادين برخي از نمادها اختصاص دارد. اغلب دامداران سوادكوه، خصوصا الاشت، وجود گاو نر قوي، زيبا و خوشصدا را مايه مباهات و فخر خود ميدانستند و به همين علت سعي ميكردند كه در وهله اول گاو نري قوي داشته باشند و در اين منظومه «بوري جونكا» همان گاو نري است كه شاعر به آن مينازد و در حقيقت دارايي خود را به رخ برادر معشوق خود ميكشد.
📌بوري جونكا گاو نري است تقريبا خرمايي با شاخ تيز و خوشتراش كه به قول شاعر يك شاخش مانند نيزه عمل ميكند و شاخ ديگرش مانند سپر. ضربههاي شاخ آن چنان قوي و آبدار است كه به هر گاو ديگري بخورد، زخمش خوب نميشود:«اتا شاخ نيزوئه اتا شاخ پيشدار/ گوره كه بزوئه گو نئونه خار».
📌علاوه بر اين شاعر ميخواهد ديگر داراييهاي خود را كه باز شامل گاوهاي ديگر ميشود به رخ همه بكشد، مانند «غلفر» (يكي از گاوهاي بسيار شيرده) كه شير آن يك «جوله» (ظرفي چوبين در اندازههاي مختلف) را پر ميكند. يا آنكه شاعر تعداد گاوهاي خود را اعلام ميكند تا خواننده از كميت آن آگاه شود: «صد تا گو بمونه همه تنمار» يعني «صد رأس گاو آمدند همه تنومند و چاق و فربه» (تنمار= تنومند) كه اين مقدار در حقيقت نشاندهنده موقعيت دارايي و مالي خوب شاعر است.
📌مضاف بر اين شاعر درآمدي را كه از راه دامداري به دست ميآورد بيان ميكند: «كريكه نوره هاكردمه قطار/ ماه پانزده لتر بكشيمه بهار» «كريكه» جايي است كه گالشها ابزارآلات مختص لبنيات را در آنجا نگهداري ميكنند، مانند جوله، نو، حتي كلّز و... در اينجا قرار دارند. «نو» ظرف چوبي است، شير جوشيده را در آن ميريزند تا بعد از مايه زدن به ماست تبديل شود. دامدارهايي كه كره زياد به دست ميآوردند «كره» را در اين ظرف ميريختند. شاعر ميخواهد با اين تصوير بگويد كه چه مقدار شير و ماست و كره به دست ميآورد.
📜در كل ميتوان اين منظومه را به هفت بخش تقسيم كرد:
اول بيان ويژگيهاي اجتماعي و اقليمي منطقه.
دوم: تعريف يك نوع شغل مرسوم و معمول اين منطقه به نام دامداري يا گالشي.
سوم: بيان تقيدات و اعتقادات ديني. چهارم: نقش سرمايه در اخلاق و طبقات اجتماعي.
پنجم: تفاوت دو طيف در عين حال كه از يك طبقه محسوب ميشوند.
ششم: زبان شديداً عاشقانه و تمثيلي شاعر كه از توانايي و دانايي او در تمثيلسازي حكايت ميكند،
هفتم: بيان آداب و سنن اجتماعي و رفتارهاي معمول در آن زمان.
📌در توضيح هر كدام از مولفههاي فوق ميتوان به مصاديق هم اشاره كرد، اما براي جلوگيري از اطاله كلام به طور مختصر نگاهي به اين مصاديق دور از لطف نخواهد بود.
📌فصلي را كه شاعر در آن قرار دارد، زمستاني پر برف و باران و سرد است: «امسال زمستون يك روزه قرار/ هر روز ورف زند صدمات بسيار».
📌از ويژگيها و رسم و رسوم دامداري پيشتر سخن گفته شد. ضمن آنكه بايد يادآور شد اين شخص (شاعر) چند كارگر و مزدبگير دارد و نشاندهنده اين است كه او كارگر كسي نيست و گاوها و ملكها همه به او تعلق دارند: «گالشون دسه تا درنه د مال» يعني دو سه نفر كارگر و يا گالش پشت سر هستند.
📌شاعر مسلمان و شيعه است و اراداتي كه مردم اين خطه به مولا علي (علیه السلام) و فرزندان او بالاخص امام هشتم(علیه السلام) دارند، در چندين بيت اين منظومه به چشم ميخورد و حتي آرزو ميكند كه مشكل آنها را امام رضا(علیه السلام) آسان سازد: «زره (ضريح) آقاره بئيريم دس دامون» دست به دامان ضريح امام رضا (علیه السلام) شوم تا: «امه كار در بوره سوكا آسون.» وقتي كه شاعر از مال و دارايي خود سخن ميگويد در حقيقت ميخواهد جايگاه خود را براي خواننده (البته در اينجا براي معشوق خود) بيان كند، وگرنه دليلي ندارد كه مدام از دارايياش سخن بگويد.
📌زماني كه شاعر نميتواند به محبوب و معشوق خود برسد و فردي ديگر «شاباجي» را به زني ميگيرد كه از لحاظ ساخت و جايگاه طبقاتي چندان بالاتر و ارجحتر از شاعر نيست، اما چون شرايط اجتماعي او بهگونهاي است كه خانواده «شاباجي» با ميل و رغبت دخترشان را به فرد ديگري ميدهند، نشاندهنده تفاوت كيفي اين 2طيف است. اين در حالي است كه «شاباجي» (طبق نقل قولهاي طرح شده در محل) حدود ۲۶ يا ۲۷ ساله بود و همسر تازهاش ۱۶ ساله، پس شاعر به راحتي هم نميتواند اين ساخت طبقاتي را بشكند.
📌برخي از بيتها چنان زيبا و شاعرانه چينش شدهاند كه نشاندهنده قدرت تصويرسازي و تخيل شاعر است. گرچه نمادهايي كه به كار ميرود بافتي بومي و اقليمي دارد و اساسا شاعر با نگاه و ويژگيهاي فكري خود، نمادها را ميبيند، اما كاربردها چنان زيباست كه توانايي شاعر را بيان ميكنند. شاعر وقتي كه نوع نشستن خود را مانند پلنگ تصوير ميكند: «اونجه هنيشت بيمه پلنگ دسوري» (آنجا مانند پلنگ نشستم) در حقيقت از نوع حركت و نشست و برخاست اين حيوان آگاهي دارد.
📌پلنگ هم معمولا جاهاي دور و مسافت زياد را ميتواند ببيند و قدرت تشخيص و تجزيه اشياي اين حيوان زياد است و شاعر چون در نقطهاي دور قرار دارد، فاصله آنها چنان است كه به راحتي نميتوان همديگر را ديد، ولي او دستهاي از زنان و دختران را ميبيند كه براي جمعآوري هيزم به مكاني به نام «ميمن» ميروند و در بين آنها معشوق او «شاباجي» قرار دارد. وي در وصف «شاباجي» سنگ تمام ميگذارد. او را به سان خانمهاي اشراف (دب خانمي) تصوير ميكند كه آستين سفيد او با پولكهاي روي آن وجه تمايز ديگر زنان است.
📌شاعر فقط به اين اندك اكتفا نميكند، بلكه ميگويد: هيزمي كه معشوق من جمعآوري ميكند همه كلفت و سنگين (شاخ اشكاري) است، ولي هيزم دوستانش همه چون شاخههاي نازك زرشك است: «رفيقون هيمه زرشك و تلي.»
📌يا در جايي ديگر، شاعر همزمان هواي تيره و تار را با چشمان اشكبارش پيوند ميدهد تا كيفيت غم را بهتر تصوير كند: «ابر داشته هوا مه چش وارشي» (آسمان ابري بود اما چشم من چون باران ميباريد). اين تصويرسازي همزمان خواننده را به مكان و روح شاعر پيوند ميدهد.
📌اگر همين شكل و ترتيب مرسوم منظومه را بپذيريم، بايد گفت كه منظومه بهگونهاي شروع ميشود كه انگار شاعر از رموز و فنون آن كاملا آگاه است. شاعر روند قصهسازي و داستانگويي را ميداند، بهگونهاي كه منظومه از تقدم گفتاري و پايانبندي مناسب و درخوري برخوردار است و شنونده اگرچه در طول روايت با نوعي تعليق روبرو ميشود، اما اين تعليق ادبي، شاعرانه و بهصورتي نرم و آرام چون حركت جويباري است كه خواننده را به همراه خود ميكشاند.
📌در آغاز طبق رسم و يا سنت بسياري از شاعران كه با نام خدا شروع ميكنند، شاعر اما از معشوق خود سخن ميگويد و ويژگيهاي فيزيكي او را تصوير ميكند. معشوق و محبوب او مثل بسياري از چهرههاي زيباي داستانها بالابلند، سپيدرو و درازگيسوست.
در تشبيه گيسوي دلدار خود ميگويد كه گيسوي كمند او چون خوشههاي انگور است. البته من معتقدم كه «رز مازرون» را شايد بتوان به عنوان «رز» يا «قفل» مازندران هم تعبير كرد. يعني گيسوي تو آنقدر بلند است كه دور تا دور مازندران را ميتوان با آن محصور كرد: «كمندگيس ته رز مازرون» شاعر گرچه از فهم شعري خوبي برخوردار است، اما در چينش واژهها بر اساس ضرورت برخورد ميكند و اجباري در همرديف بودن واژهها نميبيند. البته از لحاظ شنيداري براي كسي كه زبان تبري ميداند، اين ناهمگوني واژهها چندان احساس نميشود و حتي نامانوس هم نيست. و در چندين بيت حرف «ر» با حرف «ل» همقافيه است. مانند «خشحال» با «نهار» و «تلار» با «خيال»، «چنگال» يا «نهار» و «دمال» با «زنهار»، كه همه اينها هنگام شنيدن براي شنونده مازني ناهماهنگي آوايي و صوتي را تداعي نميكند.
📌منظومه «شاباجي» از زباني روان، شاعرانگي و روايي برخوردار است كه شاعر در اثناي آن حس و حال و درونيات خود را به زيبايي تصوير ميكند. وي حتي از بيان كينه، قهر و دشمني خود هم ابا ندارد و به راحتي آن را تصوير ميكند. منظومه «شاباجي» تكرار آرزوها و آمال شاعري است كه عشق او در چنگال ديگران گرفتار ميآيد و خود او نيز در دام روزگار گرفتار ميشود. «شاباجي» منظومهاي كاملاً سوادكوهي يا ميتوان گفت الاشتي است.
+ نوشته شده در سه شنبه ۲۵ فروردین ۱۳۸۸ ساعت ۲:۵۱ ب.ظ توسط عادل جهانآراي | بازنگری محسن داداش پور باکر
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ 📚 ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
#پژوهش_اِدمُلّاوَند
@edmolavand ﷽
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
#آوات_قلم
http://mohsendadashpour2021.blogfa.com
#بازخوانی_خوانش_اَسناد
#قوم_شناسی_ایل_شناسی
#تبارشناسی_تیره_شناسی
#طایفه_شناسی_نسب_شناسی
#خاندان_شناسی
#قومنگاری_آنتروپولوژی_انسان_شناسی
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─