📜شعر جورسِره

به قلم محسن داداش پور باکِر

پی جورسِره گشته ام
خانه به خانه گشته ام
پی تو همیشه با چادِرکا

شانه به شانه گشته ام

جوسِره، ای یگانه ی من
از تو تاریخ، نشانه ی من
نامت بلند، پادشاه علی

جورسِره شعر و ترانه ی من

اِدمُلّاه سرزمین من
قطعه قطعه از جفایی، جورسِره

بی نگاه و در تنهایی، جورسِره

اِدمُلّاه سرزمین من
چادِرکا و روآر
دو واژه از جنس چپ و راست

فَرار و قَرار،جوسِره اینجاست

جوسِره سرزمین اَمیر کا
کی تو را سروده اِدمُلّاه؟


باکِر دست به تو داشت
کی ره تو را گشوده؟
کی به تو وفا نموده؟

کی زتو دست برداشت؟

اَسی یو و خاطره ی باکِر
راهِ دوباره ی چاربیداران
در جوسِره گم شد
بی سنگ آرزو،گزاره ی باکِر

گنج جوسِره را رُبودند
از برای سِرِه ی کَل به کَلی
قلب امیر کا را شکستند
هر که به نوبت خود بردند

جوسِره نبوده این چنین حقیر
مثل چشم کبود است، این پیر

جوسِره یِ اِدمُلّاه مثلِ دشت پر غُباره
یا که فرشی پاره پاره،قلب اِدمُلّاه داغداره


جوسِره به وسعت کَشکا، دراز بود

رَخشِ سُلطان و طَهماسب به تاز بود

هدیه به سیده میرمریم حسنی کرازمین صلوات